eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.8هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱 سینه‌ام‌ سرشار زِ درد و کربلایت‌ مرهم‌ است کاش‌ درمانم‌ دهی، کربُبَلا خاکم‌ کنی... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✨شهید فیسبوکچی!✨ ✨فیسبوکی هـاهم به بهشت میروند!✨ به خاطر اینکه تو فیس‌بوک فعالیت می‌کرد و همیشه آنلاین بود و در جهت نشر فرهنگ مقاومت، در شبکه‌های اجتماعی فعالیت می‌کرد، دوستاش اسمشو گذاشته بودند: فیس‌بوک‌چی …😃 ایشون شهید محمد علی ابوحسن معروف به کاظم هستند که در منطقه قنیطره واقع در جولان سوریه، به همراه شهید جهاد مغنیه و شهید الله‌داد و جمعی دیگر از مجاهدان حزب‌الله، توسط تیم تروریستی اسرائیل به شهادت رسیدند.💔 روحش شاد و راهش پر رهرو باد🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
نه ما شهادت را... بلکه شهادت پیدا میکند ما را... ۸۹ : 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 یا رب نصیب هیچ غریبی دگر مکن داغی که گیسوان حسن را سپید ڪرد... "اَلسَّلامُ‌عَلَيْكَ‌ياحَسَنَ‌بْنَ‌عَلِی‌وَرَحْمَةُ اللّهِ‌وَبَرَكاتُهُ" :)🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 تصور کن: کوله رو دوشِته صدایِ تزورونی تو گوشِته پلِ زائرُ تا که بالا میری ،تمومِ حرم توی آغوشته :)💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
1_1126479622.mp3
5.02M
♨️زمینه سازی برای نورانی کردن خانه 👌 سخنرانی شنیدنی 👌 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دوم 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او
✍️ 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب می‌گفتم تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم و دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که با دستان نجاتم داد! 💠 به‌خدا امداد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟» از طنین صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش می‌کند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشت‌تر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟» 💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم می‌کرد، می‌توانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!» حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و خوبی بابت بستن راه من بود! 💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزده‌ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ می‌کُشمت!!!» ضرب دستش به‌ حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه‌اش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمون‌کُشی می‌کنی؟؟؟» 💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت می‌دیدم که انگار گردنش را می‌بُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بی‌غیرت! تو مهمونی یا دزد ؟؟؟» از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمی‌دانستم همین نگرانی خواهرانه‌، بهانه به دست آن حرامی می‌دهد که با دستان لاغر و استخوانی‌اش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف می‌زدیم!» 💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمی‌داشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفته‌ام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم ته‌نشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بی‌رحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظه‌ای که روی چشمانم را پرده‌ای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدم‌هایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. 💠 احساس می‌کردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سخت‌تر، که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیه‌گاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس می‌کردم این تکیه‌گاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. 💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که می‌خواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدن‌مان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع می‌شدیم، نگاهش را از چشمانم می‌گرفت و دل من بیشتر می‌شکست. انگار فراموشش هم نمی‌شد که هر بار با هم روبرو می‌شدیم، گونه‌هایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان می‌کرد. من به کسی چیزی نگفتم و می‌دانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را می‌گرفت و حیدر به روی خودش نمی‌آورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. 💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان می‌نشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمی‌کردم و دست خودم نبود که دلم از همچنان می‌سوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شب‌ها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینه‌ام کوبید و بی‌اختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه می‌کرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
CQACAgQAAx0CUyYOlAACIFhhSI0EELKwNswj5UQandHnthHpvQAC3gAD9fVhULKD9BLJtY4sIAQ.mp3
1.95M
🌷مناجات به صوت شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى)🌷 ز روزگار غریبم گشته است معلوم شفای ما به قیامت بجز رضا نشود ... السلام عليك يا على ابن موسى الرضا [عليه السلام] 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱 ۷ روز تا اربعین ڪربلایت سهم ما بدها نشد این اربعین پا برهنه میروم سمتے کھ بغضم بشکند! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
°•🌱 گفتم : آبِ حیاتـــــ . . ؟ گفتا : چایِ اربعیـن . . ! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🎙 جدید و بسیار دلنشین حاج ویژه ⏯بصورت صوتی تصویری 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•°🌱 یڪ‌محبت‌میڪنی‌ماراحرم‌ دعوت‌ڪنی؟ گریھ‌کردن‌برشماگفتی‌اثرداردحسین.💔 صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدالله. شبتون حسینی 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یارا: . ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خدای خوبم ! ای که با یاد تو ، خستگیهایم طعمی دلنشین پیدا میکنند... ای که یادت احساس پوچی را از من دور میسازد... ای که یادت در وقت تلخی ، مرا شیرین میکند: نگذار پاداشهای دنیا مرا از حقیقتم دور کند... یاری ام کن لایق این باشم که عشق و مهربانی تو را منعکس کنم. مرا در آگاهی از رسالتم یاری کن لحظه لحظه ی عمرم را هدف بده و به هدفهایم عشق ببخش.... به نام خدای همه 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور✨ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ فقط خداست که می‌دونه کی از بقیه بهتره.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•°🌱 سَلام‌ميدَهَمُ‌ودِلْخُوشَم‌ ڪِہ‌فَرمُوديدْ ؛ هَرآنڪِہ‌دَردِلِ‌خُودیادِماسْٺ، زَائِرِ ماست!'🖐🏽♥️ ♥️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 مۍ‌بیٖنۍ‌دِلم‌غرقِ‌دَردِ‌،دلبَندمـ•••[💔] ✦سَلامـ‌،مۍٖ‌دَهم‌از‌بـٰام‌ِخـٰانہِ‌سَمتِ‌حَرمـ.. چہِ‌مۍٖ‌شَود‌کہِ‌بیـٰایَم‌منَم‌‌قَدمـ‌بہِ‌قَدمـ‌حُسیـٖטּ..! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
باز هـــم تسبیـــح بســـم اللـــه را گــــم کرده ام شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام علیک یا صاحب الزمان 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱 📹 مهربان‌تر از مادر 🔸روایتی از رنج‌های امام زمان(عج) به خاطر شیعیان 😭 الّلهُـمَّ عَجِّـــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــــرَج الساعه 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
سلام به دلهای گرمتان سلام به قلب پاک و پرمهرتان آرزو میکنم امروز ازشوق سر ریز باشید و لبخند به بلندی آسمان رو لبهاتون نقش ببندد ... سه شنبه تون زیباااا ‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi