eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌸 همیشه آیه‌ي ، وَ جَعَلْنا را زمزمه می کرد ‌گفتم : آقا ابراهیم این آیه براے محافظت در مقابل دشمنه ، اینجا که دشمن نیسٺ ! نگاه معنا دارےکرد و گفٺ : دشمنےبزرگتراز شیطان هم وجود داره ؟ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌴💐🌹🌼🌹💐🌴 گاهی که خبر نداشت و میرفت مجلس و مراسمی ناگهان غافل گیر می شد... چشمش که به زنهای نامحرم می افتاد می نشست یک گوشه، سرش را پایین می انداخت... چند لحظه که می گذشت بلند می شد چیزی را بهانه میکرد و زود خداحافظی می کرد و مجلس را ترک می‌کرد. دیگر لازم نبود توضیحی بدهد: همه می دانستند که آدمی نیست که پا به هر محفلی بگذارد و در مقابل عمل حرام بی تفاوت بماند! 🌹👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 حاج آقا ردانی پور!!! علی نوری بود صدا می کرد. گوشه خاکریز افتاده بود، زخمی. آب می خواست. گفتیم: آب برایت خوب نیست؛ اما باز اصرار می کرد. مصطفی گفت: آب می دهم به شرطی که کم بخوری. به خاطر خون ریزی برایت خوب نیست. وقتی آب دادیم، ظرف آب را از نزدیکی لب های خشکیده اش برگرداند و گفت: این لحظات آخر بگذار مثل اربابم تشنه شهید شوم. رو به کربلا، با صدایی لرزان گفت: السلام علیک یا … . سرش روی دامن مصطفی بود. صدای هق هق مصطفی از دور هم شنیده می شد. 🏴 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊🏴🌴🏴🕊🌹 نزدیک اذان صبح در خواب، از امام حسین (ع) یک پیام شفاهی دریافت کرده بود و یک پیام کتبی . پیام شفاهی وعده ملاقات امام حسین (ع) بود و در نامه حضرت نوشته بود : چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی. وقتی بیدار شد حال بارانی داشت . چند شب بعد شهید شد . امام حسین (ع) آمده بود دنبالش . راوی : 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 چهار دختر و سه پسر داشتم ،اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشتم . دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ایی گذاشتم ،همان شب خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است ، درب خانه را هم کسی می زند . در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد . نوزادی در آغوش داشت ، رو به من کرد و گفت : این بچه را قبول می کنی ؟ گفتم : نه، من خودم بچه زیاد دارم ! آن آقا فرمود : حتی اگر علی اصغر امام حسین باشد؟! بعد هم نوزاد رادر آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت . صدا زدم : آقا شما که هستید ؟ فرمود : علی ابن الحسین ، امام سجاد! هراسان از خواب پریدم و رفتم سراغ داروها، دیدم ظرف دارو خالی است ! صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم آقا فرمود : شما صاحب پسری می شوید که بین شانه هایش نشانه ای است ، آن رانگه دار . آخرین پسرم روز میلاد امام سجاد (ع ) به دنیا آمد، نامش را علی اصغر گذاشتم ، در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود !! علی اصغرم بزرگ شد و در عملیات محرم در روز شهادت امام سجاد(ع)، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد... راوی : 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 خدا رحمت کند را، یک ارتباطی با ما از پیش از انقلاب پیدا کرده بود، آن اواخر. وقتی که انقلاب شد و ایشان مسئولیّت پیدا کرد، بنده هم عضو شورای انقلاب بودم و می دیدیم هم را، من به او گفتم که من آماده هستم بیایم در ارتش، آن وقت ما هم جوان بودیم، گفتم من آماده هستم بیایم ارتشی بشوم؛ درجه هم نمی خواهم؛ فقط یک دانه ستاره، بیشتر هم نه! گفت شما بیا، درجه‌ی سرهنگی به تو می دهم که آن وقت در واقع بالاترین درجه بود. یعنی آدم افتخار می کند که جزو یک ‌چنین ارتشی باشد، جزو یک ‌چنین مجموعه‌ی نظامی‌ای باشد. 🌹 🕊 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷 خاطرات اسدالله کشمیری فرماندۀ محور تیپ ویژۀ شهدا شهادت: مریوان، عملیات کربلای ۷، سال ۱۳۶۴ 🕊سنی نداشت. هنوز مدرسه می‌رفت. توی عالم کودکانۀ خودش نذر کرده بود که اگر در امتحان‌هایش قبول شد، برای کبوترهای حرم امام‌ رضا گندم ببرد. نذر کبوترها ردخور نداشت. قبول که می‌شد، می‌رفت پیش پدرم و می‌گفت: «بابا، سهمیۀ کبوترای امام‌رضا رو از خرمن گندم‌هاتون بذارید کنار تا براشون ببرم.» یک کیسۀ کوچک گندم بر می‌داشت و می‌رفت حرم، سراغ کبوترهای امام‌ رضا علیه السلام 🍃 📚برگرفته از  کتاب خط عاشقی به نقل از حریف شب، ص ۱۳ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌴🌹🕊🌷🕊🥀🌴 🌹 🌹 رشید اسلام شهید سرافراز # ابراهیم_ باقری پدر: قاسم علی تولد:🗓1341/6/1🗓 مدت: 47 سال تولد : شهرستان چرداول استان ایلام تاهل : متاهل، سه پسر یک دختر :🗓1388/6/5🗓 شهادت : کردستان ترور توسط ضد انقلاب ترور : تیر مستقیم سلاح کمری و شکاری شهید آسمان آباد روستای کُل کُل 🌴علمدار فرزند بزرگوار شهید