eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
191 دنبال‌کننده
615 عکس
143 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
: ﺇِﻥَّ ﺭَﺑَّﻚَ ﻟَﺒِﺎﻟْﻤِﺮْﺻَﺎﺩِ ﭘﺴﺮﺩﺍﯾﯽ ﺣﻤﯿﺪآقا ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﻗﺎﻣﺖ ﺣﻤﯿﺪ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : آقاﺣﻤﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮﯾﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :« ﺍﻥ ﺭﺑﮏ ﻟﺒﺎﻟﻤﺮﺻﺎﺩ » ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﮐﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﯽﺯﺩ! ﻣﮕﺮ ﺣﺮﻑﻫﺎﯼ ﺟّﺪﯼ. ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﯾﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ : ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ، ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻗﺮﺁﻥ، ﻧﻤﺎﺯ، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﻭﺭﺯﺵ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﻦ... ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽﮔﻔﺖ : « ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﺁﻟﻤﺎﻥ، ... ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻋﻤﯿﻖ ﺩﺭ ﺍﻋﻤﺎﻝ، ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺁﻭﺭﺩﻡ، ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﻭ ﺗﺠﻠﯿﻞ ﺁﻥ، ﻧﻘﺎﻁ ﺿﻌﻒ ﻭ ﻗﻮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﻡ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭ محیط ﺧﺎﺭﺝ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﻄﺮﺍﺗﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺁﻥ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﮐﻨﻢ... @shahidbakeri31
بعد از عملیات خیبر بود که داشتیم اردوگاه را تخلیه می کردیم. ما توی چادر فرماندهی منتظر بودیم تا همه از اردوگاه خارج شوند، بعد ما از اردوگاه بیرون برویم. نزدیک غروب بود؛ دیدم نشسته روی زمین و با تکه چوبی که در دستش است با خاکها بازی می کند. نزدیک او رفتم، دیدم از گونه هایش جاریست. گفتم: " چرا گریه می کنی؟ چی شده؟ برای دلتنگ شدی؟ می خوای بریم ؟" گفت: "نه غلامحسن، تمام بچه هایی که اونجا موندن، برادرای من هستن. خدا خواست که اینطوری بشه. اگه بنا بود حمید رو بیاریم تا حالا آورده بودیم، حمید خودش هم نمی خواست بیاد." گفتم: "پس چرا اینقدر ریختی بهم؟" گفت: "از خدا میخوام. دیگه دوست دارم هر چه زودتر رو برسونه." گفتم: "یعنی به این زودی روی شما تأثیر گذاشته؟" گفت: "نه، این حرفها نیست." گفتم: "پس چی؟" گفت: "نگرانم. بین بچه های لشکر داره تفرقه می افته. نگران اینم که این تفرقه بخاطر وجود من باشه. شاید اگه من نباشم این تشتت و دو دستگی از بین بره." بغض من هم ترکید و گریه ام گرفت. کردم و گفتم: "شما هر جا بری منم با شمام."  گفت: "نه، اگر وضعیت همین جوری پیش بره حیف میشن." اصلا به فکر خودش نبود و به خودش فکر نمی کرد. همه چیز را برای و سربلندی می خواست، حتی خودش را. @shahidbakeri31