eitaa logo
رهپویان رستگاری (کلاهچی)
354 دنبال‌کننده
593 عکس
674 ویدیو
6 فایل
🪧این کانال جهت اطلاع رسانی جلسات مهم محدوده بلوار دانش،اخبار مهم کاشان،اطلاعیه های محلی، اطلاع رسانی برنامه های فرهنگی و مذهبی،انواع کلاسهای تابستانه و دوره های جذاب برای هر رده سنی و... می باشد. 📌رسانه رسمی محله بلوار دانش 📌ارتباط با ادمین @MKachoee
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋 در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 خیلی دوست داشتم خودم ا زودتر به خانه برسانم و به علی اطلاع بدهم، دوباره قامت زیبای علی جلوی در ورودی که با تکان دادن دست و سرو تمام اعضا و جوارحش، خودش را می‌کشت تا توجه‌ام را جلب کند، یه کم شیطان شدم، سرم را انداختم پایین,انگار ندیدمش و خیلی راحت از کنارش رد شدم. صدای علی بود پشت سرم: عه بانووو، نازبانو، دکتر...خدایا شکرت بانوی نازنینم کور و کر شد رفت پی کارش خخخخ و محکم دست مردانه‌اش دستم را گرفت ... من: عه تویی؟! فکر کردم روحت هست خخخخ علی: عجب ... حالا دیگه همسر گرامت هم نمی‌شناسی، بگو چه به خوردت دادند که تمام زندگی‌ات، دارو ندارت، پناه گاه امنت و غلامت را نشناختی؟😉 من: شناختمت، تازه من از، فرسنگ‌ها بوت را حس می‌کنم آقااا، خواستم سر به سرت بذارم، علی ... نمدونی چی چی شد ... علی: حدس میزنم، حالا بزار برسیم خونه، توهم نمدونی چی چی شده.... بازم علی برد، دوباره حس کنجکاویم به غلیان افتاد، یعنی چی شده؟ علی: صبرکن دخترک فضول، اینبار دیگه چیزی نیست که بخوای دزدکی بری سروقت کیف‌م ... اشاره کرد به سرش و ادامه داد: اینجاست ... نهار و نماز و ... تمام شد یک چایی عراقی ریختم و نشستم روی مبل و گفتم: علی من بگم یا تو میگی؟؟ علی زد زیرخنده وگفت: بیچاره این یهودیا که انتر دست من و تو شدن. در حالی که خیره شده بودم تو چشاش گفتم: نه بیچاره یک دنیا که بازیچه دست این خناثان شدند و شروع کردم به تعریف هرچه که دیده و شنیده بودم ... علی: نه عالیه ... آفرین ... امیدوارم طی همین روزها خبرهای بهتری بشه، یعنی تو یک نفوذی با لفطره‌ای ... زاده شدی که سر از کار شیاطین در آوری م.. من: حالا توبگو چی شده، بگو که دارم از کنجکاوی می‌ترکم. علی: به چشم ای همسر فضولک خودم ... و شروع به گفتن کرد. ... 🆔👉 @shahidehkolahchi