#استوری | مجالس مختلفی که با هم میرفتیم اصرار میکرد ساده برگزار شود. اگر میوهای قیمتش یک مقدار بالاتر بود، نمیخورد. به ما هم میگفت: بچهها سعی کنید خودتون رو به سادهزیستی عادت بدید. غذاها و میوههایی رو بخورید که مردم عادی هم به اونها دسترسی آسان داشته باشن.
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
#استوری | به مسائل شرعی خیلی مقید بود. یعنی کسی که از ابتدا در مسجد و پای درس علما بزرگ شود همین گونه است. اولین باری که حقوقش را گرفت، آمد پیش من گفت: مامان، دارم میرم پیش حاج آقا فاضلیان خمس مالم رو حساب کنم. اولین حقوقم رو گرفتم، باید از این به بعد حساب سال داشته باشم. از همان موقع به حساب سال دقت خاصی داشت.
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
#استوری | زنگ تفریح بچهها بود. با علی آقا مشغول صحبت شدم که نگاهم افتاد به تسبیح دانه درشت و زیبایی که توی دستهایش میچرخید. گفتم: چه تسبیح قشنگی داری علی آقا ... بلافاصله تسبیح را گرفت جلویم و گفت: اینو حاج آقا فاضلیان به من دادن، بفرما حسین آقا برای شما .. گفتم: نه علی آقا، این هدیه است ... نمیتونم قبول کنم. گفت: هر چی که توی این دنیاست هدیه و عاریه است، شما خوشت اومده برای شما باشه. گفتم نه، نمیشه. دنبال حرفی بودم تا از این کار منصرفش کنم که دستهایم را گرفت و تسبیح را گذاشت توی دستم.
#شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
#استوری | روبهروی ادارهی ما مغازهای بود به نام مش عباس، خیلی وقتها میدیدم که علی میرفت از مغازه چیزی میخرید و میآمد توی اداره! یک روز کنجکاو شدم که علی از مش عباس چی داره خرید میکنه؟! دیدم رفت کاغذ خرید. تا برگشت گفتم: علی جان! این کاغذها چیه؟! مگه توی اداره کاغذ نیست؟! گفت: چرا هست، خیلی هم زیاده، اما اینها مال بیتالماله من اجازهی استفاده از اونها رو ندارم، این کاغذهایی که از مش عباس میخرم برای استفادهی شخصی خودمه ...
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
#استوری | خیلی خوشبرخورد بود. کلام گیرا داشت. هیچکس از همنشینی با او خسته نمیشد. اهل شوخی و مزاح بود اما اجازه نمیداد به غیبت و ... دچار شویم. همین صفات خوب باعث شد که دوستان زیادی داشته باشد. در این دوستان هم تاثیر زیادی داشت. خیلی از افراد را میشناسم که رفاقت با علی آقا زندگیشان را متحول کرد. حتی کسانی که ذرهای امید به هدایت آنها نداشتم.
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
#استوری | یک همکار داشتیم که از آن طاغوتیهای سفت و سخت بود. سعی میکردم که اصلا به این آقا نزدیک نشوم، حال و حوصلهی حرفهای بیربط این آقا را نداشتم. یک روز خبردار شدم که علی آقا با چند نفر از همکاران اداری رفته مسافرت. سوال کردم که با کی رفته؟ گفتند: با فلانی!! تعجب کردم. علی که آمد گفتم: علی جان! آخه تو کجا آن آقا کجا ... اصلا چطور تحملش کردی؟! گفت: سید جان، اگه من هم این آقا رو طرد میکردم دیدگاهش همینطور نسبت به انقلاب و ما انقلابیها بد میموند و اصلاح نمیشد، اما ماها وقتی به اینها نزدیک بشیم میتونیم تاثیرگذار باشیم. اتفاقا همینطور هم شد. نفس گرم و اخلاص علی آقا تاثیر خودش را گذاشت. بعدها آن آقا متحول شد و کلا از مسیر گذشتهاش برگشت.
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
#استوری | یک خانم معلم توی رزن داشتیم که حجاب خوبی نداشت، خیلی هم نسبت به مقدسات و حضرت امام و انقلاب توهین میکرد! گزارشش به گوش علی آقا رسید. از چند طریق خواست که این خانم را ارشاد کند اما بیفایده بود. علی آقا رفت و با کمک همکارانش این خانم را از آموزش و پرورش اخراج کرد. خانوادهی آن خانم خیلی به ما فشار آوردند، حتی چند بار پدرش رفته بود سراغ حاج رضا (پدر علی آقا) اما علی آقا مصمم کار خودش را انجام داد و آن خانم منحرف را اخراج کرد.
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
🌷 #معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
برخی از آدم ها هستند که کارهایشان را با ساعت تنظیم می کنند. بعضی ها هم هستند که ساعت آن ها، وقت نماز است! یعنی همه ی کارهایشان با وقت نماز تنظیم می شود. علی آقا این گونه بود. نماز اول وقت، اصول زندگی علی را تنظیم می کرد.
به نقل از کتاب #مزد_اخلاص
🆔 @shahidemeli
🌷 #معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
در اداره خیلی سعهی صدر در برخورد با مراجعهکنندگان داشت. یادمه پیرمردی آمده بود که به سختی گوشهایش میشنید. علی آقا یکی دو ساعت معطل شد تا کار آن پیرمرد به نحو احسن انجام شود. ذرهای اخم و ناراحتی در وجودش نمیدیدم.
به نقل از کتاب #مزد_اخلاص
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
زمانی که در سپاه بود، یک ماشین تحویلش دادند تا کارهایش را با آن انجام دهد، همیشه کارهایش که تمام می شد ماشین را توی حیاط سپاه پارک میکرد و پیاده میرفت خانه. من حتی یک بار هم ندیدم با ماشین سپاه تا خانه برود.
به نقل از کتاب #مزد_اخلاص
🆔 @shahidemeli
🌷 #معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
وقتی معلم شد، به یکی از روستاها اعزام شدیم. با این که رابطه داشت و می توانست با پارتی بیاید روستاهای نزدیک، یا حتی شهر اما در دورترین روستا ماند و کارش را انجام داد. ما هم این وضعیت علی آقا را می دیدیم و آرام می شدیم و سختی کار را تحمل می کردیم.
به نقل از کتاب #مزد_اخلاص
🆔 @shahidemeli
🌷 #معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
خیلی با حال و قشنگ دعا می خواند. همیشه به حضرت زهرا (س) توسل داشت. خیلی به خانم ارادت داشت. بارها دیده بودم که سر سجاده اش می نشست و دعا می خواند و گریه می کرد.
به نقل از کتاب #مزد_اخلاص
🆔 @shahidemeli