❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
⚜️ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...
💢سلام بر تو ای #مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو♥️ می تراود...
💢سلام بر #تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می شوی😍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
❥پرِ پروازمان را بسازیم♡↓
『❀ @shahidhojajjy✿』
🔴 کمی بیاندیشیم...
❇️ آنانکه که سواد دینی و سیاسی پایین دارند هر شبهه ای را باور می کنند
❇️ آنانکه که سواد رسانه ندارند هر مطلبی را بازنشر می کنند
❇️ آنانکه سواد قرآنی ندارند در دام واژه بازی های روشنفکری اسیر می شوند و نسیم واژه ها خالق طوفانی در ذهن شان می شود!
❇️ آنانکه که تفسیر سوره کهف نخوانده اند گمان می کنند به هر سوال و ادعای بیهوده شان در فضای مجازی بایست پاسخ داد
❇️ از غرب بایست خوبی ها را آموخت و گاهی شاگردی کرد ولی آنانکه که خودباخته اند غرب پرستان فضای مجازی اند!
❇️ آنانکه با الفبای منطق آشنا نیستند هر حرف غیرمنطقی را برهان مستحکم می خوانند!
❇️ آنانکه که با نام عقل گرایی در باتلاق توهمات ذهنی غرق شده اند به هر حشیشی متوسل می شوند (الغریق یتشبث به کل حشیش)
❇️ آنانکه اعتقادات ژله ای دارند قال الصادق ها را رد می کنند و در محضر قال هابزها و قال لاک ها و صادق هدایت ها و.... تلمذ می کنند
❇️ آنانکه که عینک بدبینی و سیاه نمایی به چشم دارند خواب زده اند و نه در خواب
❇️ آنانکه که منافعشان در نفهمیدن است دنبال جدال هستند و نفهمیدن
❇️ به استثنای عزیزان و بزرگوارانی که حقیقتاً دنبال حق و حقیقت هستند، برخی از آنانکه که در فضای مجازی تشنه ی توجهند هر حرف های شاذ و متفاوتی را در گروه ها و فضای مجازی بازنشر می کنند... (دوستشان بدارید ولی خیلی آنان را جدی نگیرید...!!!)
محمدصادق سلطانزاده
#سواد_رسانه_ای
❥پرِ پروازمان را بسازیم♡↓
『❀ @shahibhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دست_دست_نکن❗️
🎥کلیپ تصویری
❣بســـوے ظــــــــهور❣
@shahidhojajjy
📚 #حکایت_پندآموز_بهلولدانا
بهلول هارون را در حمام دید و
گــفت: به من یڪ دیـــنار بدهڪاری
طلب خود را می خـــواهــم.
هارون گـفت: اجازه بده از حمام
خارج شوم من ڪه اینجا عـریانم
و چــیزی ندارم بدهــم.
👌بهلول گفت: در روز قیامت هم
این چـنین عریان و بی چیز خواهی
بود پس طلب دنــــیا را تا زنده ای
بده ڪه حــمام آخــرت گـرم است و
دسـتت خالی
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت۲۲
.
ریحان:
لبخند از روی لب شقایق پاک شد .
شقایق:
اه ریحانه ساکت بزار حرفمو بزنم .
جمعه می برنمون توچال پیست اسکی .
ریحان:
این الان انقدر هیجان داشت , اخه
شقایق:
نه دیگه . حدس بزن کی نماینده شده که ببرمون؟
یلدا:
خب معلومه بچه های انجمن علمی.
شقایق:
همینه ولی کدومشون؟؟
ریحان:
حتمی ریاحی یا....
_نه بابا بچه مثبتمون اقا
ریحان با هیجان گفت:
متین ..
_اره دیگه
ریحان:
پس چرا نشستید ، چرا هنوز زنده اید . پاشید دیگه بریم ثبت نام
...
همگی به سمت انجمن رفتیم .
متین سرش پایین بود و داشت اسم چندتا از دخترا می نوشت .
ریحان:
نمی دونم چرا تمام حواس مو داده بودم به متین که ببینم الناز که داشت با عشوه حرف میزد نگاه میکنه یانه ؟
اما دریغ از کوچک ترین نگاهی ، وقتی هم حرف می زد انقدر با ادب و احترام حرف میزد ادم دلش میخواست مثل اون حرف بزنه .
الناز رفت ولی هموز پسرا به جای خالیش نگاه میکردن . البته اینا برای من عادی بود این رفتار متین بوکه جدید به نظر می اومد.
.
شاید توی اردو بتونم به متین نزدیک بشم البته فقط شاید ......
روز اردو :..........
🌹🌹🌹🌹🌹
ادامه دارد ✍
نویسنده🌹 الف ستاری
🌱🌱🌱🌸🌱🌸
@shahidhijajjy
چالش عشاق حسین
عشقت رو به امام حسین ابراز کن
دلنوشته ای بنویس به امام حسین
و برای ادمین ما بفرس
اگر خواستی ادمین پیامتو تو کانال میزاره
السلام علیک یا حسین
🖤
@yazinab1
همراهان محترم ایــنم عــکس اصلی برای چــاپ رنگی.
هزینش زیاد نیس.
در حــد توان انجــام بدیم...
نشــر بدید بین گروهها و کانالها...
🔸با صَرف هزینه ای ناچیز، هر کداممان ده برگه از برگههای #نذر_ظهور که به ۴ زبان مختلف آماده شده را چاپ کرده و برای نصب روی کوله پشتی ها بین زوّار اربعین پخش کنیم. با این کار ساده، سفرمان را امامزمانی کنیم و یاد امام غریبمان را زنده نگه داریم. بهامیدِ ظهور مولایمان که صد البته نزدیک است.
#حب_الحسین_یجمعنا
رمان بچه مثبت
#پارت_۲۲
.
روز اردو :
ریحان:
به تیپ بژ رنگم توی اینه نگاه کردم . معمولا توی اردو ها دوست داشتم ارایش کنم اما این دفعه فقط کرم زدم چون میدونستم متین از این کارا خوشش نمیاد .
رسیدم و رفتم داخل دانشگاه.
دوربینم و روی شونه ام جابه جا کردم و رفتم سمت گروهمون.
متین درحال گفتن نکات ایمنی بود و نگاهش رو بی منظور برای چند ثانیه روی همه چرخوند و خیلی جدی بود فکر کنم منم دید ..
متین حرفاش تمام شد و گفت:
خب کسی سولی نداره؟
.
فرناز با عشوه گفت:
میشه شماره مبایلتون و بدین اخه ممکنه لازم بشه.
ریحان:
متین پوفی کشید و ناراضی شمارشو که از قضا رند بود و گفت
و منم فقط نگاهش کردم .
با گفتن :
بفرمایید سوار شین . همه راه افتادیم و متین جلوتر از همه می رفت . از پشت نگاه متین کردم . در عینی که ساده لباس میپوشید ولی از بقیه بهتر بود .
من و یلدا کنار هم نشستیم
شقایق و کورش هم کنار هم .
بهروز و نازنین هم باهم .
....
🌹پارت۲۳🌹
.
با ورود متین همه ساکت شدیم . لیستی که دستش بود را بلا اورد شروع به خوندن اسامی کرد و هرکسی یا با عشوه یا با متلک جواب دادن.
رسید به اسم من سرش و بالا نیاورد و منتظر جوابم شد .
افکار ریحان:
اینطور که معلومه هنوز براش اهمیتی ندارم که نگام نکرد .
یه بار دیگه اسمم و خواند اما جوابی دریافت نکرد با مداد روی اسمم و خط زد .
افکارم:
چه خیال خامی باید انقدر تلاش کنم اول از همه نگام کنه بعد عاشق خودم بکنمش . ای خدا
شقایق:
ای بمیری چرا جواب نمیدی.
ریحان:
به متین با اخم نگاه کردم و.....
.
ادامه دارد✍
نویسنده🌹 الف ستاری
.🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
@shahidhojajjy