فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢همسر شهید سیاح طاهری از لحظه ای میگه که خبر شهادت همسرش رو بهش میدن...
🔹سردار فرهنگی که اجر و مزدش رو از حضرت زینب (س) میگیرد
👈به مناسبت سالروز شهادت شهید سیاح طاهری
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
[ اینکه میگن هم دنیا داشته باش
هم آخرت
منظورشون از دنیا
داشتن حب الدنیا نیست...
حب الدنیا
یعنی سرگرم شدن..! ]
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
هر کجا بودی تبسّم با تو بود ....
شهادت: ۲۳ دی ۱۳۹۴
خانطومان سوریه
#رزمنده_دیروز_مدافع_امروز
#شهید_حاجسعید_سیاحطاهری♥️
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
ای شهید...
بوی خاک گرفته ایم و محتاج طراوت بارانیم🌹
🌹خود را به تو میسپاریم هرطور که میخواهی برایمان دعا کن
و برای رسیدن یاریمان کن🌹
🌹دعایمان کن تا یادتان چراغ راهمان باشد و
شهادت روزیمان🌹
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان
#پنجمین_سالگردشهادت
یادشهید باذکر 14 صلوات🌹
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند؟
شعرخوانی شهید سلیمانی
#مرد_میدان
#سردار_دلها
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی منتشر نشده از مراسم ترحیم شهید مدافع حرم مجید قربانخانی با حضور شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار قاآنی
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#عصرتونمهدوی
مادر جان!
تمام میشود
روزهای غربت پدر
روزهای غریبی همسر
روزهای مظلومی فرزندانتان ...
میآید
همین روزها
خیلی زود
و نمایان میسازد
هدف خدا را از خلقت آدمیان ...
⚘مهدیتان میآید بر لبش یا زهرا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
『🇮🇷͜͡🌹』
#شهیدانہ🕊✨
اين را هرگز فراموش نكنيد
تا خود را نسازيم و تغيير ندهيم،
جامعه ساخته نميشود.
| شهید ابراهیم هادی |
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
اگه کسی بهت گفت
وقتی فلان شهید رو میبینم
یاد تو می افتم...
حواست باشه...!
حواست نباشه
کارت ساخته ست...👌🏻
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_بیست_و_سوم از نگاه های مریم و ناهید می شود فهمید عاطفه دهن لقی کرده است، و
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_بیست_پنجم
اینجا قرار بی قراران است ، اول که نگاه می کنی ، بیابان می بینی و گاه سیم خاردار و پرچم و تپه های خاک ،اما اگر میدانستی که هربار ، ملائک اینجا برای قبض روح چه کسانی بال گشوده اند ، ذره ذره خاکش را سرمه چشم می کردی....
همه زیبایی ها در سادگی است ، در سادگی لباس های خاکی و گلی ، در سادگی این دشت که جز مشتی خاک و پرچم و سیم خاردار ، چیزی ندارد . اما... نه... همه چیز دارد! آسمان دارد ، عطر خدا دارد ، شهید دارد....
اینجا هویزه است ، قتلگاه حسین علم المهدی و دوستانش ، قتلگاه نه ، معراجشان ، اینجا شعبه ای از کربلاست ، تا مرز عراق فاصله ای نیست اما دیده حقیقت بین ، صحن و سرای حسین (ع) را از همین جا هم می بیند ، یاد حرفی افتادم که آن پیرمرد در خواب گفت : مگه نشنیدی کل ارض کربلا؟
راست می گفت ، کربلا جغرافیا و مرز نمی شناسد ، هر زمینی که خون یاران حسین (ع) را بنوشد کربلا می شود ....
و این زمین چقدر از از خون حسین را نوشیده که در رگ هایش فرات جاری شده...
*اینجا میعادگاه اصحاب اخرالزمانی پسر فاطمه (س) است*♥️
چشم دوخته ام به خورشیدی که در افق کربلا ذوب میشود ، آسمان و ابرها لحظه ای رنگ سرخ می گیرند ، انگار زمین ،مشتی از خون هایی که نوشیده را به آسمان بپاشد....
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_بیست_ششم
من هم رنگ و بوی اینجا را گرفته ام ، ساده و بی چیز دست خالی ، مثل بیابان ، تمام حجاب ها و رنگ و لعاب های دنیایی رنگ باخته اند و الان خودمم....
بی هیچ ریا و خود بینی ، تازه الان خودم رو شناختم و پیدا کردم ، کنار کسانی که نامدار سرای گمنامی اند و سال هاست از دید ما دنیا بین ها گم شده اند ....
عاطفه و مریم و ناهید هم مثل من اند ، هرکدام گوشه ای از دشت ، روی خاک تفتیده در جست و جوی خود اند ، نمی دانم اینجا که نشسته ام ، چند شهید و چه شهدایی به معراج رفته اند....
اما می دانم به هوایشان به کمکشان نگاهشان و دعایشان سخت محتاجم...
غروب است و باید بریم ، دلم نمی خواهد از هویزه دل بکنم ، چراغ خطوط مرزی ایران و عراق پیداست از همین جا بوی تربت می اید بوس تربت اعلی ....
خوابم نمی برد، طوری که بقیه بیدار نشوند بلند می شوم و وضو میگیرم ، نمی دانم چرا از وقتی اینجا آمده ام ، دلم نمی خواهد لحظه ای بی وضو باشم ، می روم سمت یادمان ، نور سبزی فضا را روشن می کند ....
و صدای زمزمه مناجات در هم می پیچد و به آسمان می رود اینجا حس خوبی دارد، روحت سبک است ، به سبکی تابوت شهدایی که تازه تفحص شده اند ...
خادمین شهدا هریک گوشه ای کز کرده اند و مناجات و اشک می ریزند ، هیچ کس حواسش به دور و برش نیست ، بعضی فرازهای دعای کمیل را می نالند ، آسمان همین جاست....
همین جا......
نویسنده: خانم فاطمه شکیبا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_یازدهم جلسه ي اول توانستم دزدكي
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_دوازدهم
مردها معمولاً در اين كارها آسان گير تر هستند . ايرادهاي مادرم را هم خوش رويي و تواضع آقا مهدي جبران مي كرد . مادرم مي گفت :
" چه طور مي شود دو هفته منير را بگذاريد و برويد جبهه ؟"
او مي گفت :" حاج خانم ما سرباز امام زمانيم ، صلوات بفرستيد ."
و همه چيز حل مي شد .
مادرم مي خنديد و صلوات مي فرستاد . داماد به دلش نشسته بود . كارها سريع و آسان پيش مي رفت .
من و آقا مهدي و خواهرشان با هم رفتيم براي من يك حلقه ي طلا خريديم ، نُه صد تومان ! تنها خريد ازدواجمان ، حلقه ي او هم انگشتر عقيقي بود كه پدرم خريده بود .
رفتيم به منزل آيت الله راستي و با مهريه يك جلد قرآن و چهارده سكه ي طلا عقد كرديم . مراسمي در كار نبود . لباس عقدم را هم خواهرم آورد . بعد از عقد رفتيم حرم . زيارت كرديم و رفتيم گل زار شهدا ، سر مزار دوستان شهيدش.
ادامه دارد....
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi