eitaa logo
امام زادگان عشق
97 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
324 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 شناساییِ پیکر شهیدِ ۱۸ ساله پس از ۴۰ سال 🔹پیکر شهید «رجب حسین‌زاده» که ۱۷ شهریور سال ۱۳۶۲ وقتی ۱۸ سال داشت در عملیات والفجر۳ در منطقۀ مهران به شهادت رسید، پس از ۴۰ سال از طریق آزمایش DNA شناسایی و به بیرجند منتقل شد. 🔹مدیرکل بنیاد شهید خراسان‌جنوبی: فردا همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) پیکر شهید در گلزار شهدای این شهر آرام می‌گیرد. شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️شهادت امام جعفر صادق علیه السلام ، مرد آسمانی مدینه ،چشمه جود و سخاوت و دریای عمیق علوم لدنی بر شما خانواده های معزز شهداء و پیروان آن حضرت تسلیت باد . 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🇮🇷🇮🇷 مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت ششم؛ قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/330 فصل اول کوچه باغهای محله شترگلو (۴) ... شلاق میان هوا می‌چرخید و به جان و تن ما می نشست. فضای تاریک اتاق مجالی بود که من پشت یک صندوق میوه قایم شوم. صندوقی که پر بود از برگهای خشک شده زردآلو. و حالا هم کتک می‌خوردم هم برگه زردآلو. حاجی جان اگر چه بهتر از بقیه به شیطنت های من واقف بود، نازم را می‌کشید و به من اعتماد می‌کرد. یک شب منزل ما مهمانی بود و من باید وسیله‌ای را از باغ او به خانه می‌آوردم. مادربزرگم گفت: جمشید جان با احتیاط به باغ برو و وسیله را بردار و بیاور. گفتم: چشم از خانه ما در محله شترگلو تا باغ حدوداً ۴ کیلومتر بود و باید تمام مسیر را پیاده می‌رفتم و برمی‌گشتم. از تاریکی شب و دوری راه نمی‌ترسیدم ولی نگران همان اراذل اوباش بودم که باغ های خلوت پاتوق شان بود. از قضا مسیر زیادی از راه را نرفته بودم که خودم را در حلقه محاصره ۵ نفر از آنها که هر کدام شان ده پانزده سال از من بزرگتر بودند دیدم. یکی از آنها کارد داشت و عربده می‌کشید و فحش می‌داد. جلوتر که آمد، دستم را داخل جیبم بردم. می ترسیدم؛ اما جسارت هم داشتم و این دو یعنی ترس و جسارت با هم قاطی شد و دستم به پنجه‌بوکس رفت. قدش خیلی بلندتر از من بود. پریدم و با پنجه‌بوکس ضربه‌ای محکم وسط صورتش زدم. جای معطلی نبود. اگر می ماندم تکه‌تکه‌ام می‌کردند. مثل تیری که از چله‌ی کمان رها شود دویدم و از چشمان آن گرگهای طماع دور شدم. مادرم مرا در میدان روستای مراد بیک پیش یک بستنی فروش گذاشت که کار کنم ‏بی جیره و مواجب؛ فقط با سهم هر روز یک بستنی. اسم این اوستا هم آقا غلام بود. اسمش هیبت نام غلام لب‌شکری را داشت ولی اخلاقش مثل او نبود. ملایمت او به من جسارت می‌داد که دور چشمش در یخچال را باز کنم و با کاردک به جان بستنی ها بیفتم. گاهی هم که می‌دانستم استاد غلام حالا حالاها آفتابی نمی شود، داخل یخچال می‌پریدم و آنقدر می‌خوردم که از دل درد میمردم. تابستان تمام شد و من باز به مدرسه رفتم حالا کلاس دوم شده بودم. با شروع سال تحصیلی چشمم به یک بوته‌ی هندوانه بود که فراش مدرسه گوشه حیاط لب خانه‌اش کاشته بود. شاید هفته اول بود که به داد آن هندوانه رسیده هم رسیدم. همان سال گفتند که فرح دیبا همسر شاه به همدان آمده و قرار است آپارتمان‌های روبروی محله ما در کمال آباد را افتتاح کند. باز رگ شیطنتم جنبید. رفتم و دیدم خیابان را بسته‌اند و کارگران شهرداری آب و جارو می‌کنند و آن طرف‌تر گوش تا گوش صندلی چیده‌اند. هنوز مراسم شروع نشده بود، چون عده ای داشتند روی میزها میوه و شیرینی می‌چیدند آهسته آهسته رفتم زیر یک میز که رویش با رومیزی بلندی تزیین شده بود نشستم. دقایقی بعد کسی انگار داشت میوه و مشروب روی میز می‌چید. بوی میوه ها را می‌شناختم. آرام گوشه‌ی رومیزی را کشیدم که یک دفعه سیب‌های سرخ و پرتقال ها از بالا ریختند کف خیابان. سیب‌ها می‌غلطیدند و چشم من دنبالشان بود و چشم کارگران دنبال من که آن زیر بودم. با یک عده مامور کراواتی آمدند که اسلحه داشتند. مأموران مرا زیر مشت و لگد گرفتند. آن روز اولین بار بود که اسلحه واقعی می‌دیدم ... ◀️ ادامه دارد ... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💦بسم الله الرحمن الرحيم💦 📢🍃از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: ⛅️هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند،از يـــــــاوران قائم‏ ما باشد،و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود،خدا او را از قــبـر بيرون آورد،كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى‏ بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است: 🌥دُعــــــای عـــَــهــــــد 🌥 🍃اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الــرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَـحْرِ الْمَـــسْجُورِ وَ مُــــنْزِلَ الـتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الــزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّـــلِّ وَ الْحَــرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ‏] الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِينَ 💦اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ [بِاسْمِكَ‏] الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْــهِـــكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يَا حَيُّ يَا قَــيُّــومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِــكَ الَّـــذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ يَا حَيّا قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا حِينَ لا حَيَّ يَا مُحْيِيَ الْمَوْتَى وَ مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ يَا حَيُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ 🔵اللَّهُمَّ بَـلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَـنْ جَـمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَـهْلِهَا وَ جَـبَلِهَا وَ بَــرِّهَا وَ بَـحْـــرِهَا وَ عَـنِّي وَ عَـنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَـةَ عَـرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْـصَاهُ عِلْمُهُ [كِتَابُهُ‏] وَ أَحَاطَ بِـهِ كِتَابُهُ [عِلْمُهُ‏] 💦اللَّهُمَّ إِنِّـي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَـبِـيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِـشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَيْعَـةً لَـهُ فِي عُـنُقِي لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَــدا الـلَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِـــــنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْـمُـسَارِعِــيـنَ إِلَـيْـهِ فِـي قَـضَاءِ حَـوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ‏] وَ الْمُـحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِـقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَـــيْـــنَ يَدَيْهِ 🍃اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَـيْنِي وَ بَـيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَـلْتَهُ عَلَى عِـــــــــــبَــادِكَ حَـــتْــما مَـقْـضِـيّـا ،فَـأَخْـرِجْـنِي مِـنْ قَــبْـرِي مُـؤْتَـزِرا كَــفَـنِي شَـاهِرا سَـيْفِي مُجَرِّدا قَنَاتِي مُلَبِّيا دَعْـوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي 🍃اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ وَ أَحْيِ بِهِ عِبَادَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتَّى لا يَظْفَرَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ 🍃اللَّهُمَّ مَفْزَعا لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِرا لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ نَاصِرا غَيْرَكَ وَ مُجَدِّدا لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ وَ مُشَيِّدا لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ 💦🕌اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ 👈آنگاه سه بار بر ران راست خود میزنى،و در هر مرتبه میگويى: 💦🕊الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَان 💦اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّكَ اَلْفَرَجْ💦 🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹..
🏴🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیه 39 سوره نساء 🌸 وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَأَنْفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَكَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيما (39) ً 🍀 ترجمه: و بر ایشان چه مى شد، اگر به خداوند و روز قیامت ایمان مى آوردند و از آنچه خداوند، به آنان روزى داده (از روى اخلاص) انفاق مى كردند؟ و خداوند همواره به آنان داناست. (39) 🌷 : بر ايشان چه می شد 🌷 : دانا 🌸 این آيه همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است و در ادامه آیات قبلی درباره متکبران خودبرتربین که یا بخیل هستند و یا اموال خود را از روی ریا و برای خودنمایی و تظاهر انفاق می کنند می فرماید: و ماذا علیهم لو ءامنوا بالله و اليوم الأخر و أنفقوا مما رزقهم الله: و بر ايشان چه می شد اگر به و روز قیامت ایمان می آوردند و از آنچه خداوند به آنان روزی داده (از روی اخلاص) انفاق می کردند؟ در واقع اظهار تأسف به حال اين عده مى باشد چه می شد که اگر آنها از این بیراهه ها باز می گشتند و به و روز قیامت ایمان می آوردند و از نعمت ها و رزق و روزی هایی که خداوند در اختیار آنها گذاشته بخشی را با اخلاص در راه خدا می کردند و از این راه به سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت می رسیدند. 🌸 در پایان می فرماید: و کان الله بهم علیما: و همواره به آنان داناست. در هر حال خداوند از نیت ها و اعمال آنها باخبر است و بر طبق آن به آنها جزا و کیفر می دهد. این آیه درباره افراد متکبران خود برتربین هست پس در زندگی خود مراقب باشیم که جزو این افراد نباشیم. 🔹 پيام هاى آیه 39سوره نساء 🔹 ✅ اظهار تأسف بر حال منحرفان، یكى از راههاى هشدار و است. ✅ لازمه ى ایمان به ، انفاق به محرومان است. ✅ فقط در اموال نیست، بلكه از هرچه كه خداوند داده، (علم ، مقام و...) پسندیده است. ✅ اگر بدانیم كه نعمت ها از است، روحیّه ى انفاق در ما قوى مى شود. 🏴🚩
🏴🚩 شهادت ششمین‌ پیشوای‌ شیعیان رئیس‌مذهب‌ومکتب‌تشیع « علیه‌السلام »را به‌ پیشگاه عجل‌الله‌تعالی‌فرجه وهمه‌شیعیانشان تسلیت‌عرض‌می‌نماییم. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هرکس برای دیده شدن کارنکند👌 خدا برای دیده شدنش کار میکند 🥰✋🏻 ‎‎ سلام ✋ ‍🌹دایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️ضربه شست سازمان اطلاعات سپاه به داعش/ مهره اصلی شبکه داعش خراسان دستگیر شد 🔸آبان سال گذشته بود که حمله تروریستی به شاهچراغ موجب به شهادت رسیدن ۱۳ نفر و مجروح شدن ۲۰ نفر از هموطنانمان شده بود و گروه تروریستی داعش نیز مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت. 🔸حال با اقدام سازمان اطلاعات سپاه فجر استان فارس، شبکه عملیاتی و رسانه‌ای "داعش خراسان" شناسایی و‌ مهره اصلی آن دستگیر شد. 🔸این فرد که از سال ۹۸ در رصد اطلاعاتی قرار داشت، در برخی استان‌ها ازجمله تهران بر شناسایی عناصر افراطی و جذب آنها برای پیوستن به گروه تروریستی مذکور فعال بود. ‌‌
اونقدرخودمون‌رو‌درگیر‌القاب‌و‌عناوین‌ کردیم،که‌یادمون‌رفته‌همه‌با‌هم‌برادریم‌و‌ باید‌کنار‌هم‌باری‌از‌روی‌دوش‌مردم‌برداریم..! {شهید‌‌محمد‌بلباسی} ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ •••اَلّلهُمَّ ؏َجــِّل‌ لِوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌••• ‎‎
مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت هفتم؛ قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/336 فصل اول کوچه باغهای محله شترگلو (۵) همه‌ی قوم و خویش به مادرم گفتند که دوای درد این طفل بی‌قرار تو، رفتن به جلسات قرآن است. مرا به جلسات آقای مسکین فرستادند. جلسه هفته‌ای دو بار بود و مسافت منزل ما تا محل جلسه بسیار زیاد. اما شوق آشنایی با قرآن و احکام دین به ویژه نماز، من و بقیه هم سن و سال‌هایم را به جلسات کشاند. در این جلسات با همان گروه بازیگوش باغ و محله همراه بودیم. با هم می‌خواندیم و با هم تمرین می کردیم. یادم نمی‌رود که مادرم به من یاد داده بود که این آیه را زیاد تکرار کنم: "ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه و فنا عذاب النار". اتفاقاً روزی در جلسه، مربی از بچه‌ها خواست اگر کسی آیه یا سوره جدیدی را حفظ کرده بخواند. من بلند شدم و این آیه را اشتباه، پس و پیش خواندم و همه خندیدند. من از خجالت آب شدم و همان جا جلسه را رها کردم. وقتی با گریه به خانه می‌آمدم یک کیف جیبی پر از پول پیدا کردم با چشم های اشکی کیف را به مادرم دادم که به معتمد محل‌مان بدهد و گفتم دیگر به جلسه نمی‌روم. مادرم گفت: جمشید جان از جلسه قرآن دلسرد نشو اگر تو امروز این کیف پر از پول را به صاحبش برمی‌گردانی، تاثیر همان جلسات قرآن و نماز است. کلاس چهارم نوع بازی و سرگرمی من متفاوت شده بود. دوچرخه سواری، فوتبال‌ و الک دولک، جای پرسه در باغات را گرفته بود. درسم خیلی خوب نبود اما معلمان مثل گذشته از من شاکی بودند. تنها خطای من در ان سال، آن روز بود که یکی از معلمان مدرسه به من فحش داد و خواست پشت بندش لگدی هم بزند که خیلی تیز و فرز جاخالی دادم و زمین خورد. بچه ها خندیدند و من باز از مدرسه فرار کردم. کلاس پنجم پایم به نماز و مسجد باز شد خیلی مراقب بودم که خطایی از من سر نزند به درسم فکر می کردم و به جلسه قرآن و گاهی به بازی فوتبال. اما از بد حادثه، اتفاق و ماجرا سراغم می‌آمد و مرا باز به حاشیه می‌برد. یکی از این اتفاق های پیش بینی نشده، این بود که روزی تیم فوتبال محله رو به رو برای مسابقه آمدند آنها یک توپ تازه فوتبال به همراه داشتند. سر نیمه که شد سه نفر از بچه‌های محل ما در گوشی به هم گفتند که توپ میهمان را بدزدند و بفروشند و از فروش آن سهمی هم به من بدهند. توپ را دزدیدند بعد از بازی تیم میهمان در به در دنبال توپ‌شان بودند. رفتم به اصل ماجرا و توطئه هم تیمی‌ها را به آنها گفتم. توپ به آنها برگشت، اما ماجرا به اینجا ختم نشد. فردا صبح زنگ خانه ما خورد. همین که در را باز کردم سه هم تیمی خود را دیدم که دزدیشان را لو داده بودم. دونفر پریدند و دستانم را از چپ و راست گرفتند و نفر سوم یا همان دزد اصلی و طراح توطئه با یک پنجه بوکس به وسط پیشانیم کوبید. به ثانیه ای خون فوران کرد. دماغم از چند جا شکست. مردم رسیدند و قبل از اطلاع به خانواده راهی بیمارستان شد. همان شب پدرم به همدان رسید و چون فکر می‌کرد سهم من در این دعوا کمتر از طرف مقابل نیست به آزادی ضارب رضایت داد. اما اگر چه من پنجه‌بوکس را کنار گذاشته بودم، کینه او برای تلافی در دلم ماند. ◀️ ادامه دارد ... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
38.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فرمانده‌ای که کتاب از او جدا نمی‌شد 🔺سلیمانیِ فرمانده به اندازه یک محقق که کارش مطالعه است، کتاب می‌خواند.