eitaa logo
❤️ شهیدگمنام ❤️
2هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
9.1هزار ویدیو
22 فایل
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(‌س) 🌷یادشهدا کمتراز شهادت نیست🌷 معـرفی شـ📋ـهداء،کلـ🎞ـیپ،‌مدا🎤حـی،خاطــرات شــهداء،عفاف و حجاب،بصیرت افزایی و... #‌شهیدگمنام #حاج_‌قاسم_سلیمانی کپی پست با ذکر صلوات آزاداست تبادل باکانالهای 2k+ تبادل: @gomnam_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌺 همیشه وقتی که برای منزل به وسیله ای احتیاج داشتیم ایشون میگفتند من شما رو میرسونم بازار شما خرید کنید نمیخوام چشمم به گناه بیفته. با این وضعیت جامعه که آنقدر بی بند وباری هست جایی برای ما نیست و در تمام لحظات تمامی سعی خودشون میکردند که حتی نگاهشون سهوا هم به نامحرم نیفته. 🌷 : ۳_سال 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🌺« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌺 ✍همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمی‌کرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. ✍گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد. اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم. خیلی صبور بود. :همسرشهید 🌷 🌷 @shahidegomnam14 🌷
✨ نیروی هوایی که بود، ماهی یک بار به دیدار ما می آمد. وقتی هم که به خانه ما می آمد، مستقیم به زیرزمین می رفت تا ببیند ما چی داریم و چی نداریم.😕 وقتی گونی برنج و یا حلب روغن را می دید، می گفت: «مادر! اینها چیه که اینجا انبار کردید⁉️... خیلی ها نان خالی هم ندارند بخورند، آن وقت شما ...»😔 خلاصه هرچی که بود جمع می کرد و می ریخت توی ماشین و با خودش می برد به نیازمندان میداد.👌 : مادر شهید عباس بابایی🌹 🌷 @shahidegomnam14 🌷
[چه جوری بیارمت عقب!]- + آقارحیم اراڪی بود. هیڪل درشتے‌هم داشت. - در عوض، محمد لاغراندام بود. با هم می‌رفتند شناسایی. وقتی برمی‌گشتند، سر شوخیشان باز می‌شد. +محمد به آقارحیم می‌گفت: | دیگه با من نیا گشت! اگه اسیر بشی، اراکی‌ها میگن قمی اراکی رو برد داد دست عراقی‌ها!|- _یا می‌گفت: |با یه نفر هم قد خودت برو شناسایی، اگه مجروح بشی با این هیڪل چه جوری بیارمت عقب!|- + آقارحیم هم می‌گفت: [تو ڪه باید خوشحال باشی، اگه تیر بخوری من راحت می‌برمت عقب!] ... عملیات والفجر۴ ڪه شد، هر دویشان شهید شدند: اول رحیم، بعد محمد. : ابوالقاسم عموحسینی منبع: کتاب ، ص۲۱۲ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🔶 خاطرات آزادگان سربازی به نام "کریم" بود که بهانه درست می‌کرد و بواسطه آن، با انبردست، زبان بیرون می‌کشید، ابرو و موژه‌ها را می‌کَند. برخی اسرا موی روی گونه‌هایشان را نمی‌تراشیدند و این شکنجه‌گر وحشی با انبردست، موهای روی صورت را می‌کَند. 🎤 : آزاده سیّد هادی غنی 🌹نثار ارواح مطهر آزادگان شهید و سلامتی همه‌ی آزادگان قهرمان و صبور صلوات🌹 ‌ 🌷 @shahidegomnam14 🌷