eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
798 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
41 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.82M
زیارت آل یس بخونیم به نیتِ رفیق شهیدمون راضیه کشاورز؟؟😍❤️✨ به امام زمان سلام بدیم و برای امام زمان دعا کنیم به نیت شهیده راضیه کشاورز، مشکلات و گرفتاری هایمان حل می‌شود.✨ مطمئن باشید، اگه مستمر برای امام زمان دعا کنید و به نیابت از شهدا بخونید و به یادشان باشید؛ به یادتان هستند. شک نکنید. دستمون رو میگیرن و حواسشون بهمون هست.💚🌱 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
• . از گل‌ها یاد بگیر! از هر شکست یه زندگی جدید بساز...! ☺️✌️ • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
18.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"دو دسته خواص" ...✨👀 کانال شهیده راضیه کشاورز :) 🌱|@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه اذیتتون کردن بگید که...ツ +شهیدنویدصفری • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Panahian-Clip-ChikarKonamRahatBesham.mp3
1.54M
چیکار کنم راحت بشم؟ راه‌حلی برای برطرف شدنِ اذیت اطرافیان . . • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
شهید جهاد مغنیه می‌گفتن ؛ هیچ زمان آدم هایی که تو رو به خدا نزدیک می‌کنن رها نکن ..!! بودن اونا یعنی خدا هنوزم حواسش بهت هست :)✨'! • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۱۵ حالا هم پشت در حسینیه می‌دیدمش، اما امشب قایم شدنش طولانی شده بود. تا کنار رفتن انتظامات و گشودن راه را دیدم. سریع سرم را خم کردم و با دو از بین انتظامات گذشتم و وارد راهرو شدم. با شنیدن صداهای تیزی که از زیر پاهایم بلند می‌شد، به زمین نگاه کردم و با دیدن خرده شیشه هایی که چشمک می‌زدند، سرعتم را بیشتر کردم به اولین در ورودی رسیدم. چند انتظامات که ته راهرو بودند، داد زدند:خانم کجا؟ همه رفتن. کسی توی حسینیه نیست. اما حرف آنها دلم را تسکین نداد. وارد حسینیه شدم. زیر نورهای سبزرنگ، گرد و غبارهای آشفته و پریشان، بال بال میزدند و روی خرده شیشه ها می نشستند. تلخی گرد و خاک‌ها را مزه مزه کردم. در آخر حسینیه، دیوار تابوکی بین خواهران و برادران ریخته و قسمتی از سقف هم خالی شده بود. از نمایشگاه کوچک شیشه ای شهدا، چارچوب آهنی اش مانده بود. روی زمین، تابوک ، کیف، کفش و چادر افتاده بود. دیگر چشمانم قادر به دیدن این آشفتگی ناگهانی نبود. حسینیه داشت دور سرم می‌چرخید. دستم را به دیوار گرفتم. کاش کسی دلیل این به هم ریختگی و پریشانی را برایم توضیح میداد؛ اما این جا کسی نبود تا به حال دل بی قرارم برسد. گیجی سرم مدام بیشتر و بیشتر می شد. انگار وسط یک خواب آشفته گیر افتاده بودم نمیدانستم چه بلایی بر سر حسینیه آمده است. دوباره از اول تا آخرش را برانداز کردم اما جز حسینیه ی خالی در قاب چشمانم نمی نشست. صدای ناله و فریاد از قسمت،برادران، نگرانیم را بیشتر میکرد دوباره لرزش لب هایم شروع شد و به دنبالش چشمانم به گریه افتاد. عقب عقب برگشتم و با کمک دیوار راه رفتم. در این ازدحام اضطراب و دلواپسی مثل محتضری می‌ماندم که خاطرات از جلوی چشمانش رد میشد. - مریم دیگه وقتش رسیده که از مرودشت بار ببندیم و بریم. با تعجب پرسیدم: «برای چی؟ ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz