eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.8هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
*زنده زنده سوخت....* *اما آخ نگفت....‍* حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک پی ام پی، برخوردیم که در آتش می سوخت. *فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد من و هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و ناله نمی زد و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: !الان پاهام داره می سوزه!می خوام اون ور ثابت قدمم کنی *خدایا!*الان سینه ام داره می سوزه این سوزش به سوزش سینه ی نمی رسه خدایا!الان دست هام می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم نمی خوام دست هام کار باشه! *خدایا!* داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای *اولین بار "حضرت زهرا" این طوری برای ولایت سوخت!*آتش که به رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم،دیگه نمی تونم،دارم تموم می کنم.لااله الا الله *خدایا!*خودت شاهد باش! خودت بده آخ نگفتم آن لحظه که اش ترکیدمن دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کردو می گفت: خدایا!ما جواب اینا را چه جوری بدیم، ما ایناییم؟اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi