eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
244 دنبال‌کننده
670 عکس
163 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهیدرحمت‌اله‌اوهانی‌ میگفت بعد از آقا مهدی و حمید و دیگر دوستان نمیخواهم زنده بمانم ... ... #شهیدرحمت‌الله‌اوهانی خیلی به #آقا_مهدی علاقه داشت و همیشه درخدمت آقا مهدی بود و دستورات آقا مهدی را چنان عمل می کرد که گویا جبرئیل به وی وحی نازل کرده است. .... در #شهادت_آقا_مهدی هم من در کنار سیل بند جزیره مجنون مشغول کار بودم و از #شهادت_آقا_مهدی اطلاعی نداشتم. رحمت ا... آمد دستم را گرفت برد یک جایی که دور از نیروها بود .نشست زمین آنقدر #گریه کرد😔 که اشک چشمهایش خاکهای جلواش را تبدیل به گل نمود و بعد گفت : #یک_آقا_مهدی داشتیم خدا از دستمان گرفت.😔😔 (#راوی : حمیدگودرزی)
: همرزم شهید مهدی باکری آقای عباسي : .... به حقيقت عاشق حضرت اباعبدالله الحسين (ع) و پيرو راستين حضرت امام خميني (ره) بود، با هر وسيله و امكاني كه در دست داشت، اظهارات ، سخنراني ها و نوشتجات حضرت امام (ره) را با دقت و حوصله گوش مي كرد و مي خواند و به ديگران نيز توصيه مي كرد كه آنها نيز از اين فيض بيكران بهره ببرند. وي افزود: شهيد مهدي باكري با آنكه خود بود و در نماز و دعاهاي خود، فيض شهادت را از خداوند متعال مسالت مي كرد ، ولي در حفظ جان و سلامتي افراد زير دست بسيار حساس بود، توصيه هاي ايشان براي حفظ جان و سلامتي سربازان و بسيجيان مشهور بود و حتي به انحاء مختلف تلاش مي كرد در مقاطع و مواضع خطرناك به جاي ديگران انجام وظيفه كند. عباسي: مردمداري ، توجه جدي به اظهارات و نكته نظرهاي اطرافيان، گشاده رويي در مقابل انتقادهاي ديگران از خصوصيات بارز آن شهيد بزرگوار بود به نحوي كه ديده نشده بود ايشان حرف سربازي و يا يك بسيجي را قطع كند ، انگار در وجود اين انسان شايسته ، چيزي به عنوان عصبانيت و تندخويي و درشتي وجود نداشت... .... عاشق بسیجی ها بود @shahidbakeri31
: همرزم شهيد باكري جناب‌آقای عباسی: .... در طول حضور شهيد باكري در جبهه هاي نبرد شمالغرب و جنوب كه معمولا سمت داشت ، ديده نشده بود ايشان را به ديگران بسپارد ، اگر زيردستي براي كمك به ايشان كاري را براي او انجام مي داد، بسيار شرمگين مي شد و مي كرد كه هر كسي خود را خودش انجام دهد. مجموعه اين ويژگي هاي اخلاقي ، دانش علمي و نظامي، عشق به ولايت ، بي باكي و شجاعت، و اخلاص ، زيستي موجب شده بود وي به عنوان انساني فرهيخته و متعالي و برجسته در قلب حضرت امام خميني (ره) ، مقام معظم رهبري جاي بگيرد و محبوب همه ملت ايران و رزمندگان اسلام شود. @shahidbakeri31
#شهید_حمید_باکری : . . #راوی:جانباز محمد حبيب‌‌اللهی ..... فرماندهان محور باید چند خصيصه داشته باشند تا به‌عنوان فرمانده محور انتخاب شوند از جمله؛ تبحرشان در جنگ و فرماندهی جنگ و همچنين شناخت كامل نسبت به منطقه است، #شهیدحميدباکری همه اين خصوصيات را داشت... وی بیان کرد: اگر تمام برگ‌های زندگی حمید آقا را مرور کنید در مبارزات ايشان عليه رژيم پهلوی، رفتنشان به محضر حضرت امام خمينی(ره)، عمليات مسلم ابن‌عقيل و... را ورق بزنید، به یک نکته‌ای مهم از حميد آقا پی می‌برید و آن #گمنام‌بودن حمید باکری است. #حمیدباکری_ذره‌ای_تظاهر نداشت. خودش می‌خواست گمنام شود. #شهادتش هم #گمنام بود، همان‌طور که خواسته بود. #خصوصیات حمید باکری حکایت از علاقه‌اش به گمنامی داشت. &امكان آوردن پیکر حميد باكری در عمليات خيبر وجود داشت اما به‌نظر من، این هم حکمت داشت و خواستِ حمید آقا این‌ بود که #گمنام_زندگی_کند_و_گمنام_بماند. اهدافی که حمید دنبال می‌كرد بین &خودش و خداوند &بود. حميد باكری در وادی تظاهر یک قدم هم بر نداشت با آنكه زحمات فراوانی در جنگ کشید. شهيد حميد باكری به‌عنوان فرمانده در عمليات‌های متعدد وجب به وجب در كنار رزمندگان حضور داشت و#نفر_اول در عمليات‌ها بود، شهید حمید باکری #اهل‌مصاحبه با تلویزیون و رسانه‌ها نبود و دوست نداشت خودش را مطرح کند..... . . #شهیدجاویدالاثر #حمید_باکری #فرمانده #گمنام #بی‌ادعا #مخلص ...... #ادامه‌دارد..‌ @shahidbakeri31
#راوی: دوست و همرزم شهید حمید باکری جناب آقای محمدحبیب اللهی : . . حمید باکری در راه هدفش شهید شد و در راه هدفش گمنام ماند. از حمید باکری یادداشت زیادی در دسترس نيست، او خيلی اهل يادداشت كردن نبود. شهید حمید باکری با #حركات و #رفتارش به ما درس داده است، هدفش این بود که کارها برای #خداوند باشد، شهید حمید باکری در گمنامی گوی‌ سبقت را از دیگران ربوده بود. #مونس_بچه‌ها بود. هر کجا که به ایشان احساس نیاز می‌کردیم در عملیات‌ها حضور داشت... آقاحمید باکری آرام، پرکار و تلاشگر بود. ويژگی مهمی كه من در وجود ایشان لمس کردم نترس بودن و #شجاعت ایشان بود. مصداق جمله «در قاموس شهادت ترس نیست»، را من در وجود شهید حمید باکری دیدم. در ذات شهید حمید باکری ترس وجود نداشت. او شجاع بود و تدابیرش را با شجاعت به اجرا می‌گذاشت. ما با دیدن شجاعت حميد روحیه می‌گرفتیم. تدبیر و كارهای حمید‌آقا بسیار دلچسب بود، او در مقابل رزمندگان ديگر #بسیار_رئوف و #خوش_برخورد بود. هيچ فردی را از بين رزمندگان نمی‌توان پیدا کرد، که از حمید باکری ناراحتی در دل داشته باشد... . . #شهادت_اتفاقی‌_نیست #شهیدجاویدالاثرآقاحمید‌باکری‌ #فرمانده‌شجاع‌وبی‌ادعا #محبوب‌بسیجی‌ها #همیشه‌بیادتیم‌ای‌شهید @shahidbakeri31
. . این قدر دلم براش تنگ شده! این قدر دلم می خواد برم پیش . چرا خدا مارو نمیبره پیش ؟ هرشب دعا میکنم که برم.... (چه جمله آشنایی... . . و رابطه‌ی آقا مهدی با حاج احمد کاظمی رابطه‌ی فرمانده و دو دوست و دو برادر و این قبیل رابطه ها نبود، خیلی فراتر از این حرف ها بود. اگر پیش می آمد که مثلا دو سه روز یکدیگر را نبینند، وقتی به هم رسیدند، انگار چند سال است که همدیگر را ندیده‌اند. همدیگر را بغل و روبوسی می کردند. می گفت: ! من اگه یک روز شمارو نبینم ... قریب به 99 درصد از عملیات هایی که لشکر8 نجف و لشکرعاشورا در آن شرکت داشتند، مقرشان کنار هم بود.احترام خاصی برای هم دیگر قائل بودند و زدند... یک بار از آقا مهدی پرسیدم: شما از کی با حاج احمد آشنا شدین که این قدر باهم صمیمی هستین؟ گفت: " ما همینجا باهم آشنا شدیم. " می گفت: حاج احمد خیلی آدم شجاع و ، . جالب اینکه حاج احمد هم می گفت . .. حاج احمد فرمانده ی نیروی زمینی سپاه شده بود، یکی، دوبار فرصت دست داد که به دیدار او برویم. می گفت: غلام حسین! بود. این قدر دلم براش تنگ شده 😭این قدر دلم می خواد برم پیش مهدی😭 چرا خدا مارو نمیبره پیش آقامهدی؟ هرشب دعا میکنم که برم... ..... : غلام حسین سفیدگری . . : ۱۹ دی ۱۳۸۴ ارومیه . . ... .... دست ماهم بگیرید😔 @shahidbakeri31
(خدایا کمک کن به مقام راضیه ومرضیه شهدا برسیم) . . : صحبت درباره‌ی بیت‌المال پیش آمد، گفت: «ببینید، من نگرشم نسبت به اینه که برای ، به اندازه‌ی ارزش قائلم. یه سوزن ته گرد هم بیت‌الماله، یه تانک هم بیت‌الماله.» آنقدر راجع‌به بیت‌المال حساس بود که یک سوزن ته گرد را که ارزش مادی‌اش تقریباً صفر بود، مانند یک تانک که آن زمان 400 _ 500 میلیون تومان ارزش داشت، می‌دانست. یک بار یکی از راننده‌ها که و کار کرده‌ای زیر پایش بود، از کوره در رفته بود و نسبت به این ماشین‌هایی که به سپاه می‌دادند، اعتراض می‌کرد، حتی کمی هم ناسزا گفت. می‌گفت: «شما ماشین‌های سالم و تر و تمیز رو می‌دین به کسای دیگه و ما باید با این ابوقراضه‌ها سر کنیم.» ، وقتی حرف‌های او را شنید، حسابی ناراحت شد و توی جمع شروع کرد با آن راننده صحبت کردن و گفت: «می‌دونی چیه؟ بدبختی ما از همین‌جاست که شروع می‌شه. تا دیروز می‌زدیم توی سر طاغوتی‌ها و اسراف‌کارها و زیاده‌خواه‌ها و کسایی که دنبال پول و مادیاتن که چرا مثل ما نمی‌شین، حالا توی سر خودمون می‌زنیم که چرا مثل اونا نمی‌شیم. تا دیروز می‌گفتیم که همه حفظ بیت‌المال و قناعت و پاکیزگی و ایثار رو سرمشق خودشون قرار بدن، اما حالا توی سر خودمون می‌زنیم و می‌گیم که چرا ما نباید از ماشین‌های مدل بالا استفاده کنیم، یا چرا از بیت‌المال استفاده کافی رو نبریم.» در آخر هم گفت: «برادر جان، این ره که تو می‌روی به ترکستان است. باید با همین ماشین سر کنی و ماشین دیگه‌ای هم نداریم.» آن راننده وقتی حرف‌های آقا مهدی را شنید، سرش را پایین انداخت و رفت پی کارش. : قهرمان زارع ..... @shahidbakeri31
درس هاي « » از خالص و فروتن؛ _ هست حتما بخونید😊 پاي سخن همراهان سردار سپاه اسلام شهيد مهدي باكري:  ____ او را بيشتر دوست مي داشت  مهرماه سال 1352 اولين ملاقات من با در ساختمان شماره 7 دانشكده فني تبريز رخ داد . جواني آرام و با چهره اي دوست داشتني كه در عمق نگاهش يك غم كهنه نهفته بود. راز و رمز اين غم و دنياي عجيبي است كه تاكنون هيچكس در ترسيم واقعي آن موفق نبوده است همچنين به خاطر عظمت مهدي و بزرگي همراه با او ساواك نيز هرگز به درون پرغوغاي او دست نيافت و نااميد از ظاهر خاموش او به حيله هاي ديگر دست زد. « او بنده اي از بندگان خدا بود كه در عمل سلامت در نفس شجاعت و فداكاري تواضع و فروتني بي ادعايي و كم حرفي و پركاري و سختكوشي را در حد كمالش در وجودش پر كرده بود. » هرچه به روزهاي پيروزي انقلاب نزديك مي شديم فعاليت آقا مهدي رنگ معنوي تري به خود مي گرفت . با اينكه آقا مهدي مسلح بود اما هرگز بدون اجازه امام يا نمايندگان امام اعتقاد به استفاده از آن را نداشت در دوران دانشجويي (بين سالهاي 52 تا 56 ) معتقد بود كه ; دقت در عبادت و انس با قرآن و آشنايي با مباني بعنوان يك موتور محرك و چراغي راهنما براي او يك امر جدي بود. در تقسيم كار آنچه را ارزش مي شمرد اين بود كه كارهاي پائين تر و سخت تر را بيشتر بعهده بگيرد و اين را يك مسابقه براي و فرار از تنبلي تلقي مي كرد. : آقای صمدقدرتی @shahidbakeri31
ای از حاج اقاماهری در مورد علاقه آقامهدی به یه بسیجی خیلی خسته بود و شب هم نخوابیده بود خوابش برد سرش را گذاشت روی گونی داخل سنگر خوابید و آقامهدی هم داشت با بی سیم صحبت می کرد وقتی که متوجه شدن بسیجی با اون وضع خوابش برده بلافاصله یواشکی سر بسیجی گذاشت روی زانویش اون بسیجی راحت در حدود نیم ساعت راحت خوابیدند آقا مهدی عاشق بسیجی ها بودن و همیشه حال و احوال آن در زیر نظر داشتن و مانند پدری مهربان برای رزمندگان بودند همرزم آقامهدی باکری آقاماهری ؟؟!! 💚 @shahidbakeri31
... خنده‌ی همیشه با حرف‌هاش یادم می‌آید... و بخصوص از گفتنش... تا می‌آمد در جمعی می‌نشست و می‌فهمید چند نفرمان می‌گفت « به زودی ازدواج کنید ... زندگی فقط جنگ نیست . باید یاد بگیرید برای جنگ‌های بعدی کنید... دل خیلی‌ها را شکست... بخصوص را و بخصوص وقتی که یادش می‌افتاد مهمات به دستش نرسیده و تنها توی آن محاصره مانده... : علی عباسی #باکری @shahidbakeri31
به و در شخصیت : : همیشه می گفت: «ما باید جواب این سوال ها رو با خودمان حل کنیم که چرا می خوریم، چرا می خوانیم، چرا ورزش می کنیم و چراهای دیگر.  می خواست اول خودش را بشناسد و بعد به خدا برسد و در این راه هر سختی را که بود، با دل و جان می پذیرفت. وقتی قرار شد بیرون از خوابگاه اتاق بگیریم، رفت و یک خانه پیدا کرد که وقت دو تا غذا نمی گرفتیم، همیشه یک غذا می گرفتیم و با هم می خوردیم... گاهی می گفت: فردا هر جا بودیم، فقط نان می خوریم. و فقط هم نان می خوردیم، سیر هم می شدیم. گاهی می گفت: «روزه بگیریم برویم کوه. هم ورزش است، هم عبادت.» او می خواست را در دست بگیرد و خود را زیر پا له کند... : کاظم میرولد @shahidbakeri31
و در شخصیت : : وقتی سرباز شد و به تهران آمدیم، چون افسر شده بود، ماهی 1500 تومان حقوق می گرفت، اما باز هم به خودش و من سختی می داد. ماه رمضان، یک تومان یخ می خریدیم و برای افطار هم نان و انگور می خوردیم. زمستان آن سال، نفت نداشتیم، می گفت: سازیم، یعنی باید بسازیم...ما تا سال پنجاه و هفت اصلا گوشت نخریدیم، نه این که نمی توانستیم، . : کاظم میرولد @shahidbakeri31