🌷حضرت زهرا سلام ا... علیها گفتند: فردا #خودم عملیات را #فرماندهی میکنم🌷
❣روز قبل از شهادتش به اتفاق جمعی از دوستانش منطقهای را گرفته بودند و دو #شهید هم داده بودند.
❣دوستان انصار که همراهش بودند گفتند بعد از عملیات و گرفتن روستا خوابید و روز بعد با چهره #بشاش گفت: دیشب مادرم #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) را در خواب دیدم که گفت شب گذشته که #عملیات کردید، لحظه لحظه آن را دیدم. اما عملیات فردا را خودم فرماندهی میکنم. عملیات انجام شد و منطقه مهمی را هم در سوریه #آزاد کردند.
راوی: سردار علیاصغر گرجیزاده فرمانده حفاظت سپاه
#شهید_سیدمصطفی_موسوی🌷
#شهید_مدافع_حرم_فاطمیون
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیستم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از ز
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_یکم
💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد.
دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، #افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود.
💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا #خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود.
چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به #آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرینتر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت.
💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانیام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم.
پس از یک روز روزهداری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از #دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت.
💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با #رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود.
گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید.
💠 چند روز از شروع #عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت همصحبتیمان کاملاً از دست رفته بود.
عباس دلداریام میداد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم.
💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی #خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند.
شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم میخواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟»
💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بیخبرم!
انگار صدایم هم از #ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظهای سکوت، صدای ضربهای و نالهای که از درد فریاد کشید.
💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه #تهدید به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!»
احساس نمیکردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و بهجای نفس، خاکستر از گلویم بالا میآمد که به حالت خفگی افتادم.
💠 ناله حیدر همچنان شنیده میشد، عزیز دلم درد میکشید و کاری از دستم برنمیآمد که با هر نفس جانم به گلو میرسید و زبان #جهنمی عدنان مثل مار نیشم میزد :«پس چرا حرف نمیزنی؟ نترس! من فقط میخوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!»
از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفسهای بریدهای که در گوشی میپیچید و عدنان میشنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت میبرم!»
💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر #اسیر منه و خونش حلال! میخوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود.
جانی که به گلویم رسیده بود، برنمیگشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمیآمد.
💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. #جراحت پیشانیام دوباره سر باز کرد و جریان گرم #خون را روی صورتم حس کردم.
از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا میزدم و دلم میخواست من جای او #جان بدهم.
💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال میکردند سرم اینجا شکسته و نمیدانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه #غم است که از جراحت جانم جاری شده است.
عصر، #عشق حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته #قاتل جانم شده بود.
💠 ضعف روزهداری، حجم خونی که از دست میدادم و #وحشت عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه #آمرلی دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت.
گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زنعمو هر سمتی میرفتند تا برای خونریزی زخم پیشانیام مرهمی پیدا کنند و من میدیدم درمانگاه #قیامت شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇
🍃شهید ابراهیم سال ۱۳۲۹ در محله قصرالدشت مسجدالرضا شیراز دنیا آمد. تحصیلاتش را با نمرات عالی تا مقطع دیپلم در کازرون و شیراز سپری کرد. به علت علاقه وافر به #پرواز در امتحان #خلبانی شرکت کرد. سال ۵۰ و ۵۱ پس از گذراندن آموزش مقدماتی در ایران، برای #آموزش هواپیماهای جنگی به آمریکا فرستاده شد.
🍃شهید ابراهیم در ایام #انقلاب، همراه همفکران نیروی هوایی چاش به فعالیت انقلابی پرداخت و حامی رهبر انقلاب شد. پس از پیروزی #ازدواج کرد و از پروردگار یک #دختر هدیه گرفت.
🍃با آغاز #جنگ_تحمیلی به بوشهر منتقل شد و همراه خلبانان شجاع نیروی هوایی #ایران به نبرد با دشمن پرداخت. شهید ابراهیم در مدت دو ماه ابتدای جنگ، ۵۰ پرواز برون مرزی داشت و ۸۰ پرواز عملیاتی موفق و از تیمسار فکوری چندین لوح #تقدیر اخذ کرد.
🍃سرانجام در #عملیات مروارید،پس ازشکست دادن #نیروی_دریایی صدام، داخل آبهای خلیج فارس، همراه ناو پیکان همیشه جاوید ایران، مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و با لقب #مفقود به #آسمان پرواز کرد.
✍️نویسنده: #نادره_عزیزی_نیک
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_ابراهیم_شریفی
📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱۳۲۹
📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۵۹
🥀مزار شهید : جاویدالاثر
🕊محل شهادت : اب های خلیج فارس
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#زانویی_که_جا_ماند...!
🌷در #عملیات_کربلای۵، تازه مجروح شده بودم؛ آن هم روز دوم #عملیات؛ ۶۵/ ۱۰ / ۲۱. یک پایم #قطع شده بود و دست راست و سر و سینه ام ترکش خورده بود. پس از اعزام به کشور آلمان، پایم را بدون زانو پیوند زدند و با ۴ - ۳ پیچ، #استخوان ران را به استخوان ساق وصل کردند. مانده بودم که با یک پای بدون زانو و سیخ مانند، چگونه نماز بخوانم، بنشینم، دراز بکشم و....
🌷قبلش در #عملیات_کربلای۴، یک شب موقع عملیات که تا صبح مشغول جنگ و گریز بودیم و اصلاً جز خون و #شهید و.... چیزی نبود، و نماز صبح داشت قضا می شد. برای اولین مرتبه، نماز صبح را در حال راه رفتن و با تیمم - آن هم از کنار جاده #شلمچه - خواندم.
🌷برای سجده و #رکوع فقط کمی سر را خم میکردیم و سنگ از قبل برداشته شده را به پیشانی میساییدیم و تازه وقتی به #مقر بازگشتیم، از فرمانده و روحانی گردان پرسیدیم که وضعیت نماز صبح مان چه جور است؟!
🌷....با خود فکر میکردم حالا چکار کنم. بعضی #پیشنهاد دادند که همانطور نشسته ادامه بده و نماز نشسته هم قبول است، ولی تصمیم گرفتم که ایستاده نماز بخوانم. برای اولین مرتبه ایستادم و موقع سجده چون پای چپم زانو نداشت، به جای اینکه هفت جای بدنم روی زمین باشد، شش جای بدنم روی زمین بود و مانند #ژیمناستیک کارها پایم را میچرخاندم و مینشستم. و حالا مدتهاست که این گونه #نماز نخوانده ام، ولی این نماز هم مانند آن نماز صبح کلی کیف دارد.
راوی: رزمنده دلاور، جانباز غلامرضا عابد مسلک
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
داشت با آبِ قمقهاش #وضو ميگرفت براي نماز صبح
گفتم: «بيتجربهاي لازم ميشه...
شايد يكي دو روز #بيآب باشيم.»
گفت: «لازمم نميشه #مسافرم»
#عمليات كه تمام شد دیدم #شهید شده آخه #مسافر بود...😔
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹غواص شهید احمد عبدی🌹
شهید احمد عبدی ششم خرداد ۱۳۴۶ در روستای سُها از توابع شهرستان خدابنده زنجان به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و ۳ پسر و ۲ دختر به غیر از احمد داشت.
#احمد پس از چندی پا به مدرسه گذاشت و مقاطع تحصیلی را همزمان با کار در روستا یکی یکی با موفقیت پشت سر گذاشت و موفق شد مدرک دیپلم را اخذ نماید. احمد همزمان با آغاز انقلاب اسلامی به همراه چند تن از دوستانش به زنجان آمد و در #تظاهرات شرکت میکرد ولی هنگام برگشت به روستا مردم را از وقایع انقلاب آگاه میساخت هر چند سن بسیار کمی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی احمد به فعالیت خود در پایگاههای مسجد ادامه داد و به دفاع از انقلاب پرداخت.
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، احمد نیز با ثبتنام در بسیج و سپری کردن آموزشهای مقدماتی نظامی راهی منطقه جنوب کشور شد. و پس از چندی به عنوان پاسدار افتخاری به سپاه پاسداران پیوست. پس از آن احمد با سپری کردن آموزش غواصی به عنوان غواص در #عملیات کربلای ۴ شرکت کرد و در سوم دی ماه ۱۳۶۵ در ادامهی همین عملیات در منطقهی بوارین بر اثر اصابت ترکش به سر و شکم به فیض شهادت نائل آمد.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴
#شهیدانه
#یاد_یاران
#عکس_ماجرایی
#شهیدان_والامقام
#حجت_مقدم
#مالک_اوزم_چلویی
#تاریخ_شهادت : ۱۳۶۶/۱۱/۱
#عملیات : بیت المقدس ۲
زمستان سال شصت وشش عملیاتی به نام بیت المقدس دو در منطقه غرب کشور در کردستان صورت می گیرد در ساعات ابتدایی بامداد اول بهمن طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق و در جنگ روبرو توسط تیر بار عراقی در تاریکی شب این دو #شهید بزرگوار به #شهادت میرسند ، همرزمان این #شهدا این عزیزان رو زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا و چند نفر دیگه می مانند تا حتما دوستانشون رو برگردونن...
روزها به خاطر داشتن دید توسط دشمن حرکتی نداشتن و در تاریکی شب و در اون برف و سرما و کوهستان، #شهدا رو روی دوششون حمل میکردن...
سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن که اونجا این عکس و چند تا عکس دیگه به یادگار می مونه...
دعای مادران #شهدا همیشه پشت سر عزیزانی ست که نگذاشتند مادرها چشم انتظار بماننند .
#روحشان_شاد 🕊
#یادشان_گرامی 🌹
#راهـشان_پر_رهرو 🕊
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
1_1980776794.mp3
15.04M
🚨یک ساعتٍ جمعیتی/شفاف و عملیاتی
❇️ بشنوید و به دیگران ارسال کنید!
🔶 سرفصل ها:👇
🔹۱: گام های عملیاتی حل مسأله جمعیت
🔸۲:تبیین چگونگی طراحی نقشه راه و نقشه عملیات
🔹۳:محورهای عملیاتی حل مسأله جمعیت
🔸۴:مطالبه گری،چرا،چگونه و از چه کسی؟
🔹۵:شیوه های فرهنگ سازی فرزندآوری
🔸۶: اهمیت کیفیت محتوای آموزشی
🔹۷: ضرورت و راهکارهای شبکه سازی
✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی
⌚️۶ آبان ۱۴۰۱ مشهدمقدس
#عملیات #جمعیت #فرزندآوری
#فقط شهدا را که #تفحص نمی کنند!
گاهی باید آدم های زنده(#مرده) را هم
تفحص کرد و پیدا کرد!!
خود شان را...
#دل شان را...
عقل شان را...
.
گاهی در این #راه پر پیچ و خم!
مردانگی ، غیرت ، #دین ، عزت ، شرف ، #تقوا...
را گم می کنیم...
.
نمی گوییم نداریم!
داریم!
اما #گم می کنیم...
.
باید گشت و پیدا کرد...
نگردیم، وِل معطل هستیم!
باید بگردیم و در این #رمل زار دنیا!
که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر #رمل های #دنیا گم کند...
.
خودمان را پیدا کنیم...
ببینیم کجای قصه ایم...
کجای سپاه #مهدی عج هستیم...
کجا به درد #آقا خوردیم...
کجا #مثل آقا عمل کردیم...
.
کجا مثل #شهید دستواره؛
اینقدر کار کردیم تا از #خستگی خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم!
.
کجا مثل #شهید ابراهیم هادی برای فرار از
گناه چهره مان را ژولیده کردیم...
.
.
حرف آخر!
به قول بچه های #تفحص؛
نقطه صفر صفر و #گرا دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست...
.
همون #مادری که وقتی #شهید برونسی؛
راه را در #عملیات گم کرد!
وقتی #توسل به مادرش حضرت زهرا کرد!
.
حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!!
رفتند و #مسیر را پیدا کردند...
.
پس #گرا و نقطه صفر صفر!
دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست...
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💢 رفقا بیستم آذرماه یادآور عملیات غرورآفرین مطلع الفجر در سال ۱۳۶۰ و روایت حماسه آفرینیهای مرزداران غیور گیلانغرب، دومین شهر مقاوم کشور در زمینگیر کردن رژیم بعث عراق است.
.
در محور گیلانغرب درگیری با دشمن بعثی تا روشنی روز ادامه داشت و نیروهای عمل کننده در این محور با صلابت و رزمی بی مانند موفق شدند با تقدیم تعدادی شهید و مجروح، ارتفاع شیاکوه را به تصرف خود در آورند که در روز نخست تلاش رزمندگان اسلام در همین حد باقی ماند.بیستم آذر ماه ۱۳۶۰ مصادف با آغاز عملیات مطلعالفجر است. در نتیجه این عملیات ارتفاعات شیاکوه در گیلانغرب به تصرف رزمندگان درآمد و خسارت سنگینی به دشمن وارد شد.
.
🚩 لازم به ذکر است در روز اول این #عملیات ۳۷ تن از بچه های #مازندران که اکثرا اهل #بابل بودند #بشهادت رسیدند.شادی روحشان #صلوات...
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ انتشار نخستینبار
📞#مکالمه #بیسیم حاج قاسم سلیمانی و محسن رضایی (فرمانده #سپاه) در آغاز #عملیات #کربلای ۵
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
⁉️گفتم چرا ۴۴ سال بعد از انقلاب هنوز دارن با بعضی ها #مماشات میکنند؟!
گفت: این تصویر رو ببین
✍️ به نظر من از سر #محبت الاغ را کول نکرده میدان_مین است یک #قدمِ اشتباهیِ این الاغ ، کل #عملیات رو مختل میکنه .
🔸ناچاریم به خاطر #پیشبرد انقلاب مان بسیاری از الاغ ها را روی سر بگذاریم و سالها کول کنیم و محاکمه نکنیم تا مبادا فقط به خاطر یک #الاغ نادان یا #خائن عملیات #ظهور در این #پیچ_تاریخی بار دیگر۱۰۰۰سال تعلیق شود!
حالا بفهمید چرا طرف حتی به امام حسینم توهین میکنه هنوز داره رفت و امد میکنه تو این خاک مقدس!
چاره ای نیست ...
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
اینجا همان وعدهگاه عاشقان است
که عشق را تفسیر کردند و به مسلخ کشاندند
و در تارک تاریخ به ودیعه سپردند ....
اینجا ۱۰ آبان ۱۳۶۱ ، منطقه شرهانی/ ساعاتی مانده به عملیات محرم، همان عملیاتی که پس از اتمام غرورآفرینش، در یک روز ۲۷۰ شهید در شهر اصفهان تشییع شد و همان روز، هزاران نفر به جبهه ها اعزام شدند... و با وجود این دلاوران، حتی یک وجب از خاک ایران به یغما نرفت
عکاس: سعید حاجی خانی
#ایران
#عملیات
#عملیات_محرم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi