#پوستر | کربلای خان طومان
◽️غایت خلقت جهان، پرورش انسانهایی است که در برابر شدائد بر هرچه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند. | شهید سید مرتضی آوینی
#ما_ملت_امام_حسینیم
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
⭕️ وقتی سلفی حقارت رو گرفتن،سلفی شجاعت محسن حججی اومد
وقتی یه نفرو بیخودی میخواستن قهرمان کنن قهرمانای خان طومان برگشتن
وقتی چالش حقارت اومد چالش غیرتِ مردی اومد که برای ناموس و هم وطنش،مقابل اراذل و اوباش ایستاد!
آتئیست ها به اینا میگن شانس،ما میگیم جورچین الهی!
#شهید_محمد_محمدی
👤 کاپْتان جَکْ سْپاررو
نشر با ذکر #صلوات🌹
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#اهل_مراقبت
#شهید_مدافع_حرم_سجاد_طاهرنیا
🍂آقا سجاد طاهرنیا میگن اهل مراقبت بود یعنی:
با صدای بلند نمی خندید؛
نماز اول وقت و نافله آن را می خواند
هر روز زیارت عاشورا میخواند نگاه خود را کنترل میکرد و همیشه سر به زیر بود در برابر نامحرم. هر روز قرآن می خواند
خمس زندگی اش را دقیق حساب میکرد
در برابر پدر و مادر، پاهای خود را دراز نمی کرد؛ به همه محبت میکرد؛ از غیر خدا چیزی نمی خواست؛ انفاق میکرد
اهل صدقه بود؛ ساده می پوشید و کم می خورد؛ به خواندن نماز شب اهتمام داشت؛ اهل دعا بود؛ برای انجام مستحبات تلاش میکرد.
#سالروز_شهادت
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
رئیسی: نمیگذاریم خون شهید امر به معروف پایمال شود
🔹این حادثه یک آزمون برای ماست. همکاران ما وظیفه دارند تعقیب مسببین این حادثه را با سرعت و دقت در دستور کار قرار دهند.✔️
#شهید_محمد_محمدي
🍃🌺.
@shahidaziz_ebrahim_hadi۰
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_102 در اینترنت پیاده روی عاشقان حسینی را سرچ کردم. عکسها هواییت میکرد. ای
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_103
وارد ماه محرم شده بودیم و عرق کردنِ دستانم از فرط دلتنگی و دلشوره به دو برابر رسیده بود.
حالا درد و تهوع هم تا جایی که تیغشان میبرید، کم نمیذاشتند.
روز قبل از عازم شدنش به ماموریت، مانند مرغی سر کنده در حیاط قدم میزدم و لحظه شماری میکردم آمدنش را..
یعنی باز باید هم آغوش اضطراب و ترس میشدم؟؟
اگر بلایی به سرش می آمد باید چه میکردم؟؟
من تازه کورسویِ خوشبختی را پیدا کرده بودم که آن هم به نسیمی بند بود.
خدایا خودت به فریادم برس..
برایِ فرار از درد به اتاقم پناه بردم و کمی دراز کشیدم. در این بین پروین مدام غر میزند که چرا چیزی نمیخورم و انگار نمیفهمید حالِ خرابِ دلم را..
افکار مختلف به ذهنم هجوم می آورد و تا میتوانست ته مانده ی قدرتم را میکوبید.
کاش میشد که بخواهم نرود و او بماند.
در هجومِ منفی بافی هایم دست و پا میزدم که تقه ایی به در اتاقم خورد و باز شد.
امیرمهدی سینی به دست در چهار چوب ایستاده بود و لبخند میزد.
چطور آمده بود که متوجه حضورش نشدم. این آخرین دیدارمان بود؟
چشمانش لبخند داشت (به قولِ یان، سلام بر تو ای دختر ایرونی.. بابا احسنت.. شنیدم حسابی معرکه گرفتی.. جیغِ این حاج خانوم پروین مارو هم درآوردی..)
کاش میشد اپسیلون به اپسیلونِ زمان مانده را فقط او حرف بزند و من تماشایش کنم.
کنارم رویِ تخت نشست و سینی را روی پاهایش گذاشت.
باز هم چای.. شکر.. نان.. پنیر و گردو..
خیره نگاهم کرد (جواب سلام واجبه هااا بانویِ اخمو..)
اخم؟؟ کدام اخم؟؟ اصلا مگر حسام و اخم در یک خانه جا میشدند؟؟
لقمه ایی از پنیرو گردو را مثل همیشه با نظمِ خاصش پیچید و مقابلم گرفت (جواب سلاممونو که ندادی.. یه کلمه حرفم که باهامون نزدی.. اخمم که واسمون کردی.. حداقل این لقمه رو بگیر بخور که هم از ضعف، غش نکنی.. هم اینکه مطمئن شم باهام قهر نیستی.)
رو به رویش رویِ تخت نشستم . باید شانسم را امتحان میکرد (امیرمهدی نرو..)
لبخند زد و لقمه را به دهانم نزدیک کرد (شما اول این لقمه رو از دست آقاتون میل بفرمایید تا مذاکراتو شروع کنیم.)
لقمه را به دندان گرفتم و لبخندش پهنتر شد. او حتی به جای پدر هم ، پدرانه خرجم میکرد (آ باریکلا شیرزنِ خودم.. خب کجا بودیم؟؟ آهان نرَم..
خب اونوقت نمیپرسن چرا نمیخوای بیای؟؟؟ اصلا این به کنار..
بعد از این همه سال امام حسین مارو طلبیده، اونم به عنوان سربازِ حرم؛ دلت میاد نرم..؟؟)
عجول جواب دادم (خب بگو.. بگو خانومم مریضه.. عمرش زیاد به دنیا نیست.. حرفِ امروز و فرداست.. بگو باید کنارش باشم..)
اخمهایش را در هم رفت و میخ چشمانم شد. صدایش محکم و عصبی بود (سارا خانوم.. یکبار دیگه این جملاتِ احمقانه، در موردِ مردن رو از دهنت بشنوم، نمیدونم عکس العملم چیه..
پس به نفعته دیگه به مرگ فکر نکنی و مراقب حرفات باشی.)
عصبانی شد؟؟ مگر رسمِ پرخاشگری را هم میدانست؟؟
چرا نمیفهمید؟؟ چرا باور نداشت که روزهایِ عمرم شاید به تعدادِ انگشتان یک دست هم نباشد.
چشمانم از فرط اشک، شیشه شد و از تیررس نگاهش دور نماند. کاش نمیرفت.. کاش.. در خود پیچیدم و روی تخت جنین وار دراز کشیدم..
صدای نفسهاییِ کلافه و عمیقش گوشم را مورد هدف قرار میداد.
لحنش آرام و پشیمان بود (ببخشید.. معذرت میخوام.. نباید اونجوری حرف میزدم.. اما به خدا دیوونه میشم وقتی از مردن میگی..)
دستم را بلند کرد و بوسید (مرگ و زندگی دست خداست..
من میرم، شما هم منتظر میمونی تا برگردم..
به خدا دلم داره واسه رفتن پر میکشه..
اما اگه شما راضی نباشی...)
سرش را روی دستم گذاشت و سکوت کرد..
دلش کربلا بود و تشخیص این عشق، نیاز به دانستنِ عرفان و علوم غیب نداشت..
باید با دلش راه می آمدم..
بغضم را قورت دادم و با انگشتان دستم، شوخی وار موهایش را کشیدم (نون و چاییمو بده بخورم که دارم از گرسنگی هلاک میشم.)
سرش را به ضرب بلند کرد، با خوشحالی (چشـــم) کشداری گفت و شکر را به چای اضافه کرد (یه چایی شیرینِ شوهرپسند بهت بدم، که هیچ جا نظیرشو نخورده باشی.)
کنارش نشستم و تکه ایی نان به دهانم حواله کردم (با همین چاییات، قاپمونو دزدی دیگه.)
استکان را به دستم داد و مشغولِ لقمه گرفتن شد. (ما رو دست کم گرفتیاا خانوم.. نصفِ عمرمو تو هیئت امام حسین چایی دم کردمااا..
چایی هایِ ما مدل بچه هیئتیِ.. ما چیز بد به مشتریامون نمیدیم.)
لحنش، جدی شد و هاله ایی از احساس به خود گرفت (سارا نمیدونی... اونجایی که من دارم میرم، تو این ایام، چایی هاش طعم خدا میده.)
مگر چایی شیرینتر از این استکانی که به دست داشتم، هم بود..؟؟
عصر فاطمه خانم به منزلمان آمد و شام را کنارِ هم خوردیم. من، حسام، دانیال، مادر، فاطمه خانم و پروین.
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽قطعه تصویری ۵۴ ثانیه ای با مداحی #حاج_امیر_عباسی با موضوع امر به معروف و نهی از منکر همراه با تصاویر شهیدان علی خلیلی و محمد محمدی
🌷کشته امر به معروف؛ شهید نهی ز منکر
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
🍃🌺
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که گفت فردا با عباسم
شب تاسوعا شهید مدافع حرم دست به سینهاش میکوبید و میگفت من فردا با عباسم...
انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی صدرزاده
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
خدای من!!!!
بودنت “
تنها قافیه ای ست
ڪه ردیف می ڪند
چڪامه ی #خوشبختی را....
با من بمان
تا دست در دست هم
زندگی را برقصانیم
حتی در دنیایی ابری!!!
بی چتر ، بی باران ...
به نام خدای همه
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور
رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي
خدایا باظرفیتم کن...
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
من با خیال این حرم، آرام می شوم
حتی اگر خسته، اگر دور از شما ...
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
💚بودنت هدیه ای است
که هر روز رو نمایی میشود
با یک سلام تازه
💜عطر تازگی را به تکرارهایمان برگردان
سلام بر امامی که از پدر به من مهربان تر است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi