❇️ مراسم آغازین سال تحصیلی شهرستان خنج با حضور اعضای محترم شورای تامین اجتماعی امامان محترم جمعه اهل تشیع و اهل تسنن و روسای محترم ادارات و دانش آموزان و اولیا محترم دانش آموزان
🌷مزین به تصاویر شهید مدافع حرم عباس دانشگر و توزیع تراکت های شهید
🔶کانون شهید عباس دانشگر شهرستان خنج ۵۴ اول مهر ۱۴۰۴🔸
#انجام_کارخوب #بیاد_رفیق_شهیدم
#معرفی_شهید
#شروع_مدارس
#دانش_آموزان
#مهرماه
#اول_مهر
#تصاویر_ارسالی
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
مؤسسه شهید عباس دانشگر
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر ۱۵۲ 💠 آقای میثاق حسینی از استان کهگیلویه و بویراحم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
۱۵۳
💠 خانم احمدی از استان خوزستان:
✍
دو سال تمام، آرزوی راهیان نور را در دل داشتم. هر بهار، وقتی کاروانها از کنارمان عبور میکردند، احساس میکردم یک قطار نور در حال رفتن است و من فقط از پنجرهای دور، تماشاگرم. اما راه همیشه بسته میماند؛ یا نامم در لیست نبود، یا بیماری و گرفتاری میان من و سفر راهیان نور دیوار بلندی میکشید.
یک روز، تلفنم زنگ خورد. صدای دوستم بود:
«زهرا، میخوای اسمت رو بنویسیم برای قرعهکشی شلمچه؟»
مکث کردم. نفس در سینهام حبس شد، انگار زمان ایستاده باشد، شرایطش را نداشتم، پدر درگیر بیماری کرونا بود؛ اما گفتم: «بنویسید… خدا کریم است.»
پدرم آن زمان در گچساران بود و ما اهواز. آن شب که خوابیدم، هنوز از خواب جدا نشده بودم، ناگهان، چهرهای آشنا در برابر چشمانم پدیدار شد و برادر شهیدم، عباس دانشگر با لبخندی آرام در عالم رؤیا گفت: «بلند شو، خبری در راه است. مگر آرزو نداشتی بروی شلمچه؟»
با ضربان تند قلبم از خواب پریدم. هوا هنوز تاریک بود، نزدیک اذان صبح. بغض روی گلویم سنگینی میکرد. ذهنم پر از سؤال بود: چرا حالا؟ چرا او؟
ساعتی نگذشته بود که گوشیام لرزید. دوستم با هیجان گفت:
«زهرا، اسمت برای شلمچه دراومده!»
اشکم بیاختیار جاری شد.
هنوز نمیدانستم چگونه باید بروم؛ پدرم بیمار، فاصله زیاد... دوباره گوشی به صدا درآمد، این بار پدر:
«آماده شو زهرا، دارم میام دنبالتون بریم خانه مامانبزرگ سر بزنیم. من دیگه کرونا ندارم.»
انگار قفلها یکییکی میشکستند. بهسرعت وسایلم را جمع کردم و آماده سفر شدم، با دیدن بابا، خیالم راحت شد، با هم رفتیم و از بیبی خداحافظی کردم. به شهدا گمنام شهرمون رفتم، جایی که حرکت کاروانمان آغاز میشد. احساس میکردم شهید دانشگر از همان لحظه شروع حرکت کنارم حضور داره؛ بیصدا اما حضورش پررنگ بود.
در مسیر، هنگام غروب، یک حاجآقا وارد کاروان ما شد و روضهی حضرت علیاصغر را خواند. از مدتها قبل مشکل قلبی داشتم. قلبم بهشدت از شنیدن این ذکر مصیبت لرزید، همان روضه که همیشه مرا به گریه میانداخت. درد شدیدی در سینهام پیچید، تاریکی سراغم آمد، و من بیهوش شدم.
در عمق بیهوشی، دوباره او را دیدم. شهید عباس دانشگر با نگاهی محکم گفت:
«مگر شوق قدمزدن بر خاک شهدا را نداشتی؟ پس برخیز... یا علی بگو... رسیدیم.»
چشم باز کردم، فهمیدم در آمبولانس هستم. وقتی متوجه شدم به خاک شلمچه رسیدیم، تمام درد از وجودم رفت. بی کفش قدم بر زمین گذاشتم؛ زمینگرم بود، آغشته به بوی تربت و سکوتی که هوای غربت در آن پیچیده بود.
به نیت شهدا دو رکعت نماز خواندم. دلم نمیخواست برگردم. آنجا انگار بهشت دنیا بود، بیهیچ کموکاست. در جایی قدم گذاشته بودم که شهدای زیادی را در آغوشش گرفته بود. شنیده بودم شهدا مدیون ما نمیمانند، عنایت تکتکشان همراهم شد.
بعد از بازگشت، پیگیر بدحالیام در طول سفر شدم. یک شب قبل از معاینه پزشک، باز عباس دانشگر به خوابم آمد و گفت: «نگران نباش... حالت کاملاً خوب میشود.»
صبح که به دکتر مراجعه کردم، پس از معاینه، با تعجب گفت:
«خانم، مثل یک معجزه است... مشکل قبلی قلبتان بر طرف شده است.»
از همان روز، محبت شهدا و بهخصوص برادر شهیدم بیشتر از قبل در قلبم ریشه دواند. کتابهایش را خواندم، برایش دلنوشتهها نوشتم، زندگینامهاش را مرور کردم. فهمیدم آن سفر، کلیدی شد که قفلهای بستهی سالها را یکییکی گشود و مرا به مسیر پرنور شهدا رساند؛ مسیری که الگویش خودِ شهیدان بودند.
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
مؤسسه شهید عباس دانشگر
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۰۲) 🌟 ادامه ی کتاب : 3⃣بخش سوم : محبت شهيد به فاميلها و بستگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ سالروز شهدای حادثه منا
▪️فاجعهٔ منا روز ۲ مهر ۱۳۹۴ همزمان با عید قربان در مراسم رمی جمرات در منطقهٔ منا، شهر مکه، رخ داد.
▫️در این حادثه ۲۹۴۷ تن کشته یا مفقود شدند. کشور ایران، با مجموع ۴۶۴ شهید و مفقود و ۱۵۹ مجروح، بیشترین آسیب را دید.
#تقویم_تاریخ
#مهر_۲
#حادثه_منا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#شهدای_منا
#موسسه_شهیددانشگر
🌷 @shahiddaneshgar
مادر شهید :
دو روز بعد از تشيع و خاكسپاري پيكر پسرم، به دانشگاه امام حسين(علیهالسلام) تهران رفتيم. دوست داشتم اتاق كار و محل استراحت او را از نزديك ببينم. وقتي وارد اتاق عباس شدم پوستر عكس حجاج بيتالله الحرام كه در دوم مهرماه سال ۱۳۹۴ در حادثه منا به شهادت رسيدهاند روي ديوار نصب است. بالاي آن پوستر فرمايشي از حضرت امام خميني(رحمةاللهعلیه) نوشته شده بود:
«ان شاالله اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از آمريكا و آل سعود برطرف خواهيم كرد.»
يكي از همكاران عباس گفت:«وقتي عباس خبر شهادت حجاج را در منا شنيد خيلي متاثر و بي قرار شد و بخاطر علاقهاي كه به شهداي منا داشت اين پوستر را در دفتر خود نصب كرد.
پس از شهادتش خیلیها او را در خواب دیدهاند اما بین خوابها، یکی گفته که عباس را دیدم که میهمان شهدای منا بود.
شاید این میهمانی، مزد آن بیقراری باشد.
📗 منبع: کتاب " تاثیر نگاه شهید "
#حادثه_منا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#شهدای_منا
#موسسه_شهیددانشگر
🌷 @shahiddaneshgar
16.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 وزارت اطلاعات بخشهایی از میلیونها سند به دست آمده از مراکز حساس و افراد موثر در برنامه اتمی رژیم صهیونیستی را منتشر کرد
🔹وزیر اطلاعات پیشتر ۱۸ خرداد وعده انتشار این اسناد را داده بود.
#ایران_قوی #ایران_مقتدر
#نابودی_کامل_رژيم_صهیونیستی_نزدیک_است
🇮🇷 @shahiddaneshgar
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 دلم یاد رفیقان کرده امروز
#هفته_دفاع_مقدس
#پنجشنبه_های_شهدایی
#شهدارایادکنیدباذکرصلوات
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯