eitaa logo
نسل سلیمانی
166 دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین @Naslezahra
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر ، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را می‌دیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد می‌شد، عطر او را در هوا رها می‌کرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم می‌کرد! 💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می‌گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر می‌دانستم اوست که خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و بی‌آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟» 💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ می‌چرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم می‌کردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...» هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه‌ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟» 💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار می‌کند :«الو... الو...» از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو می‌شناسی؟؟؟» 💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟» از اینکه اسمم را می‌دانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده‌ای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب می‌شناسم عزیزم!» و دوباره همان خنده‌های شیرینش گوشم را پُر کرد. 💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدن‌مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به‌شدت مهارت داشت. چشمانم را نمی‌دید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول می‌زنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقی‌مان در گرمای ، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! 💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست‌بردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. 💠 دیگر فریب شیطنتش را نمی‌خوردم که با خنده‌ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می‌برمت! ـ عَدنان ـ » برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمی‌دانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟... ✍️نویسنده:
✍️ 💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت می‌خواد بره ، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم ، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!» حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره سعد در قلبش نشست که بی‌اختیار فریاد کشید :«شما رو داد دست این مرتیکه؟» و سد شکسته بود که پاسخ اشک‌هایم را با داد و بیداد می‌داد :«این با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز وارد شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و رو کرده انبار باروت!» 💠 نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت می‌کشیدم به این مرد بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، می‌بارید و مصطفی ندیده از اشک‌هایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده‌ام که گلویش را با تیغ بریدند و صدایش زخمی شد :«اون مجبورتون کرد امشب بیاید ؟» با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش می‌کردم که تمنای دلم را شنید و امانم داد :«دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!» 💠 کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حالا باورم نمی‌شد او هم اهل داریا باشد تا لحظه‌ای که در منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم. دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل می‌شد. هنوز طراوت آب به تن گلدان‌ها مانده و عطر شب‌بوها در هوا می‌رقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند :«مامان مهمون داریم!» 💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ‌های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و می‌خواست صحنه‌سازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟» زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بی‌صدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس می‌کرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم هستن، امشب به حرم (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده‌شون!» 💠 جرأت نمی‌کردم سرم را بلند کنم، می‌ترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمی‌توانستم سر پا بایستم که دستی چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. مصطفی کمی عقب‌تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بی‌منت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟» 💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی می‌شد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از اومده!» نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی‌غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریه‌اس، ولی فعلاً پیش ما می‌مونن!» 💠 به‌قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه‌هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او بی‌دریغ نوازشم می‌کرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه می‌لرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال می‌کردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این مست محبت این زن شده بودم. 💠 به پشت شانه‌هایم دست می‌کشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر در دلم شکست و زبانم پیش‌دستی کرد :«زینب!» از اعجاز امشب پس از سال‌ها نذر مادرم باورم شده و نیتی با (سلام‌الله‌علیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به وفا می‌کردم که در برابر چشمان مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم... ✍️نویسنده:
🔴 از منطقه چه خبر؟! ●رسوایی رسانه‌های رسمی و در رخدادهای چند روز گذشته 🔸طی هفته اخیر چند حادثه امنیتی در رخ داد که خط رسانه‌ای رژیم‌های سعودی و و نیروهای همسو با آنها در داخل در تلاش بودند تا محور مقاومت و نیروهای را در این حوادث دخیل معرفی و در جهت ضربه زدن به اعتبار این نیرو تلاش کنند. 🔻این رخدادها به شرح زیر است: 🔸اولین رخداد، ماجرای مربوط به پدر علی جاسب، از فعالان اجتماعی که مدتی پیش توسط گروهی ناشناس ربوده شد و به قتل رسید و با توجه به آنچه که برای پسر او رخ داد بود تلاش رسانه ای بر این بود که عامل این قتل معرفی شود، اما در کمتر از 24 ساعت عامل این قتل دستگیر و برخلاف آنچه که توسط رسانه ها به آن دامن زده می شد، اعتراف کرد که به واسطه اختلافاتی که با مقتول داشته، اقدام به قتل او کرده است. 🔸دومین رخداد، ناپدید شدن پسر بچه ای بود که باعث شد که رسانه های مخالف آن را یک عملیات ربایش تبلیغ کنند و اینکه پدر او را مجبور به اقداماتی در مقابل بازگرداندن پسرش کرده اند. اما پس از مدتی مشخص شد که این پسربچه همراه با زائران امام موسی کاظم علیه السلام به راه افتاده بوده که به واسطه گم کردن مسیر، سرگردان شده است و پس از مدتی هم پیدا شد. 🔸سومین رخداد جنایتی بود که در منطقه "البو دور" در استان رخداد و هفت عضو یک خانواده به قتل رسیدند. اقدامی که فرصتی فراهم کرد تا مخالفان بسیج مردمی روی مباحثی مثل ضرورت خروج از استان های آزاد شده از چنگال تروریست‌های و سپردن پرونده امنیتی به پلیس محلی مانور بدهند. هرچند که در ادامه گروه تروریستی عهده دار انجام این جنایت شده و نقشه های جریان رسانه ای را نقش بر آب کرد. 💬با توجه به‌ شایعات اخیر شبکه‌های معاند عربی و عملیات نیروهای علیه مواضع به نظر میرسد طرح‌هایی هماهنگ و برنامه ریزی شده‌ای وجود دارد که قصد آن، هدف گرفتن اعتبار و تضعیف نظامی و سیاسی سازمان بسیج مردمی میباشد تا سلسله پیروزی‌های در برابر تروریست‌ها قطع شود و وجود تروریست‌ها در همچنان به عنوان یک بحران مطرح باشد تا از این طريق بهانه کافی برای بقا یا افزایش نیروهای و در موجود باشد به ویژه آنکه در دوماه اخیر، نیروهای موفقیت‌های چشمگیری در مبارزه با تروریست‌های داشته‌اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملعون به درک واصل شد 💀 📮 کشتار نیم میلیون کودک در عراق ارزشش را داشت! ✅ گفتگوی تلوزیونی بین مادلین آلبرایت - وزیر خارجه اسبق آمریکا - و لسلی استال - گزارشگر تلویزیون - درمورد تحریم های 🚩 استال: ما شنیدیم که نیم میلیون کودک کشته شده اند، یعنی بیش از کودکانی که در هیروشیما کشته شدند. آیا این کار به قیمتش می ارزید؟! 🚩 آلبرایت: به عقیده ی من این انتخاب خیلی دشوار بود اما فکر میکنیم به قیمتش می ارزید! 📚 ويليام بلوم، کتاب "دولت خودسر" ⭕️چهره واقعی غرب مدعی حقوق بشر در ✅کانال جنایات غرب 💯 @jenayaat
🇮🇷 📝 | اهم محور واکنش ها به اعتراضات در عراق 🍃🌹🍃 ✅ داخلی 🔻برجسته سازی بیانیه آیت‌الله حائری و اشاره به عدم بینش سیاسی مقتدی صدر برای کاهش تنش ها در عراق 🔹تاکید بر اقدام مثبت دولت برای مسدود کردن راه های مرزی به سمت عراق با اشاره به افزایش تنش ها در این کشور 🔸تاکید بر وجود سکان امن مرجعیت شیعی به دست آیت الله سیستانی و حل تنش ها با اعلام موضع از طرف ایشان 🔹اشاره اصلاح طلبان به افزایش تنش ها در عراق و لزوم فرصت طلبی دولت برای دست یابی به توافق 🔺ابراز نگرانی از چگونگی برگزاری مراسم اربعین با توجه به تنش ها و ناامنی ها در عراق 🔴 معاند: 🔻هراس افکنی از اوضاع با هدف افزایش تنش در این کشور و کاهش زائرین اربعینی 🔹فضاسازی از طریق مقایسه آمار جانباختگان اعتراضات عراق با اعتراضات آبان ۹۸ ایران 🔸تلاش برای القای نقش ایران در تنش های سیاسی عراق با هدف ایجاد اختلاف میان این دو کشور 🔹بهره برداری از اعتراضات و ناامنی ها در عراق با هدف افزایش تنش در منطقه 🔸تلاش برای حمایت مادی و رسانه‌ای از معترضین در عراق برای حمله به ساختمان ریاست جمهوری و حتک حرمت به تصاویر و عکس های حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس 🔺تلاش برای کم رنگ کردن حضور مسلمانان در مراسم اربعین با تصویرسازی و آمارسازی از جانباختگان و مجروحین حوادث اخیر عراق | | 🆔 کانال رسول در روبیکا:👇👇👇 https://rubika.ir/rasull313 کانال رسول در ایتا:👇👇👇 https://eitaa.com/rasul313
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 | چه کسی چشم فتنه را کور کرد؟ 🍃🌹🍃 | | 🆔 کانال رسول در روبیکا:👇👇👇 https://rubika.ir/rasull313 کانال رسول در ایتا:👇👇👇 https://eitaa.com/rasul313
🇮🇷 🎥 | ويرانى كامل مقر تجزيه طلبان ايران در اقليم عراق 🍃🌹🍃 ✅ تصاویری از حملات پهبادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مقرات احزاب تروریستی کومله در زرگویز سلیمانیه اقلیم کردستان | | 🆔 http://rubika.ir/meyar_pb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥اخطار قاطع سید مقاومت به مسعود بارزانی رهبر اربیل عراق 🍃🌹🍃 ❌ تو مدیون سردار سلیمانی و مسئولین ایران هستی که بدون آنها، امروز اثری از کردستان نبود. | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
🔸حزب الله عراق تا اطلاع بعدى تمامی عمليات‌های نظامى خود عليه اشغالگران امريكایی را متوقف كرد 🔹حزب‌الله عراق در اطلاعيه‌ای هدف از اين اقدام را مراعات امور سياسی دولت عراق در شرايط كنونى بيان كرد. 🔹کتائب حزب‌الله عراق اعلام‌ کرد: ایران از نحوه فعالیت ما مطلع نیست و اغلب به تشدید تنش‌های ما علیه نیروهای اشغالگر اعتراض کرده است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313