هدایت شده از [عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب
راوے: #علے_مرعے{دوست شھید}
#آخرین_وداع
#قسمت_دوم
هردو در ایستگاه اتوبوس نشستیم. #احمـد گفت: چند روز دیگر مےروم.. با ناراحتے گفتم:" تازه رسیدے، ڪجا مےروے؟ قرار نیست این قدر زود برگردے!"
جواب داد:" نگران نباش، مصلحتے وجود دارد؛ مصالح شخصے اهمیتے ندارد، من هم مشتاق دیدار همہے شما هستم و دوست دارم بمانم اما مصلحت اسلام بر هر امرے ارجحیت دارد.
روز آخر بعد از اینڪہ ڪلے بہ خاطرات قدیمے خندیدیم باهم خداحافظے ڪردیم؛ اما این جدایے شبیہ بہ همہ وداع هاے قبلے نبود. احساس نگرانے مےڪردم. #احمـد از شہادتش مطمئن بود. گاهے ڪہ در شہر تصاویر شہدا را مےدید مےگفت:" روزے عڪس من نیز ڪنار آن ها قرار خواهد گرفت." من بہ شوخے مےگفتم:" مگر در خواب ببینے اما در درون خود ناراحت بودم چون یقین داشتم ڪہ #احمـد هرگز نمےمیرد و قطعا شہید خواهد شد."
هدایت شده از [عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب
راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}
#خبر_فراق
#قسمت_دوم
وقتے پیڪرش را بہ لبنان آوردند، تمام دوستانش خودرو هایشان را تزیین ڪردند و تصاویر بزرگ #احمـد را روے خودروها نصب ڪردند. پیڪر بےجانش را ڪہ دیدم شہادتش را بہ او تبریڪ گفتم و یاد حضرت زینب{سلاماللّٰہعليها} افتادم ڪہ در نیمہے روز همہے هستے خود را از دست داد و در آن لحظہ یاد و فڪر حضرت زینب{سلاماللّٰہعليها} همراهم بود و آرامم مےڪرد.
بہ خود مےبالیدم و افتخار مےڪردم و احساس قلبیم این بود ڪہ دارم یڪ داماد را بہ بہشت مےفرستم.
تنہا چیزے ڪہ آن لحظہ آرامش بہ وجودم مےداد تمسک بہ اهلبیت{علیہمالسلام} بود ڪہ مایہ آرامش هستند. ما هرچہ در این راه جان فدا ڪنیم و هرچہ در این راه عزیزانمان را بدهیم ڪم است؛ زیرا ڪہ ما پیروان حضرت مهدے{عجاللّٰہتعالےفرجہالشریف} هستیم.
خدا او را دوست داشت و آرزویش را برآورده ڪرد. من ڪارے از دستم بر نمےآمد و فقط مےتوانستم از خدا تشڪر ڪنم ڪہ پایان زندگے فرزندم شہادت شد.
#احمـد در تشییع همہے شہدا حضور داشت و آن روز براے تشییع خودش همہ آمده بودند.
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب
راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}
#ملاقات_در_ملکوت
#قسمت_دوم
#احمـد در یڪے از پست هایش در فیسبوڪ نوشتہ بود:" اسمم روزے جاودان خواهد شد، ولے دلیلش را نمےگویم چون شما بہ موقع متوجہ مےشوید." در مڪالمہاے در فضاے مجازے بہ دوستش هم گفتہ بود:" وقتے شہید شدم، برایم یڪ پیج در فیسبوڪ بسازید، نمےخواهم وصیت ڪنم، فقط مےخواهم عڪس هاے زیبایے برایم درست ڪنید. الان دارم بہ ادلب مےروم، فقط دوست داشتم این حرفها را بگویم." همہے این مڪالمات و حرفها نشأت گرفتہ از آروزے قلبے #احمـد بود ڪہ خود را براے شہادت آماده مےڪرد و دوست داشت زودتر این شہد شیرین را بنوشد. اما شاخصترین مطلبے ڪہ از #احمـد بہ یادگار مانده است یڪے از پست هاے اوست ڪہ بسیار تأمل برانگیز و جالب است
📚خاطرات #شھیدمدافعحرم_احمد_مشلب
راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}
#ارادھ_ے_خداوند
#قسمت_دوم
مطلب مہم دیگر آن است ڪہ باید بہ خاطر داشتہ باشیم ڪہ بہترین انسانها بہ دنبال رشد، تعالے و تڪامل هستند. شہدا قطعاً جزء همان بہترین انسانها هستند و از آنجا ڪہ زندهاند و بہ فرمودهے خداوند تبارڪ و تعالے، در پیشگاه حضرت حق روزے مےخورند؛ یعنے شہید یڪ انسان زنده و درحال تڪامل است. او روزے مےخورد و مسیر تڪاملش را ادامہ مےدهد. زیرا تڪامل شہید مانند ما نیست ڪہ با مرگ بہ پایان برسد؛ تڪامل شہید پس از دنیاے مادے نیز ادامہ پیدا مےڪند. وقتے فڪر مےڪنم #احمـد زنده است، روزے مےخورد و تڪامل او ادامہ دارد براے من ڪافیست. اهمیت نمےدهم ڪہ اے ڪاش ازدواج مےڪرد، هرچند هر مادرے با ازدواج فرزندش خوشحال مےشود. من دوست داشتم پسرم ازدواج مےڪرد و خانواده تشڪیل مےداد.