چشمانت
قافیه است...!
نگاهت را
ردیف کن در نگاهمان
تا بلندترین
غزل زندگی امان
سروده شود...
سلام✋
#نگاهتان_شه🌹دایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هرکس برای دیده شدن کارنکند👌
خدا برای دیده شدنش
کار میکند 🥰✋🏻
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌺آیت الله مجتبی تهرانی (ره):
اگر میخواهی صدقه بدهی، همین طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد.
صدقه را از طـرف امـام رضـــا(ع)
بــرای سـلامتی امام زمـان(عج) بـده!
این جوری برای دو معصوم است؛
دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد،
ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند. توهم اینجا حق واسطهگریات را میگیری.
تو واسطهای و همین حق واسطهگری است
که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.
🌺امام صادق (علیه السلام) :
صدقه دادن در شب جمعه و روز آن و
نيز صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله)
در شب جمعه و روز آن، برابر هزار حسنه است
و هزار بدي به وسيلة آن نابود مي شود و هزار
درجه بر مقام آدمي افزوده مي شود .
📚وسائل الشيعه ، ج۷، ص۴۱۳
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
ﺷﻴﺦ ﺟﺎﺑﺮ، " ﺍﻣﻴﺮ سابق ﻛﻮﻳﺖ" ﺩﺭ کتاب ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ؛
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺟﻨﮓ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺠﻠﻴﻞ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖﺻﺪّﺍﻡ، ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﺭفتم ؛
ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺷﺨﺼﺎً ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﺑﻨﺰ ﺗﺸﺮﻳﻔﺎﺕ ﻧﺸﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ...
ﺻﺪّﺍﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﺑﺮﮒ ﮐﻮﺑﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ!
ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ؛
انشاالله ﺳﻔﺮﯼ ﺑﻪ ﻛﻮﻳﺖ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ، ﻣﻨﺘﻈﺮﺗﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﻢ،
ﺻﺪّﺍﻡ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻦ ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ؛ ﻛﻮﻳﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺳﺖ، ﺣﺘﻤﺎً ﻣﯽﺁﻳﻴﻢ!
ﻭ ﻣﻦ ﺳﺎﻝ 1990، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ عراق ﺑﻮﺩﻡ،
ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺷﺪﻡ..!
ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻛﻮﻳﺖ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﺍﻥ، ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﻳﮕﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ نمیﭘﻮﺷﯿﺪ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ؛
ﺩﺭ ﻛﻮﻳﺖ، من ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺩ نمیبینم،
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﯽﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ دلیل ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽﻫﺎ ﻣﺮﺩ ﺟﻨﮓ بودند!
ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ و حتی برای حضور در سالن صرف غذا ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻴﺸﺪ!!
به جاست ﯾﺎﺩﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ...
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﺩﻋﺎ ﺭفتند...❤️
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
معلم خوب
از معبر حرفهایش
درهای بهشت را باز میڪند
بہ روی شاگردانی ڪہ
در ملڪوتِ قلب او
آمادهٔ درس گرفتن هـستند
سلام بر معلمانی ڪہ راههای آسمان را
به شاگردانشان نشان دادند.
🍃الهی عمر با عزت و عاقبت بخیری نصیبتان گردد.🍃
و سلام بر شهدا؛ معلمان مکتب شهادت
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تصاویر هوایی از بدرقه باشکوه پیکر شهید «حمیدرضا الداغی» در سبزوار
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_ ۵۱
نفهمیدم چطور وارد معراج شهدا شدیم؛ از کدام خیابان از کدام
کوچه از کدام در
ما را بردند داخل یک اتاق خصوصی فرهاد بود و خواهرانش پای تابوت نشسته بود زانو زدم کنار تابوت انگار امام حسین (ع) را میدیدم که از اسب افتادند و با زانو خودشان را رساندند پای جنازه جوانشان برای محمد حسین گریه نکردم به خاطر داغ جوان ابا عبدالله اشکم چکید
«برات بمیرم حسین»
چشم و ابرویش کمی بور بود. صورتش خیلی سفیدتر و نورانیتر از
همیشه بود؛ با اینکه پر از زخم بود با
اینکه زیر چشمهایش کبود بود با
اینکه با تیر سوراخ سوراخ شده بود.
مامان جان برام عزیز بودی اما خدا از تو برام عزیزتره جوون بودی رشید ،بودی فدای سر علی اکبر آقا
ابا عبدالله «علیه السلام»
زهرا بیخ گوشم برای خودش روضه میخواند. «بنا نبود که آفت به باغ ما بزند پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند » دلم ریش شد چقدر که زهرا برای آینده برادرش دل بسته بود. خواهر نداشت.لحظه شماری میکرد
محمد حسین ازدواج کند که به همسرش بگوید «آبجی» هر موقع
هنوز الف بحث ازدواجش به ب
نرسیده بود زهرا میگفت باید یه
دختر مظلوم و آروم پیدا کنید؛ خودش که سروزبونی نداره اگه یه جلَب و باسیاست به جونش بیفته روزگارش سیاه میشه از طرفی دلش نمی آمد زود داماد شود. میترسید برود پی زندگی و تنها شود با محمد حسین سر شوخی را بازمیکرد خودم برات آستین بالا میزنم؛ از بین دوستای خودم هر کی رو گفتم من هم طاقچه بالا می گذاشتم «اصلا اسم دوستاتو
نيار!»
وحشت رویارویی با چهره اش
فروکش کرد. نم نم آرام شدم.
صورتش به هم نریخته بود متوجه
شدم دماغش لت و پار شده با پنبه پر
کرده و بهش شکل داده بودند زهرا به فرهاد گفت «بابا دیگه
نمی بینمش خیلی کم بود
، خم شدم صورت به صورتش گذاشتم یخ بود.
قربونت برم مامان چی کشیدی؟
چند نفر به یک نفر؟
مصائب امام حسین (ع) بهم توان و قدرت داد تا راحت برخورد کنم
تو کجا و جوان اباعبدالله کجا؟
صورتم را برداشتم.
روضه هجوم آورد در ذهنم سینه زدم با عطش با همان عطشی که
خودش بعد از عزاداری رایة العباس
می رفت مسجد قائم داخل امامزاده
سرش به خادمی گرم بود. وقت
سینه زنی نداشت. بعد از هیئت
غیبش میزد میگفت: میرم
هیئت احباب الحسین تا روضه به تنم
بچسبه می گفت :«میرم تو
حجره ای می شینم ،خلوت ،راحت
بدون اینکه کانون توجه باشم
.روضه مو گوش میدم و سینه
میزنم.»
دست کشیدم روی صورتش
،قربان صدقه اش رفتم. نوازشش کردم دستم خونی شد جای تیرها روی دستم مانده بود. نقطه نقطه مثل شبکه های ضریح دست راستم را بلند کردم به امام حسین(ع)
گفتم: آقا جان همیشه با دست خالی شما رو صدا میزدم ولی امروز با خون محمد حسینم میگم یا حسین
(ع)!»
حس مادرانه ام گفت «ببین بدن
بچه ات چطوریه؟» آمدم پرچم روی
بدن را بکشم کنار نگذاشتند از روی
پارچه دست کشیدم روی بدنش
انگار مثل نوزاد قنداق پیچش کرده
بودند.
توی آن هیاهو که همه گریه
میکردند فرهاد
بلند
شد.
میخواست بقیه را آرام کند «ما» هر سال روز شهادت حضرت زهرا نذری میدادیم. امسال محمد حسینمون رو برای حضرت زهرا دادیم. خیلی سخته ولی خدا رو شکر محمد حسین ولایتی رفت.ان شاءالله که خدا این هدیه رو از ما قبول کنه.
زیر بغلهایم را گرفتند من را بلند کردند می خواستند تابوت را ببرند در حسینیه معراج مردم منتظر بودند. تابوت را بردند پشت سرش یک دفعه از دهانم پرید زیر سایه امیرالمؤمنین (ع)». انگار خودش به زبانم انداخت.
⬅️ ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#چهارشنبه های امام رضایی
#به_تو_از_دور_سلام
زیارت مختصر امام رضا علیه السلام
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمامَ الْهُدىٰ وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقىٰ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَىٰ مَا مَضىٰ عَلَيْهِ آباؤُكَ الطَّاهِرُونَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ، لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلَىٰ هُدىً، وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ إِلىٰ باطِلٍ، وَأَنَّكَ نَصَحْتَ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَأَدَّيْتَ الْأَمانَةَ، فَجَزاكَ اللّٰهُ عَنِ الْإِسْلامِ وَأَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزَاءِ، أَتَيْتُكَ بِأَبِي وَأُمِّي زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ، مُوالِياً لِأَوْلِيائِكَ، مُعادِياً لِأَعْدائِكَ، فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ.السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمامُ الْهادِي وَالْوَلِيُّ الْمُرْشِدُ، أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ مِنْ أَعْدائِكَ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِوِلايَتِكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_505
🌹 آیات 29و30 سوره نساء
🌸 يا َأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّآ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِّنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُواْ أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيما (29) و من يفعل ذلك عدوانا و ظلما فسوف نصليه نارا و كان ذلك على الله يسيرا (30)
ً
🍀 ترجمه: اى كسانى كه ایمان آورده اید! اموال یكدیگر را در میان خود به باطل نخورید، مگر اینكه تجارتى با رضایت یكدیگر باشد. و خود (و یكدیگر) را نكشید، همانا خداوند نسبت به شما همواره مهربان بوده است. (29) و هر کسی از روی تجاوز و ستم چنان کند پس به زودی او را در آتشی وارد سازیم و این کار بر خداوند آسان است. (30)
🌷 #لا_تأكلوا: نخوريد
🌷 #نصلیه: وارد سازیم
🌷 #نار: آتش
🌷 #یسیر: آسان
🌸 این آیات همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است. #خداوند نسبت به لقمه هایی که می خوریم معاملات و مبادلات مالی حساس است پس مراقب باشیم که هر لقمه ای را نخوریم و هر معامله ای انجام ندهیم لذا خطاب به مؤمنين مى فرمايد: يا أيها الذين ءامنوا لا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل: ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را در میان خود به باطل نخورید. بنابراین اگر از راه قمار بازی و شرط بندی ، رشوه و ربا و یا از راه فریب و نیرنگ و یا از راه دزدی و یا از راه فروش اجناسی که فروختن آن روا نیست اموالی به دست آید این #اموال باطل و حرام است. امام محمد باقر علیه السلام در ذیل این آیه فرمودند: ربا ، قمار، کم فروشی و ظلم از مصادیق باطل است.
🌸 در جمله بعد به #تجارت اشاره می کند و می فرماید: إلا أن تكون تجارة عن تراض منكم: مگر اینکه تجارتی با رضایت یکدیگر باشد. مصرف اموال در صورتی برای شما حق است که از راه تجارت و با رضایت طرفین باشد. سپس مردم را از #خودکشی نهی می کند و می فرماید: و لا تقتلوا أنفسكم إن الله کان بکم رحیما: و خود را نکشید ، همانا خداوند نسبت به شما همواره مهربان بوده است. خوردن اموال حرام و خودکشی را در یک آیه کنار هم آورده زیرا هر دو خودکشی است در خوردن اموال حرام روح و روان خود را از بین می برد و در خودکشی جان و جسم خود را از بین می برد. در حقیقت #قرآن با ذکر این دو حکم پشت سر هم به یک نکته مهم اجتماعی اشاره می کند و آن اینکه اگر اقتصاد جامعه بصورت سالم پیش نرود و مردم در اموال یکدیگر به ناحق تصرف کنند ، جامعه گرفتار یک نوع خود کشی خواهد شد.
🌸 سپس در ادامه و در آیه بعد به مجازات کسانی که از قوانین الهی سر پیچی کنند و از روی تجاوز و ستم اموال دیگران را به ناحق تصرف کند و یا دست به خود کشی بزند را بیان می کند و می فرماید: و من یفعل ذلك عدوانا و ظلما فسوف نصليه نارا: و هر کسی از روی #تجاوز و #ستم چنان کند پس به زودی او را در آتشی وارد سازیم. پس اگر کسی اموال دیگران را تصرف کرده و یا حق الناسی بر گردن دارد تا فرصت هست جبران کند و اموال دیگران را به صاحبانش برگرداند و اگر حقی بر گردن دارد ادا کند.
🌸 اما برای خود کشی فرصت جبران نیست زیرا آدمی همه ظرفیت و استعداد و این بدن که آفریننده آن #خداوند است را به آتش کشید به این خاطر می گوید فسوف نصليه نارا: به زودی او را در آتش وارد می سازیم. و در پایان آیه می فرماید: و کان ذلك على الله يسيرا: و اين کار بر خداوند آسان است. امام صادق عليه السلام فرمود: هر کسی به عمد #خودکشی کند، برای همیشه در جهنم است. سپس همین آیه را تلاوت فرمود. پس هیچ وقت و هرگز و حتی به شوخی و در هنگام عصبانیت و مشکلات نگوییم می خواهیم خود را بکشیم زیرا یک لحظه غفلت، آتش جهنم را در پیش دارد زیرا قتل نفس یعنی به آتش کشیدن ظرفیت و استعداد خداوند پس اگر مشکلی هست باید با گفتگو حل کرد و یا به دنبال راه حل باشیم.
🔹 پيام های آیات29و30سوره نساء 🔹
✅ مالكیّت فردى محترم است و تصرّف در اموال دیگران، جز از راه معاملات صحیح و بر اساس رضایت، #حرام است.
✅ #جامعه، داراى روح واحد و سرنوشت مشترک است. اموال دیگران را همچون اموال خودتان محترم بدانید.
✅ هر نوع تصرّفى كه بر مبناى «حقّ» نباشد، ممنوع است.
✅ داد و ستدها باید با رضایت طرفین باشد، نه با اجبار واكراه.
✅ جان انسان محترم است، لذا خودكشى ویا دیگركشى حرام است.
✅ #احكام و مقرّرات اسلام پرتوى از رحمت خداوند است.
✅ #قصد و #انگیزه ، نقش اصلی را در کیفر یا پاداش دارد.
✅ فردی که #خودکشی می کند برای همیشه در آتش جهنم خواهد بود.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
یادتان از دفتر دل ما پاک نشود که جاودانه است خاطره های ایثارگرانه تان ....
سلام ✋
#روزتان_شه🌹دایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_ ۵۲
دعایی که به جای خداحافظی می گفت پای تلفن پای ،ماشین به من و پدر و خواهرش به دوستانش تا تابوت از جلوی چشمم محو شد صدای یاحسین مثل آتشفشان فوران کرد. همه فریاد میزدند؛ با دو برابر زور حنجره شان شعر میخواندند، نوحه سرایی میکردند به سر و سینه میزدند من هم پابه پای روضه شان گریه میکردم در همین فاصله دلم برایش تنگ شد هول برم داشت. دیگر دستم به جایی بند نبود. میخواستم بگویم تابوت را برگردانید سیر ببینمش کار از کار گذشته بود چیزی ازش نمی ماند؛ نه دستی نه
،چشمی نه صورتی باید دل خوش میکردم به روحش به حسش
یکی از اساتید حوزه علمیه خانم
بروجردی
با بچه های کادر دفتری شان آمده بودند منزلمان
توی حوزه هر موقع ایشان را میدیدم
لال میشدم نمیتوانستم لام تاکام
حرف بزنم. عکس محمدحسین را نشان دادم برایشان روضه خواندم هرکی هر چه دستش بود به ارباب زد ، اینجا هم به نوکرش زدند ارباب را ارباً اربا کردند، نوکرش هم همین
طور شهید کردند
.خانم بروجردی موقع خداحافظی برگشتند گفتند: «میخوام دوباره
صورت تو رو ببوسم چون گذاشتی روی صورت محمدحسین!» حرفش کهنه خاکستر روی قلبم را باد داد قلبم سوخت، گر گرفت..
👇👇👇
شب خبر رسید در امامزاده علی اکبر (ع) دارند قبر آماده میکنند جان توی دست و پایم نبود بروم.طاقت
دیدنش را هم نداشتم.
دقیقاً سال قبل در همین ایام کربلا بودیم از آنجا کفن خریده بودم آن را از کمد بیرون آوردم برای محمد حسین به زهرا گفتم یک تکه نخ بیاورد تا روی آن سوره ملک بخوانیم میخواستم بگذارم داخل کفن زهرا رفت داخل اتاقش خیلی
معطل کرد با یک تسبیح برگشت. نخ آن را پاره کرد. دانه هایش را ریخت داخل پلاستیک گفت: این همون
تسبیحه که از پارسال باهاش ذکر
میگم روز وفات حضرت ام البنین
(س) در حرم حضرت عباس (ع)
روبه روی ضریح نشسته بودیم دقیقاً
وسط جمعیت خانم عربی صاف آمد سراغ زهرا. تسبیحی گرفت جلویش به عربی چیزی گفت متوجه نشدیم. کنارمان یک ایرانی جنوبی نشسته بود گفت داره میگه با این تسبیح یک دور صلوات بفرست و بعد باشه برای خودت» زهرا آن لحظه احساس کرد بهش توجه شده آن
تسبیح را هدیه ای از جانب حضرت عباس (ع) میدانست از آن به بعد همیشه در دستش بود
زهرا گفت «نمیتونم توی خونه
بمونم دارم خفه میشم کنار قبر همه مرد بودند. با دوسه تا از دوستانش رفت . میفهمیدم که تحت فشار است. نمیخواست جلوی بقیه گریه کند یک بار که نفسش بالا نیامد با اکسیژن به دادش رسیدند.....
⬅️ ادامه دارد .....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷