🌹 زندگی به سبک شهدا
🌷 امیر سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی فرماندهی عملیاتِ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
شبی از شبهای
ماه مبارک رمضان،
سرهنگ بابایی،
همراه با خانواده
در منزل ما بودند.
هنگام افطار
در سفره، خرما، الویه و خورشت قیمه بود
ایشان به بنده اعتراض کردند
و گفتند:
-آقای رحیمی!
شما که الویه درست کردهاید
دیگر چه نیازی به خورشت بود؟
آنگاه با ذکر حدیثی تذکر دادند
که یک نوع خورشت
بیشتر سر سفره نباشد.
🌷نثار روح مطهر امیر سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی" صلوات
#شهیدگمنام✨
#حاج_قاسم_سلیمانی🥀
#منتشرکنید✨
🍂🍃🍂
🍂 روایتی از #همسرشهید
یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود.
گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن می نوشتیم.
به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه با این مضمون نوشته بود:
❤️ همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست #شهدای_کربلا نوشته شود.
آن دنیا منتظرت هستم❤️😍
❤️شهید عبدالمهدی کاظمی❤️
#شهیدگمنام✨
#حاج_قاسم_سلیمانی🥀
#منتشرکنید✨
#طنز_جبهه
اومده بود مرخصي بگيره ، يه نگاهي بهش کرد ، گفت : " ميخواي بري ازدواج کني ؟ "
گفت :
" بله ميخوام برم خواستگاري "
- خب بيا خواهر منو بگير !
گفت :
" جدي ميگي آقا مهدي " - به خانوادت بگو برن ببينن اگر پسنديدن بيا مرخصي بگير برو !
اون بنده خدا هم خوشحال دويده بود مخابرات تماس گرفته بود !
به خانوادش گفته بود :
" فرمانده ي لشکرمون گفته بيا خواهر منو بگير ، زود بريد خواستگاريش خبرشو به من بديد ! بچه هاي مخابرات مرده بودن از خنده!
پرسيده بود :
" چرا ميخنديد؟ خودش گفت بيا خواستگاري خواهر من ! "
گفته بودن :
" بنده خدا آقا مهدي سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، يکيشونم يکي دوماهشه !! " 😂
شهید مهدی زین الدین
#شهیدگمنام✨
#حاج_قاسم_سلیمانی🥀
#منتشرکنید✨
#سید_آزادگان_شهید_ابوترابی
●از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:در اردوگاه شما را شکنجہتان میکنند یا نہ؟همه بہ آقا سید نگاه کردند
ولے آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجہ میکنند یا نه؟ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید.
●آقا سید باز هم حرفے نزد. پس شما را شکنجہ نمیکنند؟آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت.نوشتند اینجا خبری از شکنجہ نیست.افسر عراقی کہ فرمانده اردوگاه بود، آقاے ابوترابی را برد تواتاق خودش گفت:تو بیشتر از همہ کتک خوردی، چرا بہ اینها چیزے نگفتی؟
●آقای ابوترابی برگشت فرمود:
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند..دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند.
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی کہ سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می زد
می گفت شما الحق #سربازان_خمینی هستید.
روایت در مورد
#سید_آزادگان_شهید_ابوترابی"
سلام برآنهایی کہ از همه چیز گذشتند تامابه هرچہ میخواهیم برسیم
سلام برآنهایی کہ قامت راست کردند تاقامت ماخم نشود..سلام برآنهایی ک بہ نفس افتادندتا ما از نفس نیافتیم،،
#شهید_سیدعلی_اکبر_ابوترابی🌷
#منتشرکنید✨
🏴