9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود محمد نبودی ببینی شهرها😭😭
❤️#شادی_روح_شهدا_امام_شهدا_اموات#صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خرداد_ماه_طلوع
#چند_آسمون_نشین_محلمونه
🌼تولدتان مبارک
#شهدای_عزیز
#شهید نبی الله محمدی
#شهید محمود بیضون
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
May 11
🔰 قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام برگزار میکند
اکران فیلم سینمایی غریب
به مناسبت سالروز آزاد سازی خرمشهر و شهادت شهید بروجردی
پنج شنبه ۴ خرداد ساعت ۲۱
در جوار شهدای گمنام کوه خضر
با ما همراه باشید👇
قرارگاه فرهنگی و پایگاه شهدای گمنام
🟢 *برخی از توصیههای اخلاقی عرفانی آیتالله سید عبدالله فاطمینیا رحمةاللهعلیه*
❇️ عمده چیزی که برزخ را تاریک میکند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت... یکی از چیزهایی که برزخ را روشن میکند، گرهگشایی از کار مردم است. برزخ را گناهان، تاریک میکنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ میشوند.
🟢 خواهش میکنم حاضر جواب نباشید. من به جوانها میگویم دیر نمیشود، بعداً جواب بدهید. کمی تأمل کنید. حاضر جوابی بعضی وقتها آدم را محروم میکند. همینطوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید.
🟢 مشاجرهها و نزاعها، نور باطن را خاموش میکند! بسیاری از بیحالیها و عدم نشاطها به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات میرود و دیگر چیزی نمیماند! حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است.
🟢 نعمتی که انسان را از خدا غافل کند، نقمت و عقاب است. از جمله، گریهی استدراجی است. حالِ گریه به او میدهند، که فکر کند آدم خوبی است! بعضی افراد هستند که در مجالس و هیئت گریه میکنند اما کارهایی از اینها سر میزند که سنگ را به گریه میاندازد! مسکین گمان میکند خیلی حال خوبی دارد!
🟢 در جامعهی ما تقوای لسانی خیلی کم است؛ بعضی از متدیّنین، اهل مسجد، اهل هیئت، تقوای لسانی را از دست دادهاند! گویا غیبت واجب است و تهمت و افتراء مستحب! خدا میداند خیلی خطرناک است، توفیق سلب میشود، قلب تیره میشود، نشاط در عبادات موجود نیست.
🟢 بگذارید جملهای کامل شود بعد ایراد بگیرید. نمیدانم چرا اینطوری هستیم! در خواهر و برادری هم حاضر نیستیم حرف یکدیگر را تا آخر گوش کنیم. میگوییم وایسا، شکر تو کلامت! خب شکر به چه درد میخورد؟ یا اگر از جملهای خوشش نیاید میپرد وسط حرف! بابا جان صبر کن تا حرف اون آدم تمام شود.
🟢 خشم ما را بیچاره کرده است، نمیگذارد به جایی برسیم! هی دور خود میچرخیم، چرا که بداخلاقیم! امام صادق علیهالسلام فرمود: «آدم بد اخلاق، معارف را پیدا نمیکند.»
آقای طباطبایی اگر بداخلاق بود، المیزان نمیتوانست بنویسد. بد اخلاقی با معارف جور در نمیآید.
🟢 ماها ولخرج نورانیت و نور هستیم؛ کاری میکنیم، نورانیتی حاصل میشود؛ راحت کاری میکنیم که میرود و جایش را به ظلمت میدهد. شب بلند میشویم چندتا استغفار میگوییم و مشمول آیه «ویستغفرون بالاسحار» میشویم اما صبح میگوییم «حالا غیبت فلانی نباشد ها…» هیچی تمام شد و رفت
🟢 تعجب میکنم از بعضیها! آقا یا خانم مؤمن ۲۰ بار عمره رفته، بار ۲۱ میگویند بیا پول عمره را بده برای جهیزیه دختر یتیم؛ میگوید نمیتوانم؛ دوستانم میروند، من نروم؟! حالا بگو شما این همه رفتی، اخلاق را رعایت میکنی؟ مگر دین مسخره است؟! هر سال عمره میروی؛ یک عیب را از خودت دور نکردی؟
🟢 فرد در حالی که تصور دارد خبری است وارد روز قیامت میشود اما ناگهان تعجب میکند؛پس نمازها و عمرهها چه شد؟میگویند دل شکستی! ریا کردی! زهر زبان ریختی! جوان عزیز اگر میخواهی به جایی برسی از خانهتان شروع کن! اگر دل خواهرت را شکستی، دل مادروپدر را شکستی، برو درستش کن. از خانه شروع کنید.
🟢 اهل قسم نیستم ولی مجبورم، دلم میسوزد. خانمها،آقایان! بشنوید! به حضرت زهرا سلاماللهعلیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمیآید، خودتان را معطل نکنید. هی اوقات تلخی راه میاندازد، عصبانی میشود، بعد هم میخواهد بشود زبدةالعارفین؛ یکبار این قسم را خوردم که تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمیآید.
🟢 خدا گناه «آبرو بردن» را سخت میبخشد. امام باقر علیهالسلام فرمودند: «کسی که آبروی مردم را نریزد، خداوند از گناهان او صرفنظر خواهد كرد.» اغلب جهنمیها، جهنمی زبان هستند! فکرنکنید همه از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مقدس را میآورند جهنم به سبب اينكه آبرو میبردند! اسلام خواهان حفظ آبروی افراد است.
🟢 خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه میرسد، میگوید تصادفی را دیدم! نمیخواهد بگویید. اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید. شما را به خدا قسم میدهم اینها را رعایت کنید؛ ضربههایی به خانواده زده میشود که جبران نمیشود. چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچهها آرامش دهید.
🟢 مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند.
🟢 صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد. یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند، یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند، یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع کنیم. اینجا را درست کن بعد هزار رکعت نماز خودش می آید، خودت مشتاق می شوی.
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت سیزدهم
فصل دوم
پایگاه راه خون (۲)
... دوباره سر وقت شناسنامهام رفتم. فکری به کلهام خطور کرد که اصلاً شناسنامه و تاریخ تولد را جوری خیس کنم که روز و ماه و سال در آن گم شود.
چند قطره آب روی محل تولد و تاریخ تولد چکاندم. وقتی آب روی شناسنامه افتاد، جوهر کاتب تمام بالا و پایین شناسنامه ام را گرفت.
ناشیگری کار دستم داد اما پروا نکردم و گفتم شانسم را امتحان کنم.
رفتم پیش مسئول آموزش نیروهای بسیجی که نامش حسن مرادیان بود. وقتی شناسنامه مرا دید، درست مثل آن مسئول اقدام قبلی خندهاش گرفت.
فراموش نمیکنم وقتی میخندید، یکی از دندانهای وسطیاش که افتاده بود، پیدا میشد.
از خنده او من هم خندهام گرفت. ابرو بالا انداخت و گفت: "پسرجان ما خودمان اوستای این کارهاییم. چشممان از این دستکاریها پر شده. این فقره خیلی ناشیانه دستکاری شده. این جوری میخواهی شناسنامه عراقیها را باطل کنی."
بی پاسخ و درمانده بودم. نمیدانم شاید او به زیرکی فهمیده بود که در آرزوی رفتن به جبهه میسوزم. لذا به من فرصتی برای امتحان داد و گفت:
"اشکال ندارد. اسم تو را در لیست نیروهای آموزشی برای جبهه مینویسم. اما برای رفتن به جبهه هیچ قولی نمیدهم. تا بعد."
هم شاد شدم و هم غمگین. اما این وضعیت بهتر از شرایط قبل و ناامیدی مطلق بود.
آموزش در پادگانی در کوهپایه همدان به نام پادگان قدس شروع شد. ۵۰ نفر بودیم که من کم سن و سال ترین نیروی آموزشی بودم.
از همان ابتدا عزم خود را جزم کردم که هیچگاه کم نیاورم و برای جلب نظر آقای مرادیان از هر بخش از آموزش سربلند بیرون بیایم.
آموزشهایی که از رزم شبانه و تیراندازی و اسلحه شناسی و رزم انفرادی و تن به تن شروع میشد و نمک آن کلاس های عقیدتی و مباحث سیاسی بود.
شب هنگام که آموزشهای روزانه تمام میشد مثل مرده روی تخت آسایشگاه میافتادم.
همان شبها نیز تا پاسی از شب یا باید نگهبانی میدادیم، یا منتظر میماندیم تا رزم شبانه دوباره تکرار شود.
آنجا بود که میدیدم نیمه شبها عدهای تا قبل از اذان صبح، نماز شب میخواندند. همانجا فهمیدم که برای رزم سرمایهای فراتر از تواناییهای جسمی و فنون نظامی لازم است.
یک روز مربیان همه را در محوطه بیرون آسایشگاه خط کردند. حسن مرادیان جلو آمد و با استادی تمام شروع به شلیک گلوله به شکل تکتیر از کنار و پهلوی بچهها کرد.
با بقیه کاری ندارم اما من برای اثبات آمادگیام و رفتن به جبهه، قدم از قدم بر نداشتم. سر جایم ایستادم انگار به زمین دوخته شده بودم.
مرادیان رگباری کنار پاهایم گرفت و من خندیدم و او هم خندید و خطاب به بچه هایی که به خاطر ترس از تکتیرهای او دور و بر ساختمان و پشت درختان پنهان شده بودند، فریاد زد:
"بچهها! برای سلامتی این بزرگمرد کوچک، صلوات"
و همه یک صدا صلوات فرستادند.
◀️ ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷