eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
244 دنبال‌کننده
670 عکس
163 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
طرح لبخند پایان تمام پریشانی هاست🍃 @shahidbakeri31
: با رمز یا فاطمه الزهرا (س) ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺣﻤﻴﺪ ﻭ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻧﺶ، ﺭﻭﺡ ﺩﺭ ﻛﺎﻟﺒﺪ ﻧﺎﺁﺭﺍﻣﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﭘﻴﻮﺳﺖ، ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﺑﺪﺭ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﻘﺪﺱ ﻣﺸﺮﻑ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻀﺮﻉ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ ﺍﻟﺮﺿﺎ(ﻉ)ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﺼﻴﺒﺶ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﺳﭙﺲ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻲ(ﺭﻩ) ﻭﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﻱ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﻭﺍﺻﺮﺍﺭ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪ... ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﻻﻭﺭ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﺑﺪﺭ با رمز (س) ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ 25 ﺍﺳﻔﻨﺪ 1363 ، ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩﻱ ﺩﻟﻴﺮﺍﻧﻪ،ﺑﺮﺍﺛﺮ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻣﺰﺩﻭﺭﺍﻥ ﺑﻌﺜﯽ، ﻧﺪﺍﻱ ﺣﻖ ﺭﺍ ﻟﺒﻴﻚ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻟﻘﺎﻱ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻧﺎﻳﻞ ﮔﺮﺩﻳﺪ. و به دریا پیوست. نمیدونم دقیقا کجایی؟ امامیدونم به اروند پیوستی و شدی...‌ و یک وجب از خاک کشور را اشغال نکردی. دریایی بودی ودریا شدی..آقامهدی امیدوارم دراین روزشهادتت هوای تمام دوستدارانت راداشته باشید و دعاگویشون باشید که همه التماس دعا دارند... @shahidbakeri31
یعنی ... خیابان به خیابان همه را رد کنی ناگهان سریک کوچه کمی کنی ‌ @shahidbakeri31
❤️❤️ ای صبا گر بگذری . بر کوی مهرافشان دوست . یار ما را گو سلامی ، . دل همیشه یاد اوست ... . :30 فروردین ۱۳۳۳ میاندوآب(ارومیه) @shahidbakeri31
وقتی به تو فکر می کنم تازه می فهمم چقدر بسیارم من به این همه اندک هرکجا کلمه کم می آورم تورا بلند به نام کوچکت آواز می دهم بی برو برگرد هفت شب و هفت روز تمام می بینی دارد از آسمان واژه می بارد تو محشری رفیق من خسته نمی شوم من همچنان تا آخر دنیا با تو خواهم آمد من همان پیاده پیشگویی هستم که از ادامه آرام عشق هرگز توبه نخواهم کرد @shahidbakeri31
ای عزیزان یدانید! ماندن ما در گروه رفتنمان است. @shahidbakeri31
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 برای اولین‌بار، صدای ماندگار … نه از زبان دیگران، که از خودش بشنوید؛ صدایی از دل جبهه، از عمق ایمان، از مردی که تا آخر ایستاد @shahidbakeri31
چه زیبا فرمودند: گام برداشتن در جاده هزینه میخواهـد ! هزینه هایی که انسان را عاشق و بعد میکند.. @shahidbakeri31
پاتک هنوز ادامه داشت که آقا مهدی به این سوی آب آمد، هلی‌کوپترها امان نمی‌دادند و بچه‌ها با دست خالی جلو تانک‌ها ایستاده بودند. آقا مهدی که رسید، بچه‌ها جان دیگری گرفتند. با آرپی‌جی به هلی‌کوپترها شلیک کنید! آقا مهدی بود که آرپی‌جی‌زن‌ها را هدایت می‌کرد. اولین آرپی‌جی را خودش شلیک می‌کند و می‌گوید «می‌دانم که گلوله آرپی‌جی به هلی‌کوپترها نمی‌رسد ولی اگر ما شلیک کنیم می‌ترسند و فرار می‌کنند و آرپی‌جی است که به سوی هلی‌کوپترها شلیک می‌شود. بعضی از بچه‌ها را کارد می‌زدی خونشان نمی‌آمد. از اینکه آقا مهدی آنجاست عصبانی بودند. هر کس که آقا مهدی را می‌دید زیر لب چیزی می‌گفت «مومن خدا! مگه تو آرپی‌جی‌زنی؟ برو در سنگر محکم بنشین و ما را هدایت کن، … کی از تو انتظار دارد که در خط اول نبرد باشی؟» «این چه وضعی است. فرمانده لشکر را چه به این کارا؟» همه می گفتند و همه بارها دیده بودند که مهدی همین‌ست که هست، در همه عملیات ها اگر جلوتر از بسیجی ها نبود حداقل کنارشان بود. گویی از او عهد گرفته بودند که همیشه در میان معرکه باشد. راوی: اسماعیل اقدم @shahidbakeri31