eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
244 دنبال‌کننده
670 عکس
163 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
قبل از 🌷 ⬅️حداكثر استفاده از وسایل را بكنید. اگر این بشكند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد. با همین باید عملیات بكنیم. لباس های را خوب نگهداری كنید. . ؟؟ یکسال # شهدا @shahidbakeri31
... خنده‌ی همیشه با حرف‌هاش یادم می‌آید... و بخصوص از گفتنش... تا می‌آمد در جمعی می‌نشست و می‌فهمید چند نفرمان می‌گفت « به زودی ازدواج کنید ... زندگی فقط جنگ نیست . باید یاد بگیرید برای جنگ‌های بعدی کنید... دل خیلی‌ها را شکست... بخصوص را و بخصوص وقتی که یادش می‌افتاد مهمات به دستش نرسیده و تنها توی آن محاصره مانده... : علی عباسی #باکری @shahidbakeri31
. . محال بود یک نفر از عراقی ها برای بقیه خطرساز باشد ونزندش. در عوض روی جنازه آنها پا نمی گذاشت. گاهی پیش می آمد که توی کانال پر از جسد عراقی ها بود وما باید از آنجا عبور میکردیم؛ وآتش هم اجازه نمیداد از کانال بیایم بیرون. یا باید (جنازه ها) را می ریختیم بیرون ؛ یا باید از روشان رد میشدیم، آقامهدی هیچ وقت راضی نشد پا روی جسدها بگذارد ورد شود. می گفت: هر کدام از این ها عزیز یک خانواده‌اند؛ خیلی‌ها به آنها وابسته‌اند. خدا می داند زن وبچه هاشان یا پدر ومادرهاشان الان در چه حالی اند و چه حالی می شوند وقتی بفهمند ما داریم روی جنازه عزیزهاشان راه می رویم... می گفت: من نمیدانم این جوان سُنی است یا شیعه، بصره ای هست یا بغدادی؛ عرب است یاغیرعرب، فقط می دانم است و حالا مرده و ما باید به مرده هایشان احترام بگذاریم... @shahidbakeri31
سردارشهیدمهدی باکری
#معرفت_آقامهدی . . محال بود یک نفر از عراقی ها برای بقیه خطرساز باشد ونزندش. در عوض روی جنازه آنها
تو روز روشن پا رو سر ادم زنده می گذارند وطرف رو به قتل میرسانند... آقامهدی پا رو جنازه دشمن نزاشت! اما ماها به همدیگر رحم نمیکنیم و از روی زنده ومرده همدیگر رد میشویم برایمان هم مهم نیست! هیچ کدوم از ماها شبیه نشدیم ونخواهیم شد یک واقعیته ، به ادعا نیست؛ آقامهدی اینچنین بود وما آنچنان بیخیال داریم پیش میرویم....
: . . یکی از دوستان نزدیک و هم چادری تعریف می کرد با وجود کم خوابی کار و تلاش شبانه روزی در نزدیکی های نماز صبح بعضی وقت ها حقیر را یواشکی بیدار می کرد و می گفت بریم وضعیت حمام ها را از نظر کارکرد بررسی بکنیم که آیا کار می کنن یا نه چرا که در قیامت از حیث اینکه حتی نفری باشد با مشکل روبرو شده باشد ما اون و چه جوابی خواهیم داد... تعریف میکرد در شب هنگام نزدیکیهای ساعت 3 شب دیدم رزمنده ای صورتش را کاملا" بسته و داره سرویس های بهداشتی عمومی را نظافت می کنه کنجکاو شدم و خودم را به نزدیک اون رساندم خیلی دقت کردم دیدم است گفتم آقا مهدی گفت: به کسی نگید ها... @shahidbakeri31
. . هیچ کس نمی‌توانست او را از نیروها تشخیص بدهد . از بس که و و . فکر کنم پادگان … بله پادگان اباذر بودیم و توی اتاقی که شش ماهی با هم آن‌جا سر کردیم . آقای کبیری مسئول محور بود . هم داشت نیروها را سازماندهی می‌کرد... عادتش بود کمی آب روی والور بگذارد ، بیاید ساعت دوازده بخوابد ، یک ساعت بعد بیدار شود برود با آب گرم مسواک بزند ، برود به مسجد پادگان ، تا شب را به صبح وصل کند ، با نماز و دعا و استغاثه و شب زنده داری مخصوص خودش... گمانم بعدش رفتیم پادگان صوفیان . آن‌جا نماز خانه‌یی داشت که روی سالن غذاخوری بود . همان‌جا بود که دیدیم دارد نماز می‌خواند . تا سادگی و صمیمیت نماز خواندن و پاهای ترک خورده‌ی بی‌جورابش را دید ، ، چشم‌هاش پر از شد گفت: خدایا ! یعنی همان‌طور که از این بنده‌ی خاکی‌ات قبول می‌کنی ، از ما هم قبول خواهی کرد ؟ . حتی وقتی حمید شهید شد کسی در جمع ندید او زانو بزند و گریه کند . یا نشنید که بگوید بروید حمید را بیاورید ! در صورتی که می‌شد آوردش . گفت « یا همه یا هیچ کس ... . . @shahidbakeri31
:کسی که توکل به خدا دارد از هیچ جاده‌یی نمی‌ترسد ... : قرار بود با برویم پادگان الله‌اکبر و از آن‌جا برویم تبریز ، برای جلسه و سرکشی آقا مهدی به خانواده‌اش. ما در کاسه گران بودیم؛ جاده‌ها ناامن بودند و پر از کمین! شهید هم حتی داده بودیم؛ نماینده‌ی لشکر عاشورا( آقا سید مهدی حسین )خیلی نگران آقا مهدی بود. آمد به من گفت:راه امنیت ندارد.اگر توانستی رأی مهدی را بزن ! … یا صبح بعد از نمازبروید ! » رفتم پیش آقا مهدی گفتم: اجازه بده صبح بعد از نماز برویم!؟ ناراحت شد و گفت:نمی‌خواهد تو بیایی.. خودم تنها می‌روم! گفتم: آخر می‌گویند جاده … » گفت: نمی‌ترسد! نتوانستم تنهاش بگذارم . من می‌راندم و او در جای خطرناکی از مسیر نگران شد گفت: بزن کنار ! » آمدم کنار نگه داشتم . گفت « حالا بیا پایین بگذار من برانم ! گفتم « من و شما ندارد که.. گفت « این جور وقت‌ها باید گفت چشم. گفتم :چشم! آمدم نشستم کنار آقا مهدی ؛ حس کردم آن‌جا همان محلی‌ست که پاسداران را شهید کرده‌اند. این را از نارنجکی فهمیدم که دست آقا مهدی بود و حاضر آماده برای ضامن کشیدن ، تا اگر حمله‌یی شد غافلگیر نشود . آن قدر رفت تا از آن قسمت خطرناک گذشتیم. گفت :حالا من می‌زنم کنار . رفت نشست سرجاش.هنوز راه نیفتاده بودم که دیدم آقا مهدی خوابش برده . انگار نه انگار همین یک دقیقه پیش به من گفته نگه دارم و خودش رانندگی کرده... انگار از همان اول آن‌جا خوابیده بوده... @shahidbakeri31
به و در شخصیت : : همیشه می گفت: «ما باید جواب این سوال ها رو با خودمان حل کنیم که چرا می خوریم، چرا می خوانیم، چرا ورزش می کنیم و چراهای دیگر.  می خواست اول خودش را بشناسد و بعد به خدا برسد و در این راه هر سختی را که بود، با دل و جان می پذیرفت. وقتی قرار شد بیرون از خوابگاه اتاق بگیریم، رفت و یک خانه پیدا کرد که وقت دو تا غذا نمی گرفتیم، همیشه یک غذا می گرفتیم و با هم می خوردیم... گاهی می گفت: فردا هر جا بودیم، فقط نان می خوریم. و فقط هم نان می خوردیم، سیر هم می شدیم. گاهی می گفت: «روزه بگیریم برویم کوه. هم ورزش است، هم عبادت.» او می خواست را در دست بگیرد و خود را زیر پا له کند... : کاظم میرولد @shahidbakeri31
ﻧﺤﻮﻩ_ﺷﻬﺎﺩﺕ_شهید_مهدی_باکری: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺣﻤﻴﺪ ﻭ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯﻳﺎﺭﺍﻧﺶ، ﺭﻭﺡ ﺩﺭ ﻛﺎﻟﺒﺪ ﻧﺎﺁﺭﺍﻣﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖﻭﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﭘﻴﻮﺳﺖ، ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﺑﺪﺭ ﺑﻪﻣﺸﻬﺪ ﻣﻘﺪﺱ ﻣﺸﺮﻑ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻀﺮﻉ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ ﺍﻟﺮﺿﺎ(ﻉ)ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺭﺍ ﻧﺼﻴﺒﺶ ﻧﻤﺎﻳﺪ😔ﺳﭙﺲ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻲ(ﺭﻩ) ﻭﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﻱ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﻭﺍﺻﺮﺍﺭ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪ... ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﻻﻭﺭ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﺑﺪﺭ با رمز (س) ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ 25 ﺍﺳﻔﻨﺪ 1363 ، ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩﻱ ﺩﻟﻴﺮﺍﻧﻪ، ﺑﺮﺍﺛﺮ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻣﺰﺩﻭﺭﺍﻥ ﺑﻌﺜﯽ، ﻧﺪﺍﻱ ﺣﻖ ﺭﺍ ﻟﺒﻴﻚ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻟﻘﺎﻱ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻧﺎﻳﻞ ﮔﺮﺩﻳﺪ.وبه دریا پیوست. نمیدونم دقیقا کجایی؟ امامیدونم به پیوستی و شدی...‌ ویک وجب از خاک کشور را اشغال نکردی...دریایی بودی ودریا شدی..آقامهدی امیدوارم دراین روزشهادتت هوای تمام دوستدارانت راداشته باشید ودعاگویشون باشید که همه التماس دعا دارند... ۳۱عاشورا (شهیدان) ۲۵اسفند۹۹ بوقت ۲۵اسفند۶۳ ___صلوات یاعلی @shahidbakeri31
: از پیامبر اکرم(ص) سوال کردند: ؟ فرمود: کسی که دیدارش شما را یاد خدا بیندازد، گفتارش عمل شما را زیاد کند و کردارش یاد قیامت را در شما زنده کند. : من این قدر رو دوست دارم که حتی نمی تونم با حضور او مرتکب گناه بشم. هر وقت احساس می کنم که می خوام یه انجام بدم، یواشکی میرم از گوشه‌ی چادر یه نگاهی به می کنم، یا اینکه به یه بهانه ای میرم و باهاش حرف می زنم و این جوری از فکر گناه بیرون میام... . ✏ان شاءالله با نگاه ودعای شهید آقامهدی از عبور بکنیم.... ۱۴۰۰ (یازهرا) @shahidbakeri31
... نسبت به ، آدم روشن‌بینی بود و تحلیل‌های درست نسبت به مسائل اجتماعی و جریانات کشور داشت. امام و ولایت بود، هر دفعه که به تهران می‌آمدیم، حتماً به دیدار آقای خامنه‌ای می‌رفت و یا در دانشگاه با شهید مدنی دیدار می‌کرد و از راهنمایی‌های او خط‌مشی می‌گرفت. به هیچ‌یک از گروه‌ها و جناح‌ها گرایشی نداشت و صرفاً در راهی بود که امام خمینی(ره) قدم برمی‌داشت...تا چیزی را به چشم خود نمی‌دید، به شایعات توجه نمی‌کرد و آنچه را شنیده بود برای کسی بازگو نمی‌کرد... و پیرو سفت و سخت بودند و اصلا با این موضوع آنها شدند و رفتند و شدند...( بروایت همسر) @shahidbakeri31
. ، آدمِ ماندن نبود اهل معامله بود اهل معامله‌های کلان ، متاعش را به غیر خدا نفروخت و کارهایش را با خدا معامله کرد و نگذاشت کسی زیاد از این معامله‌ها خبر داشته باشد . کسی هم نمی‌تواند بگوید مهدی را شناخته ... گمنامی انتخابِ درستِ بود مردی که در میاندوآب به دنیا آمد و در دل آب‌ های خروشان دجله حیات جاودانه گرفت تا اجر شهادتش مضاعف شود و سومین مرد خانواده‌ی باکری باشد که « » می‌شود؛ بی‌آنکه پیکر مطهرش مزاری را به بودنش مفتخر کرده باشد و خاکی میزبانِ جسم افلاکی‌ش باشد ... ⚘یادداشت حسین شرفخانلو فرزند شهید علی شرفخانلو⚘ :صلوات @shahidbakeri31