eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعتی پیش بوستان شهید زین الدین جشن دهه کرامت و جشن پیروزی جبهه انقلاب ملت ایران
جشن پیروزی تا دقایقی دیگر در کوه حضرت خضر نبی علیه السلام در جوار شهدای گمنام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز برابر است با : 🗓 30 خرداد 1400ه.ش 🗓 9 ذی القعده 1442ه.ق 🗓 19 ژوئن 2021 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای صاحب جلال و بزرگواری
یک لحظه بزن بر رخ من خنده که یک عمر با یاد تو من خنده کنان اشک ببارم.. سلام ✋ 🌸 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
خدایا کمک کن اگر در صف غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان نباشیم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
بسم رب الشهداء و الصالحین سالروز بمب در حرم مطهر توسط منافقین کوردل ، در روز عاشورای حسینی ، در ۳۰ خرداد سال ۱۳۷۳ و یاد و خاطره ۲۷ مظلوم این اقدام تروریستی گرامی باد . روحشان شاد یادشان گرامی با ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
: ▫️شما جوانان بزرگترین را دارید؛ مسؤولیتی كه می‌توانید آن را انجام دهید. عزیزان من! هر جوانی دوست می‌دارد كشوری كه در آن زندگی می‌كند و خاكی كه از آن روییده، عزیز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همه زیبایی‌ها و نیكی‌ها باشد؛ دلش می‌خواهد جامعه متمدّنی داشته باشد؛ دلش می‌خواهد از پیشرفت‌های علمی و عملی برخوردار باشد. این آرزوی هر جوانی است. برای این، دو راه در پیش است: یك راه واقعی، یك راه كاذب و بدلی. راه واقعی را باید پیدا كرد، زحمات آن را پذیرفت و هزینه‌اش را هم باید پرداخت. ▫️راه واقعی چیست؟ این است كه جوان ایرانی تصمیم بگیرد در زمین خود، بذر خود را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگی خود استفاده كند؛ اراده‌ی خودش را به كار گیرد؛ برای شخصیت و استقلالِ خود ارزش قائل شود؛ جامه عاریت نخواهد و دنبال تقلید و عاریه‌گیریِ الگوهای بیگانه نباشد. ▪️ واقعی برای مردم ما است؛ تمدنی است كه متعلّق به خود ماست؛ از استعدادهای ما جوشیده وبا شرایط زندگی ما در هم آمیخته و چفت شده است. راه حلّ حقیقی، راه حلّ بومی است. باید بذر سالمِ خودمان را بپاشیم و مراقبت كنیم تا سبز شود؛ دنبال تقلید از این و آن نباشیم؛ دنبال سخن گفتن با زبان و لغت بیگانه و عاریه گرفتن از تجربه‌های دست چندم آنها نباشیم. نه این‌كه از فرآورده‌های علمی دیگران بهره نبریم؛ چرا، صددرصد معتقدم كه باید از همه تجربه‌های علمیِ بشری بهره برد. پنجره‌ها را نمی‌بندیم؛ هركس كه در دنیا كار خوبی كرده، آن را انتخاب می‌كنیم.  ۸۰/۰۲/۱۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از امام صادق علیه‌السلام پرسیدند بهترین در چیست؟ امام صادق علیه‌السلام فرمودند: تماشا ڪردن ما لذت بخش‌ترین دیدنیِ بهشت اسـت. «مقتل الحسین ابن عثم ڪوفے ج۱ص۹۸» 🤲🏻
تا آخرین قطره خون ... عکس تکان‌دهنده بهرام محمدی فرد ، یکی از قاب‌های ماندگار دفاع‌مقدس است. روایتی کوتاه اما پیچیده از مقاومتِ مردم‌ ایران در لحظاتی که خرمشهر داشت تبدیل می‌شد به خونین‌شهر . این تصویر یکی از بزرگ‌ترین ارزش‌ها را نشان می‌دهد که همان « ایستادگی » است ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 اهدای انگشتر توسط سردار شهید سلیمانی به شاعر جوان دور تا دور حرم لشکر ایرانی‌ها فاطمیون، نُجَباء، سوری و لبنانی‌ها
⭕️حواستان پرت نشود ‏نرخ مشارکت در انتخابات‌های ریاست جمهوری قبلی ۶۸ درصد و در این انتخابات ۴۸ درصد شده است. همه از دلایل عدم مشارکت این ۲۰ درصد می‌پرسند و من از دلایل مشارکت آن ۴۸ درصد! با عملکرد هدفمند روحانی و دولت غربگرا، اشرافی، کم کار و ضعیفش، نیامدن آن ۲۰ درصد عجیب نیست، پای صندوق آمدن این ۴۸ درصد عجیب است! حواسمان را جمع کنیم. به سهم خودم در برابر این ۴۸ درصد تعظیم مي‌کنم و برای بازگشت آن ۲۰ درصد تلاش خواهم کرد. ✍️ حمید رسایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵۲ به اطرافم نگاه می‌کنم و کوپه‌ها‌ی خاکی را می‌بینم که مشخص نیست چند نفر داخلشان‌ است! می‌گویم: «‌قراره کی اعدام بشه؟» ـ عصر معلوم میشه. «عصر کریسکان» خون‌آلوده! جا می‌خورم و با دلهره می‌پرسم: «‌قراره چه‌کار کنن؟» ـ بعد از چای عصرانه اعدامی ‌رو می‌آرن اینجا و اعدام می‌کنن. نحوۀ اعدام این جوریه که بچه‌ها‌ را صدا می‌زنن و می‌گن برین چوب بیارین. بعد همان‌جا تیربارانشان‌ می‌کنن و تو قبر می‌ذارن. تا عصر قبرها را می‌کنیم و به زندان برمی‌گردیم. نیروهای دموکرات توی محوطه نشسته‌اند‌ و چای می‌خورند. بعد از صرف چای عصرانه، هیرش بهره‌مند رئیس زندان می‌آید و اسم اسعد اشنویه‌ای‌، سید محمد کامیارانی و یک نفر دیگر را می‌خواند و می‌گوید: «‌بیاین بریم چوب بیاریم.» آن‌ها‌ را می‌برند و دقایقی بعد صدای شلیک گلوله می‌آید و عمرشان پایان می‌یابد و همان‌جا خاکشان‌ می‌کنند. روز بعد نگهبانان می‌آیند و لباس و اثاثیه و پتوی اعدامی‌ها را بین خودشان تقسیم می‌کنند. به محمد می‌گویم: «‌به این راحتی اعدام شدن؟» ـ از آب خوردنم راحت‌تر. ـ پس دادگاه چی، حکمی، دفاعی! ـ برو بابا دلت خوشه. از عبدالله گنده بچۀ پیرانشهر که غوز دارد می‌پرسم: «‌چطور پیشمرگ دموکرات شدی؟» یه روز دستور دادن با تعدادی از نیروهای دموکرات بریم سر جاده کمین کنیم و ماشین‌ها‌ی نظامی‌ رو با آرپی‌جی بزنیم. تا غروب صبر کردیم و دیدیم ماشین نظامی ‌نیامد. هوا که تاریک شد یه مینی‌بوس محلی از راه رسید. مردم روستا از شهر برمی‌گشتن. به نیروهام گفتم این مینی‌بوس رو با آرپی‌جی بزنین. گفتن زن و بچه مردم توشه. گفتم بزنین خاک بر سرتان؛ همونا که درجه و رتبه گرفتن و مدیر تشکیلات دموکرات شدن، همین ماشینای محلی رو زدن و افتخار به دست آوردن و شدن مسئول ما. اونا که جرئت نمی‌کردن برن ماشین نظامی‌ رو بزنن و جونشون رو به خطر بندازن. بزنین تا مام رشد کنیم ! با آرپی‌جی مینی‌بوس محلی رو زدیم و به حزب گزارش دادیم که یک کاروان نظامی ‌رو از پا درآوردیم. اونام باور کردن و شدم کادر اصلی حزب دموکرات ⬅️ ادامه دارد. . . . . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
۵۳ هر روز خبر و شایعه‌ای‌ از شکنجه و شهادت سعید می‌رسید و دلهره را بلای جانم می‌کرد. می‌گفتند گوش سعید را بریده‌اند‌ و می‌خواهند اعدامش کنند. باید ماه‌ها‌ انتظار و زجر می‌کشیدم تا خبر صحیحی به دستم ‌برسد. خبررسانی کُند و شایعه فراوان بود. یک روز همسایه‌مان صدایم کرد و گفت: «تلفن تو را می‌خواد.» خانمی ‌از پشت خط گفت: «‌خاک بر سرت هرزۀ کثافت، تو اینجا نشستی و کیف می‌کنی، شوهرت رو اعدام کردن.» بیهوش شدم و از حال رفتم. همسایه‌مان به دادم رسید و وقتی به هوش آمدم دلداری‌ام داد. مردن بهتر از این زندگی بود. این جوری عذابم می‌دادند تا تحملم از دست برود و بچه‌ها‌ را رها کنم. می‌خواستند مقاومتم را بشکنند تا دست از این زندگی بردارم. خبر را به خاله غنچه دادم و او هم همان روز یکی از اقوام را صدا کرد و پول سفر و دستمزدش را نقد داد و همراهش به ملاقات سعید رفتند. روز دوم پیغام فرستاد که سعید سالم است.مام‌رحمان نمی‌توانست زیاد به ملاقات سعید برود چون چندین سال اسلحه به دست برای سپاه خدمت کرده بود و اگر پایش به مناطق تحت نفوذ کومله و دموکرات می‌رسید و پی به فعالیت‌ها‌یش می‌بردند دستگیر و اعدامش می‌کردند ولی چند بار دل به دریا زد و با خاله غنچه به ملاقات سعید رفت. هر کس همراه خاله غنچه به ملاقات سعید می‌رفت باید هزینۀ سفر و خرج و مخارج خانواده‌اش ‌را هم می‌دادیم. معمولاً قوم و خویش بودند و لطف می‌کردند و جانشان‌ را به خطر می‌انداختند ولی خرج داشتند. دایی عزیز، کاک عثمان و پورشوکت و کاک رسول، کاک محمد کسرایی با همسرش و خالو قادر به همراه اعضای خانواده به ملاقاتش می‌رفتند و دینار عراقی و سیگار و مواد غذایی برایش می‌بردند. فامیل‌ها‌ی عراقی‌مان مثل ممند و حسین رش و رسول و فرهاد دائم بهش سر می‌زدند و کمکش می‌کردند. در این ملاقات به خاله غنچه می‌گویند: «برای ما جاسوسی کن تا پسرت رو آزد کنیم.» خاله می‌گوید: «‌چه‌کار کنم؟» این بمب رو ببر و داخل فرمانداری سردشت کار بذار تا منفجر بشه. تو مادر شهیدی و بهت شک نمی‌کنن. وقتی بمب منفجر شد بیا پسرت رو آزاد کنیم. ـ پسر من زندان بمونه بهتر از اینه که تعدادی آدم بی‌گناه کشته بشن. چون سعید عضویتش را در سپاه کتمان کرده بود، رفت و آمد ما به سپاه برای جاسوسان و عوامل ضد انقلاب محرز می‌شد و برای سعید دردسر درست می‌کرد. سپاه صلاح دید حقوق ماهیانه‌مان را به کمیته امداد واگذار کند تا هم ما به حق و حقوقمان برسیم و هم سعید از دست جاسوسان در امان باشد. این جوری وابستگی سعید به سپاه و اطلاعات لو نمی‌رفت و رفت و آمدمان به سپاه قطع می‌شد. دموکرات هم نمی‌فهمید سعید عضو سپاه بوده و کمتر در معرض خطر قرار می‌گرفت. البته بچه‌ها‌ی اطلاعات به صورت ماهانه در تاریکی شب پاکتی را از داخل کوچه توی حیاطمان می‌انداختند و می‌رفتند. ولی همین کار هم ‌برای همسایه‌ها‌ شبهه‌ناک و شک‌برانگیز بود. نه ما آن‌ها‌ را می‌دیدیم و نه آن‌ها‌ منتظر رسید و امضا می‌ماندند. ماهیانه پنج هزار تومان به عنوان کمک خرج به ما می‌دادند صلاح نبود به سپاه رفت و آمد کنم چون اهالی محل برایم حرف درمی‌آورند. این جوری همه فکر می‌کردند به عنوان یک زن نیازمند از کمیته امداد مستمری می‌گیرم. انصافاً کمیته امداد هم خوب به ما رسیدگی می‌کرد و سپاه هم مخفیانه حمایت می‌کرد. نازی دختر همسایه‌مان به خانه‌مان رفت و آمد داشت و خودش را در دل خاله غنچه جا داده بود. در کارهای منزل و نگهداری بچه‌ها‌ به او کمک می‌کرد ولی بهش مشکوک بودم و نمی‌توانستم ارتباطش را با غنچه قطع کنم. خوشگل و خوش‌زبان بود و دل خاله را به دست آورده بود. نمی‌توانستم مانع رفت و آمدش به خانه‌مان شوم. همیشه از سعید و سرنوشتش سؤال می‌کرد. وقتی عصبانی می‌شدم می‌گفت: «‌نترس نمی‌خوام با سعید ازدواج کنم. یه زمانی سعید رو دوست داشتم ولی حالا دیگه نمی‌خوام باهاش ازدواج کنم. اما نمی‌تونم فراموشش کنم. منتظرم آزاد بشه ببینم سرنوشتمان چی میشه!» این جوری عذابم می‌داد و حرف‌ها‌ی مفت می‌زد و حرصم را در می‌آورد. نان و حلوا و غذا می‌پخت و به خاله کمک می‌کرد. به عمق زندگی ما نفوذ کرده بود و به خورد و خوراک و پوشاک وارتباطمان با سپاه پی برده بود. ⬅️ ادامه دارد. . . . . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
📸 تصویری از سید ابراهیم رئیسی در کنار شهیدان سلیمانی و ابو مهدی المهندس که بطور وسیعی در شبکه های اجتماعی عراق بازنشر می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا