eitaa logo
شهید حسن مختارزاده
2.1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
80 فایل
💠 کانال رسمی طلبه بسیجی شهید #حسن_مختارزاده 💠 تحتِ اشراف خانواده شهید ولادت: ۲۶ مرداد ۱۳۸۰ شهادت: ۱۸ آذر ۱۴۰۱ 📍مزار شهید: حرم مطهر حضرتِ فاطمه‌معصومه (سلام الله علیها)،صحن امام رضا(علیه السلام)،مقبره الشهدا - ارتباط با ما: @zeinab1531
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. | آرزوهایی که داشتم بعد تو نقش بر آب شد کوه رویاهای من از بعد رفتنت خراب شد . . . جای شکرش باقی با اینکه از غمت میسوزم زیر سایه اتم چقدر خوب کنارمی هنوزم . . . |💔 🎥 لحظاتی از حضور مادر گرامی شهید حسن مختارزاده در کنار پیکر فرزند شهیدشان . . . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
.✨این بلوزی که به تنش هست مال باباش از دهه شصت و هفتاد هستش، خیلی بچه ساده پوشی بود و لباس پدر و برادرش را هم میپوشید. -به نقل از مادر بزرگوار شهید. . ✨امیر المومنین علی علیه السلام فرمودند: خوشا به حال کسی که معاد را به یاد آورد و برای روز حساب کار کرد و به گذران روز [به قدر کفاف] قناعت کرد و از خدا راضی بود.🌻 | . ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
|مصاحبه ایی با مادر گرامی شهید حسن عزیز | : + به عنوان فرزند شهید و تجربه ای که در این باره داشتید، فکر میکردین روزی مادر شهید هم بشین؟ این دو تجربه هر کدوم چه حسی داره، میشه برامون تعریف کنید از هر کدوم؟ • - 🌸سلام وادب آرزو داشتم ولی به این زودی فکرش را نمی کردم. خدا همیشه استاد غافلگیری هست و وقتی میخواد کاری انجام بشه اکمل و حق مطلب ادا می شه حسن که عزیزترین فرزندم بود بعضی وقت ها توانایی هایش را پنهان می کردم تا مبادا چشم نخوره درعین مهربانی وحرف شنوی بعضی وقت ها با هم بحث مادر و پسری داشتیم و بعضی وقت ها من صحنه ترک را می کردم و وقتی که می آمد دنبالم پس از لحظاتی برادر یا خواهرش وقتی میگفتن که شما الان بحث کردی می گفت من به ماما نیاز دارم می آمد با اون لحن زیبا و شادش می گفت مامان ماما و... همیشه سوالم این بود چرا بین خانواده شهید مادران شهید ارج و قرب بیشتری دارند این را من خودم اصلا درک نمیکردم. من فرزند شهید بودم بعضی وقت ها نبود پدر را احساس می کردم .احساس دلتنگی را داشتم ولی خیلی فشار نمی آمد و همیشه سر مزارش خواسته هام را ازش می خواستم و این ارتباط من با پدرم بود و همیشه سعی می کردم قرآن و نمازی براش هر روز هدیه کنم واین آرامشم می داد. وقتی حسن عزیزم شهید شد احساس کردم ، نیمی از وجودم نیست احساس می کردم که نیمی از وجودم عالم دیگر هستش حالا فهمیدم چرا وقتی از خانواده شهدا نام می برند از مادر به گونه ای دیگر یاد می کنند.این مادر هست که تمام شادی های خود که در وجود بچه هایش خلاصه می شود .الان اون شادی دیگر نیست اون مهربانی و اخلاق زیبایش و...دلتنگم کرده است و بعضی وقت ها دلتنگی به حدی هست که حتما باید برم حرم حضرت معصومه(س)سر مزارش خلوت کنم. . . . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. " الان صحن استان رضوی بودم ، همون صحن انقلاب که حسن جانم برات شهادت را آنجا گرفتند . . . همون جا عکس زیبایی که با برات شهادت از دست امام رئوف گرفتند . پارسال با دوستانت در چنین روزهایی مشهد مهمان امام رئوف شدی و با آن لبخند، برات شهادت را از دست امام رضا(ع)گرفتی . . . بگو چه کردی گفتی وچه کردی دل امام را به دست آوردی وراضی از خود کردی و شهادت را گرفتی ؟ حسن جان با چشمانی تر دنبال قامت زیبایت از این ور صحن به اون ور صحن با خواهر هایت می چرخم. . . خواهر هایت که با من اومده بودند نمی دانستند که مادر برای چه این همه صحن ها را چرخید تا به این صحن برسد. به اسم چایخانه با من همراه شدند ولی دریغ اینکه مادرشان دنبال عزیزی روان است که ۲۴۳روز است یعنی پنج روز دیگر هشت ماه است که مادر را حیران و چشم براه خنده هایش کرده است و آن شوخی های دوست داشتنی اش دلتنگم کرده و... خدا را به حق مادر سادات و امام رئوفی که برات شهادت فرزندم را امضا نمودند ، برات اربعین دلباختگان وشیفتگان زیارت امام حسین(ع) برما عطا بفرما . . . " ✨ 📝 دل نوشته و عکس از مادر گرامی شهید حسن عزیز ، مشهدالرضا ، حرم مطهر امام هشتم (ع) .💚 | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. " نمی خوابید مگر از شدت خستگی الان میگم که مادر مثل اینکه تو عجله داشتی؛ خودت می دونستی که وقت نداری که این همه کار رو با هم انجام می دادی؟ استراحت کمی داشت؛ اگر می خوابید واقعا خسته بود و از شدت خستگی سرش را که روی بالشت می گذاشت خوابش می برد هر وقت صدا می زدم با یک بار جوابم را با اون لحن زیبا نمی داد وصدا کردنم به بار دوم می رسید می دانستم که واقعا خسته است که جواب من رو نداد. " 📍به نقل از مادر گرامی شهید. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. • 🎥• 🌿 حسن جان ؛ گرچه مدت زمان زندگی ات کم بود به ذهن زمینی ما ، اما . . . 🎙 گوینده : آقای امین اخگر | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. + حسن جان ، یک موقعی مادر عزیزت می گفت : " این عکس را می بینی ، حسن عزیز ،دست راست به سینه گذاشته ؟ " این اولین عضوی بود که خدا بعد مجروحیت از حسنم پذیرفت . . .💔 دوستانش و پرستارها می گفتند : " دست راستش به خاطر جراحات تکان نمی خورد." ⏱همین حوالی ساعت 22:15 دقیقه بود که آن شب جمعه ، 26 آبان ماه، مجروح شدی . . . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥.| چشماتو باز کن عزیزم . . . 💔| 📍پیکر شهید حسن عزیز ، معراج شهداء. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✨ و مادر گرامیتان از شُما ميگويند شهيد حسنِ عزيز . . . 🌿"خیلی خوشحالم از اینکه خدا تو را به من داد واز این خوشحال تر هستم که این امانت را با آرزوی خودت وبه بهترین نحوی كه ممکن بود هنوزم داشته باشیمت وحضورت را احساس کنیم از ما گرفت " 📝 مادر گرامي شهيد حسن مختارزاده. 🎙مربوط به برنامه مستند ماجرا امروز. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. | زن ، زندگی‌اش را داد ، تا ما آزاد باشیم |💔 📍مادر گرامی شهید حسن مختارزاده، معراج شهداء تهران. | ٍ ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. 🔹| بچه ها معمولا در سه شنبه شب ها وپنج شنبه شب ها سعی داشتند که به جمکران بروند و در برنامه ها شرکت کنند، که بعضی وقت ها هم از مسجد می رفتند کوه خضر وشهدای گمنام . . . و اگر دوستان نبودن به تنهایی انجام می دادند. [حسن ] اغلب جمعه ها خونه نبود .بعضی وقت ها پدر نصیحت میکرد به این مضمون : انسان یک برنامه ایی برای خود سازی باید داشته باشد تا به مسائل دنیا آلوده نشود " من می دانستم شب قبل حسن جمکران بوده حالا پیاده یا دوچرخه یا سواره . . . هر چه خودشان بین دوستان برنامه داشتند، من منتظر بودم به بابا بگوید ولی نمی گفت با کمال ناباوری . . .لب نمی گشود که من دیشب اونجا بودم ومن هم می خواستم به پدرش بگویم منعم می کرد . می خواست کسی نداند که این کار را انجام می دهد ،واین از اخلاص او نشات می گرفت ولذا آماده می شد و با بابا به نماز جمعه می رفت.| ▫️به نقل از مادر گرامی شهید حسن عزیز. 📷تصویری از نوجوانی شهید حسن مختارزاده ؛ چند قدمی ورودی مسجد مقدس جمکران. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. -|📚در کتاب ها به غیر کتاب های درسی کتاب های نظامی و فیلم های آموزش نظامی رو علاقه داشت. و کتاب های شهدا را میخواند اکثرا برادرش می خرید و با هم مطالعه میکردند.در بحث سر مزار شهید ابراهیم هادی (مزار یادبود) رفتن هم، اول کتاب را دست بچه ها دیدم که مطالعه می کنند...|- ▫️به نقل از مادر گرامی شهید حسن مختارزاده عزیز . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. •|محمدجان (برادر شهید مختار زاده) بچه که بود موقع راه افتادنش بود اما به راه نمی افتاد و ما نگران بودیم تا اینکه دایی حسین دوتا جوجه مرغ میخره و محمد میبینه از این جوجه ها خوشش میاد و برای به دست اوردنشون میره دنبال جوجه ها و یکدفعه دیدیم که به راه افتاد . این در ذهن من مونده بود و وقتی موقع راه افتادن حسن جان شد دو تا جوجه اردک براش خریدیم و حسن جان هم با جوجه اردک ها شروع به راه رفتن کرد و این جوجه اردک ها رو دوست داشت و وقتی می گرفت حسابی آب لمبو میکردشون . . . |• 📷 تصویری از شهید حسن مختارزاده در کودکی هنگام بازی کردن با جوجه اردک ها. 🌿به نقل از مادر گرامی شهید. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. + | زیر سایه اتم ، چقدر خوبه کنارمی هنوزم . . . 💔| —8 روز تا آسمانی شدنت 🕊— | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ••| درد دل من دواش میدانی تو…💔|•• 🌿مادرانه های مادر . 🎥لحظاتی از وداع مادر گرامی شهید حسن مختارزاده با شهید حسن عزیز؛معراج شهدایِ تهران ؛ آذرماه ١٤٠۱ —— 7 روز تا آسمانی شدنت ...💔🕊—— | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. |لالایی میخونم برات‌ْ مثلِ قديما . . .|💔 -شهادتت مبارک عزیز دل مادر - 🎥لحظاتی از حضور مادر گرامی شهید در کنار حسن آقای شهید، معراج شهدای تهران،آذرماه1401. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
46.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. -| آه از آن لحظه‌ی بدرود که دیگر پس از آن مادر از شاخه‌ی شمشاد به جز عکس ندید |- شهید که باشی یک بار شهید می‌شوی مادر شهید که باشی هر روز... 📍لحظاتی از حضور مادر شهید حسن مختارزاده بر سر مزار پسرشان در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به مناسبت اولین سالگرد آسمانی شدن | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. ✨ حسن جان ؛ لحظه های دیشب را به خاطر داری ؟ مادرت آمده بود کنار تو و با دستان خودش شمع ها را روشن میکرد و میگذاشت سر مزارت. . . خودشان گل برگ ها را می چیدند ؛ مادرت این روزها اینگونه برایت مادری میکند . نمیدانم چه در دلش میگذشت آن لحظه ها ، یا به چه فکر میکرد ! اما کدام مادری است که از خوشبختی فرزندش خوشحال نشود ؟ آن هم نه از آن مدل خوشبختی هایی که شاید در ذهن های ما خوشبختی معنا شود ! خوشبختی حقیقی .... منظورم " نعمت حیات ابدی است " . خودت حاجت دل مادرت را خوب میدانی حسن آقای شهید ، مثل همیشه هوای دل مادرت را داشته باش این روزها شاید بیشتر از قبل . . .💔 خودمانیم شهادت گوارای وجودت حسن مادر . . . 📷تصویری از 18 آذرماه 1402 ، اولین سالگرد شهادت حسن عزیز . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. •| ســر مزارِ تو نشســـتم يا كريما . . . 💔 |• 🎥 لحظاتي از حضور مادر گرامي شهيد حسن عزيز در كنار مزار فرزند شهيدش؛ به وقت شام شهادت او ... | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. ✨—-| امشب مثل همیشه رفتیم گل بگیریم ولی با پنج شنبه های دیگه فرق می کرد امروز . . . [مراسم ] سالگردشهید ایمانی هم بود . . . مثل هر پنج شنبه رفتم و گل و گلبرگ را خریدم . ولی یک دسته گل دیگربه نیت شهید ایمانی و مادرش گرفتم . . . رفتیم حرم؛ گل وگلبرگ ها روی مزار حسن جا گرفت . . . بعد از صحبت کوتاه با حسن ؛ معذرت خواستم از حسن ؛ چون شب برای حسن هم مجلس گرفته بودند، ومن باید به دو مجلس می رسیدم . . . بلند شدم ؛ رفتم شبستان حرم [ محل مراسم به مناسبت سالگرد شهید ایمانی] دیدم در شبستان بسته است. . . خادم ها گفتند : " باید بالا برید " گفتم : " من خانواده شهید را می خواهم " وگفتند : " کمکی نمی توانیم بکنیم ." من که عجله داشتم [برای رسیدن] هر دو مراسم . . . به فکرم رسید که به مزار شهید برم؛ گل [ را ] به خود شهید تقدیم کنم . . . گفتم :"شاید شهید این [ را ] می خوان . " رفتم سر مزارشون و گل را تقدیم خود شهید کردم. گفتم :"شاید خودش می خواهد به مادرش بدهد و واسطه نمی خواهد ؛ پسر می خواهد با دست خودش به مادرش بدهد ." و من به مزار شهید دسته گل را سپردم ... آمدم از حسن خداحافظی کردم و به سمت منزل رفتم . . . |—- 📝نوشته ایی { با اندکی تغییر} از مادر گرامی شهید حسن مختارزاده -23 آذرماه 1402 . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. 🍃 —|سال ۸۰ که به دنیا آمد من ۱۹ ساله بودم و دانشگاه رشته مامایی قبول شدم؛ دلم نیومد از خودم جدایش کنم؛ از ۱۰ روزگی به همه کلاس ها می بردمش. یک روز حسن صدایی کرد یکی از اساتیدم که خیلی جدی بود فکر کرد دانشجویی گربه آورده، گچ را به تخته زد و داشت با ناراحتی از کلاس خارج می شد که من حسن را از زیرچادر درآوردم گفتم ببخشید صدای پسر من بود؛ همین که حسن رو دید خندید؛ تا اون روز هیچ کس خنده اش رو ندیده بود. شش ماهگی می نشست روی پای من یک روز همین استاد گفت: همه بازیگوشی می کنید فقط این بچه توجه می کنه و از همه شما هم باهوش تر هست. |— ▫️به نقل از مادر گرامی شهید . 🌿تصویری از کودکی شهید حسن مختارزاده . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 -| واقعا احساس مادر به فرزند قابل توصیف نیست💚 . . . |- ▫️حضرت آقا . . . ✨انتشار به مناسبت ولادت مبارک ام ابیها ، خانم حضرت فاطمه (س) و روز مادر ، مادرانه های مادر گرامی شهید حسن عزیز . . . (س) | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. 🌿 • یک اتفاق تازه مرا دچار کرد باید نشست و غزل تازه کار کرد در خیابان می گذشتم و نگاهم به گل خورد گلی که فکر وذکر دلم را بی قرار کرد از ذهن من گذشت که با گل می شود آیا چه کارها که در این ایام کرد! با گل می شود دو فرد را آشنا كرد یا که دل و جان را به عطرش جلا کرد با گل می شود سنگ يك مزار را مزيَّن کرد یا که گل را در يك دیگ گلاب کرد یا که طرح دوستی ریخت وگلي را هدیه كرد يا كه آن را در خانه کاشت و خانه را زیبا کرد با گل ميشود برای عذرخواهي اقدام کرد گل را داماد به عروس داد وپیوند ازدواج کرد ناگاه بی مقدمه آمد به حرفْ گل اینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد : تنها به یک مادر شهید أم بده با من ببین که می شود آنگه چه کار کرد...💔 📍شعر اقتباس از شعری از آقای علی فردوسی که در محضر حضرت آقا خواندند. . . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" .🌷. [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]