✨ آن شب درگيري شديدي ميشود. اميرحسين تماس ميگيرد و از سجاد ميخواهد كه به كمكش برود.
سجاد تكتيرانداز و به اسم مستعار ابراهيم بود و اميرحسين حاجنصیری به اسم مستعار اسماعيل.
✨شب علمیات خيلي رشادت به خرج ميدهند و خيلي از بچهها را از اسارت نجات ميدهند و بسيار پيشروي ميكنند، اما در آن درگيري تيربارانش ميكنند. يك تير به سينه سجاد اصابت ميكند كه به شهادت ميرسد.
✨یکی از دوستانش ميگفت: سجاد هنگام شهادت خواست تا سرش را بلند كنم تا به آقا سلام دهد. سرش را كه بلند كردم گفت: «صليالله عليك يا اباعبدالله».
✨يكي از دوستانش ميگفت چند روز قبل از شهادت، وقتي سجاد از حرم حضرت زينب(س) بيرون آمد، انگار يك متر از زمين بالاتر بود و ديگر مال اين دنيا نبود. واقعاً سجاد به عشق شهادت رفته بود.
#ما_ملت_امام_حسینیم
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_113 دستم به دستگیره ی در نرسیده، درب باز شد. دانیال بود.. با چشمانی قرمز و
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_114
به مکان مورد نظر رسیدیم. با پیاده شدنم از ماشین، صدایِ گریه هایِ خفه ی دانیال و راننده بلند شد.
قدم هایم سبک بود و پاهایم را حس نمیکردم..
قرار بود، امروز او به دیدنم بیاد.. اما حالا من برایِ دیدنش راهی بودم..
دانیال بازویم را گرفت و من میشنیدم سلامها و تبریک هایِ خوابیده در بغض و اشکِ هم ردیفانِ همسرم را..
شهادت تسلیت نداشت، چون خودش گفته بود "اگر شهید نشم، میمیرم". پس نمرده بود..
به آخرین درب که چندین مرد با شانه هایی لرزان محاصره اش کرده بودند رسیدیم.
کنار رفتند.. در را بازم کردمو داخل شد.
خودش بود..
آرام خوابیده رویِ تخت، با لباسهایی نظامی که انگار تن اش را به خون غسل داده بودند.
گوشه ی سرش زخمی بود و رد زیبایی از خون تا کنارِ گونه اش کشیده شده بود..
قلبم پر کشید برایِ آرامش بی حد و حسابش..
دستِ آرمیده رویِ سینه اش را بلند کردم و انگشترِ عقیقِ گلگون شده اش را با نوازش از انگشتش خارج کردم.
این انگشتر دیگر مالِ من بود..
کاش دیشب بودنت را قاب میکردم در لوحِ خاطراتم..
کاش بیشتر تماشایت میکردم و حفظ میشدم حرکاتت را..
کاش سراپا گوش میشدم و تمامِ شنیدنهایم پر میشد از موج صدایت..
راستی میدانی که خیلی وقت است برایم قرآن نخواندی؟؟
کاش دیشب بچه نمیشدم..
موهایش را مرتب کردمو او یک نفس خوابید..
به صورتش دست کشیدمو او لبخند زد محضِ دلداریم..
عاشق که باشی، دل خوش میکنی به دلخوشی هایِ معشوقت.. و من عاشقانه دل خوش کردم.
(این قلب ترک خورده ی من بند به مو بود
من عاشق "او" بودم و "او" عاشق "او" بود...)
بارانِ اشکهایم، سیل شد اما طوفان به پا نکرد.. باید با خوشیِ حسام راه میآمد.
پس بی صدا باریدم..
چشمانِ بسته اش را بوسیدم و دستانش را به رسمِ عاشقانه هایش دورِ صورتم قاب کردم.
حسام بهترین ها را برایم رقم زد و حالا من در سرزمین کربلا وداع اش را لبیک میگفتم.
به اصرارِ دانیال عازمه هتل شدیم که یکی از آن جوانان نظامی صدایم زد و نایلونی به سمتم گرفت (گوشیِ سیدِ.. خاموشه.. فک کنم شارژش تموم شده.. )
کیسه را گرفتم و به هتل برگشتیم.
بی صدا وسایلم را جمع میکردمو دانیال اشک ریزان تماشایم میکرد.
تهوع و درد، گوشم را کشید و مرا مجبور به افتادن روی تخت کرد.
دانیال با لیوانی آب و قرص کنارم نشست. (اینا رو بخوور.. سارا! باید قوی باشی.. فاطمه خانوم تمام چشم امیدش به توئه.. حسام به خواسته ی قلبیش رسید.)
و باز بارید.. من قوی بودم.. خیلی زیاد، بیشتر ازآنچه فکرش را بکنند.. کم که نبود، خودم آمینِ شهادتش را گفته بودم.. حالا هم باید پایش میماندم.. ( تو از کجا خبر دار شدی؟)
نفس گرفت (صبح با گوشیش تماس گرفتم. گفت داره میره گشت زنی اما خواست به تو چیزی نگم که نگران نشی.. بعدم گفت تا اذان ظهر برمیگرده..
تو چیزی نپرسیدی، منم چیزی نگفتم.
ولی همه ی حواسم بهت بود که چشم به راهشی. تا اینکه از ظهر گذشت و هیچ خبری ازش نشد.. منم نگران بودم و مدام به گوشیش زنگ میزدم که میگفت خاموشه.
دم دمای عصر وقتی حالِ پریشون و سراغ گرفتنهاتو از حسام دیدم.. دیگه خودمم ترسیدم..
از طریق بچه ها سراغشو گرفتم که اول گفتن زخمی شده و برم اونجا.. وقتی که رفتم دیدم زخمی نه.. شهید شده..)
تمام ثانیه هایِ پریشانیم تداعی شد (چجوری شهید شده؟)
چانه اش میلرزید (با چند نفر رفته بودن واسه گشت زنی، که متوجه میشن یه عده از داعشی ها قصد نزدیک شدن به شهر رو دارن.. که باهاشون درگیر میشن.
حسامو دوستاش تا آخرین گلوله ی خشابشون مقاومت میکنن و به مقر خبر میدن.. اما دیگه محاصره شده بودن و تا نیروها برسن، بچه ها شهید میشن.)
آه از نهادم بلند شد.. پس باز هم حرف غیرت و پاسداری بود. حداقل خوبیش این بود که من پیکرِ گرمِ شهیدم را دیدم (خب داعشی ها چی شدن؟)
لبخندش تلخ بود (تار و مارشون کردن..)
صبح روز بعد به همراه پیکرِ امیر مهدیم، راهی ایران شدیم.
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#تلنگر
#گمنامے!
گمنامی تنہابراۍ"شہــدا"نیست
مےتونۍزندھباشۍو
سربازحضرتزهرا ۜ باشے
امایہشرطدارھ!؛
بایدفقطبراۍ ...
"خدا"ڪارڪنۍ
نہریا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌴💐❣🇮🇷❣💐🌴🕊
"ماندن"! یا "رفتن"؟؟
💚چهار تا از بچههام رفتن...!!
🙈فرار مغزها که میگن، همینههاااا..!
🙈خونه، ماشین..بهشون میدن...!!
🙈فرودگاه امام.و پرواز....!!!
💚فرودگاه..!!؟؟
💚برادرم اومده...!!
💚داریم میریم معراج...!!!
🙈معراج...!!؟؟؟؟؟؟
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#تلنگر🌱
میگف"
همیشـہ توی عبـادت
متوجـہ باش . . . !
خدا؛
#عاشـق مےخواد
نـہ مشترےِ بهـشت :)
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺بعضیها فکر میکنند به خانواده شهدای حرم میلیونها تومن پول میدهند!
🔹 همسر شهید روحالله قربانی از خاطره یک روز تلخ میگوید، روزی که شخصی کنار دستش نشست و گفت مگر چقدر به مدافعان حرم پول میدهند که میروند سوریه؟!
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹فیلمی دیده نشده از حضور سردار قاسم سلیمانی بین مدافعان حرم در جنوب حلب سوریه
تعداد ۱۱ شهید در کنار حاج قاسم دیده می شوند.
اسفندماه سال ۹۶
🌸شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌸
#بین_الملل
#سوریه
#حلب
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊امروز سالروز شهادت
شهید مدافع حرم « وحید فرهنگی والا»
شهید مدافع حرم #محمد_طحان
این شهیدان عزیز را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
خواهرم ای دختر ایران زمین
یک نظر عکس شهیدان را ببین
درخیابان چهره آرایش مکن
از جوانان سلب آسایش مکن
خواهر من این لباس تنگ چیست
پوشش چسبان رنگارنگ چیست
پیش نامحرم تو طنازی مکن
با اصول شرع لجبازی مکن
یاد کن از آتش روز معاد
طره گیسو را مده بر دست باد
زلف را از روسری بیرون مریز
با حجاب خویش از پستی گریز
در امور خویش سرگردان مشو
نو عروس چشم نا محرم مشو
خواهر من قلب مهدی خسته است
از گناه ماست کو رو بسته است
مرحوم آقاسی
#پویش_حجاب_فاطمے
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم عروسی💍
#شهیدمصطفیصدرزاده 🌹🤵
••🍃🌺🍃••
🌾بی تو #نفس کشیدنم...
#عمر تباه کردن است...🍂🥀
#سید_ابراهیم🥀
#عشق_آسمانی💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔از طرف امام رضا(ع) زنگ میزنم، دعوت شدهاید به حرم
👈🏻 کودکی که مهمان برنامه «جاذبه» است از یک تماس تلفنی در خواب میگوید، پشت خط به او میگویند از طرف امام رضا(ع) هستند و او دعوت شده که به مشهد برود
او میگوید در همان خواب به حرم امام رضا(ع) رفته و در برایش باز شده است😭
#عنایت_امامرضا «ع»💔
#ویژه حتما ببینید
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سوال از آقاوحید در مورد شهادت در اربعین ۹۵
و در اربعین ۹۶ شهادت نصیب این شهید متواضع شده بود.
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لحظات جانسوز وداع همسر شهید مدافع حرم وحید فرهنگی در شهر تبریز
🕊انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم #وحید_فرهنگی_والا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷 #شهدا
🍃 #عکسنوشته
#شهید_سید_احسان_حاجی_حتم_لو
📱 #سایز_پروفایل
🍃نشر حداکثری...
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
روضه شبهای جمعه.mp3
5.46M
🔉 #روضه_شبهای_جمعه
🔸روضه حضرت رقیه سلاماللهعلیها
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
به نام خدایی که باقیست
و همه چیز، غیر او فانیست
شروع کارها با نام مشکل گشایت:
یاٰ مَنْ هُوَ یَبقیٰ وَ یَفنیٰ کُلُّ
به نام خدای همه
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌧🌤🌧
✨آغاز یک روز خوب
و تعجیل در امر فرج✨
✨با صلوات بر محمد و آل محمد✨
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور ✨
{ واللهُ خَیرُ المُسْتَعان...}
و خُدایی هست مهربانتر از حدِ تصوُر
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌧🌤🌧
سلاماربابم..
زلال اشک و دعایے،سلام اربابم
سُلالة النجبایے،سلام اربابـــم
سپیده سر نزده رو به روے ڪربُبَلا
به گریہ گفت #گدایے،سلام #اربابم....
#صلےاللہعلیڪیااباعبدالله
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌧🌤🌧
همہے ماهےها آزاد و رها
در گوشہ گوشہے اقیانوس
و من گوشہے تنگ، اسیر
« أینَ فَرجُڪَ القَریب »
سلام امام زمانم
اللهم عجل الولیک الفرج
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
خنکای صبح و نم نم باران
فوران عشق و چهچه مرغان🍃🌸
به شروع ترانهها بنویسیم :
زندگی یعنی عطر یک ریحان🍃🌸
☀️سلام صبح تون بخیر🌸
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi