مؤسسه شهید عباس دانشگر
📱 سیّدحسن نصرالله و حزبالله لبنان، ثروتی برای دنیای اسلام 👈 رهبر انقلاب در سخنرانی تلویزیونی اخیر،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_موشن
🔻مقام معظم رهبری:
▫️سیّدحسن نصرالله ثروت عظیمی بود برای دنیای اسلام؛ نهفقط برای تشیّع، نهفقط برای لبنان؛ ثروتی برای دنیای اسلام بود.
🌹سالروز شهادت مجاهد بزرگ و خستگی ناپذیر و پرچمدار مقاومت در منطقه، شهید سید حسن نصرالله را گرامی میداریم.
#انا_علی_العهد
#سید_حسن_نصرالله
#شهدارایادکنیدباذکرصلوات
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#حزب_الله_پیروز_و_زنده_است
#شهادت_نصرالله_ادامه_نصرالله
🇮🇷🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪🇮🇶
@shahiddaneshgar
28.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پیکرهای مطهر ۴۴ شهید تازه تفحص شده وارد کشور میشود
🔸فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح گفت: پیکرهای مطهر ۴۴ شهید تازه تفحص شده ۱۳ مهر از مرز شلمچه وارد میهن اسلامی خواهند شد.
🔸این شهدای عزیز مربوط به عملیاتهای والفجرمقدماتی، والفجر ۱، محرم، کربلای ۴ و ۵، خیبر و بدر، رمضان و تک پشتیبانی در عملیات والفجر ۸ و در مناطق عملیاتی فکه، شرهانی، شرق دجله، جزیره مجنون، شلمچه، جزایرام الرصاص وام البابی تفحص شدهاند.
🔸جمعی از برادران اهل سنت ترکمن صحرا نیز به نمایندگی از ملت ایران برای استقبال از شهدا در مرز حضور پیدا خواهند کرد.
dnws.ir/003HHQ
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
مؤسسه شهید عباس دانشگر
🎬 کلیپ : خون شهید، زنده میکند و غفلت ها را از بین میبرد حجت الاسلام والمسلمین#ماندگاری #درمحضرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ
❣شهیدان زنده اند و راهگشا
✅ دلیل؟ دهها تجربه
🔺یک استاد دانشگاه می گفت: شبی در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد به من گفت: بپر بالا.
از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم. و بعد از خواب پریدم ...
به اطرافیان گفتم به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟ گفتند: آدرس خانه را بلدی؟ گفتم: بله. گفتند معلوم است، حاج ابراهیم گفته آنجا بروی.
خودم را به در آن خانه رساندم. در زدم. پسر جوانی دم در آمد. گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟ یک دفعه رنگش عوض شد و شروع به گریه کرد.
رفتیم داخل و گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت.
گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه. الآن هم شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید.
📚منبع : کتاب «شهیدان زندهاند»
چاپ موسسه شهید ابراهیم هادی خاطرات ۴۰ شهید راهگشا و موثر بعد از شهادت را آورده است.
#راه_شهدا_ادامه_دارد
#شهدا_زنده_اند
🌷@shahiddaneshgar
مؤسسه شهید عباس دانشگر
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر ۱۵۷ 💠 خانم محمدی از شهرستان رفسنجان: ✍ آشناییام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
۱۵۸
💠 آقای میر قادری از استان لرستان:
✍
خانه ما همیشه بوی حضور کسی را میداد که هرگز قدم به زیارت مزار مطهرش نگذاشته بودیم، اما نگاهش هزار بار در دلمان جوانهزده بود. عکس قاب شدهاش، با چشمان روشن و لبخندی که ردّ زمان را شکسته بود، بر دیوار نشسته بود و نگاه ما در نگاهش گره میخورد.
اولینبار همسرم، او را به من معرفی کرد، آن روز، همسرم روبهرویم نشست، قاب عکسش را جلو آورد و با نگاهی که احترام در آن موج میزد گفت:
- این جوان، شهید عباس دانشگر است… جوان مؤمن، انقلابی، برادر آسمانی من. از همان روز، قاب تصویرش دیوار خانهمان را خدایی کرد.
حتی عکسش را همیشه در کیف با خود میبرد، مثل تسبیحی که کسی از دستش جدا نمیکند.
در جمع فامیل هم بین خانمها صدایش را میشنیدم، عکس شهید را نشان میداد و برادر آسمانیاش را به فامیل معرفی میکرد. از محبتهای شهید برایشان میگفت؛ از اینکه این شهید ۲۳ساله چطور محضر اهلبیت علیهمالسلام واسطهگری میکند و به خواست خداوند متعال گره زندگی خیلیها با نگاه شهید باز شده است.
آن ایام، همسرم باردار بود؛ اما دکتر گفت بچه در شکم مادر مشکلی دارد که باید پیگیری شود.
دکتر، کلماتش ته دلمان را خالی کرد؛ همسرم سرش را پایین انداخت و اشک، بیاجازه روی گونههایش لغزید. نمیدانستم چه کنم.
با ناراحتی و هزار فکر و خیال برگشتیم خانه، نگاه من افتاد روی همان عکس قاب شده شهید. قاب را برداشتم، پیشانیام را به شیشه چسباندم؛ صدای قلبم در گوشهایم میکوبید. آرام گفتم:
- عباس جان… سلامتی بچهام را از شما میخواهم.
چند هفته سخت، با اضطراب و غم و غصه گذشت. دوباره، طبق دستور پزشک، آزمایش گرفتیم. جواب را دستمان گرفتیم و راهی همان مطب شدیم. پزشک ابتدا پرونده قبلی را مرور کرد، دستخطش را بادقت نگریست، سپس جواب آزمایش جدید را خواند. ناگهان مکث کرد، ابروهایش درهم رفت و رنگش مثل کاغذ سفید شد:
- حتماً اشتباهی شده. این… این نوشته من نیست… من این را ننوشتهام؟!
گفتم:
- ولی خودتان گفتید باید برای پیگیری مشکل برویم تهران.
سکوت کرد. نگاهش میان ما و برگه آزمایش رفت و بازگشت، مثل کسی که میداند اتفاقی افتاده که از جنس عالم دیگریست.
به لطف خداوند متعال بچه سالم به دنیا آمد.
یکسال بعد… تصمیم گرفتیم برای نخستینبار، همراه فرزندمان در مسیر تشرف به حرم مطهر امام رضا علیهالسلام به زیارت شهید عباس دانشگر برویم؛ فقط برای تشکر. راه طولانی را در سکوت پیمودیم. باد گرم جاده، گونههای فرزندم را نوازش میداد.
وقتی رسیدیم، بوی گل و صلوات، هوا را پرکرده بود. سنگ قبر زیر انبوه گلهای تازه و شاخههای سبز گم شده بود. جمعیت، آرام و متین، ایستاده و فاتحه میخواندند. پرسیدم:
- امروز اینجا چه خبر است؟!
کسی گفت:
- بیستم خرداد… سالروز شهادتش.
همان جا فهمیدم که بیخبر از همه چیز، عباس خودش ما را دعوت کرده بود، دقیقاً در روز شهادت خودش. پاهایم بیاختیار حرکت کردند؛
گوشه سنگ را از گلها کنار زدم، طرف راست صورتم را به مزارش سپردم؛ باد گرم، عطر گل محمدی را به صورتم پاشید. زیر لب زمزمه کردم:
- عباس جان… ممنون که بچهام را سالم برگرداندی؛ ممنون که یادم آوردی عاشقی با شهید، موعدش را خودِ شهید تعیین میکند.
آن روز، یک تاریخ در قلبم حک شد؛ بیستم خرداد، روزی که فهمیدم دعوت شهید هرگز اتفاقی نیست.
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯