هدایت شده از قرارگاه فرهنگی ۱۴شهید گمنام کوه خضرنبی (ع)
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #هم_اکنون | ورود شهید گمنام به مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حسینیه ۱۴شهید گمنام کوه خضر نبی(ع)
با ما همراه باشید👇
قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام کوه خضر(ع)
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی از مراسم امشب حسینیه شهدای گمنام کوه خضر نبی ع
جهت اطلاع از اخبار و مراسمات قرار گاه شهدای گمنام کوه خضر وارد لینک قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام تصویر فوق شوید .
۱۴۰۲/۹/۲۴
🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷
◀️ قسمت ۱۴۹م
📒 فصل یازدهم
🔶🔸فرار از هیاهوی نام و عنوان ۹.
شب؛ بعد از نماز مغرب همه گردانها در سوله گردان ما جمع شدند
حاج مهدی کیانی سخنرانی گرم و حرکتآفرینی کرد
هنر او گریز به عاشورا و اتصال فضای جبهه با کربلای امام حسین بود
همانجا میان قطرههای اشکم سیمای گریان جعفر جلوی چشمانم میآمد
بچهها حرکت کردند
امام جمعه همدان و امام جمعه ملایر جلوی جمع ایستادند و قرآن بالای سر بچهها گرفتند
حاج آقا رضا فاضلیان به هر کسی که از زیر قرآن عبور میکرد یک عطر هدیه میداد
نوبت به من که رسید گفت:
"حال برادرم خوشمعنا چطور است؟"
با او صیغه برادری خوانده بودیم و از اینکه مرا با دو واژه خوشمعنا و برادر خطاب کرد مباهات کردم
نیمه شب بود که به روستای ابوشانک رسیدیم روستایی خشتی در حصار نخلستانها و آن سوتر رودخانه بهمنشیر
کف اتاقهای گلی را حصیر انداخته بودند و روستاییان خانهها را با وسایل ساده دستنخورده گذاشته و رفته بودند
همه چیز عطر و بوی سادگی داشت
قطعهای از نخلستانهای مدینه در صدر اسلام برای ما تداعی میشد و ما را به عمق تاریخ میبرد
خبری از خواب نبود
هر کسی گوشهای رفت و با نماز شروع کرد
صبح، بعد از نماز، من و بهرام عطاییان و چند نفر به نیت غسل شهادت لب بهمنشیر رفتیم
دستم هنوز پانسمان داشت و نباید داخل آب میشد
همین وضعیت سوژه خنده بهرام و آن چند نفر شد.
داخل آب که رفتم دستم را بیرون آب میگرفتم و بهرام داد میزد و میخندید:
"نشد! قبول نیست! تکرار کن"
روی نخلهای ابوشانک و حاشیه بهمن شیر پر از خرماهای خشکیده بود
بچهها با اینکه حکم چیدن و خوردن آنها را از لحاظ شرعی داشتند؛ اما باز هم احتیاط میکردند
کسی از نخلها بالا نمیرفت یا سنگ نمیانداخت
بهرام مبارکی که آبادانی الاصل بود بوی وطن را بیشتر از همه ما احساس میکرد
روزه میگرفت
حتی یک بار با او به آبادان و منزل شخصیاش رفتیم
درِ خانه قفل بود
کلید انداخت و وارد شدیم
خانه شخصی او محیطی به سادگی خانههای روستای ابوشانک داشت
در روستای ابوشانک جلسات توجیهی برای عملیات آغاز شد
فرماندهان وضعیت جغرافیایی منطقه را در آن سوی اروند رود و مقابل خرمشهر و آبادان توضیح دادند
گفتند: "ما در خیز دوم عملیات وارد میشویم! گام اول، عبور غواصان و شکستن خط اول عراق در ساحل اروند رود است."
توضیح دادند که مانور خاکی ما در خشکی و در نخلستانی مشابه همین جا یعنی ابوشانک است
و اینکه با عبور از نخلستان به جاده آسفالت بصره میرسیم
و از آنجا به سمت شهر بصره عملیات را ادامه خواهیم داد
نیروهای گردان از اینکه در گام اول و خیز اول عملیات نبودند، گلایه کردند
اما بعد که متوجه شدند که کار در عمق بعد از شکستن خط اول به مراتب دشوارتر از خیز اول است؛ آرام و قانع شدند
چندمین باری بود که حس و حال معنوی شب عملیات را تجربه میکردم
وصیت نویسی در دل نخلستان دیدنی بود
ساکها را بستیم و تحویل دادیم
پشت کامیون ها نشستیم
راهی محل استقرار گردان در نزدیکی خط و جایی موسوم به پایگاه هفتم آبادان شدیم
گردان ما باید نزدیک به خط میبود که بلافاصله بعد از شکستن خط توسط غواصان با استفاده از قایق به آن سوی اروند بروند
🔗 ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷