eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ چـادری اگر هستم✋ لباس های قشنگ هم دارم😉 غروب جمعه اگر دلم میگیرد💔 شادی ها و دیوونه بازیای دخترونه ام سرجایش است!😁 سر سجاده اگر گریه میکنم!😭 گاهی هم از ته دل میخندم😂 شاید جایم بهشت نباشد!🤔 اما چادر من بهشت من است.😉🙃 @shahidhojajjy
⚠️ یـڪ تلنـ⚠️ـگر اے شهید🕊 همسایہ ات نیستم امّـا☝️ 🌾مهمان خانہ ے مجازی ات📱 ڪہ هستم، 🌾خودت دستم راگرفتہ اے وآورده اے 🌾اینجاڪمڪے ڪن من هم یڪۍ شبیہ توُ شوم😭 @shahidhojajjy
💞اینچــنین رهبر کجا در عالم است 💞خطــبه های او قیامـت میکند 💞نـازم آقــا را که چـون پیر خمین 💞منطقـش تحـکیم وحـدت میـکند @dhahidhojajjy
﷽ هذا یوم الجمعه ... : رفقا حواستون باشه! دارند برای امام عصر علیه‌السلام یارگیری می‌کنند. این فاصله با گریه ی ما کم نشود بارانِ کرم روزیِ عالم‌ نشود پیوند ِ میانِ منتظرها ‌و ظهور جُز با گره ی تلاش محکم نشود ... @shahidhojajjy
💛 🌹 اولین غذایی که بعداز عروسیمان درست کردم استانبولے بود👌🌹 از مادرم تلفنی پرسیدم! شد سوپ..🍲😢😅 آبش زیاد شده بود ... منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد...☺️❤️ روز دوم گوشت قلقلی درست کردم! شده بود عین قلوه سنگ...😐🤦🏻‍♀😅 تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید...😶😂😂🤔 ❤️👈🏻و میگفت : چشمم کور دندم نرم تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ👩🏻‍🍳😌🌹 @shahidhojajjy
مداحی آنلاین - دل و دلدارم یار وفا دارم - بنی فاطمه.mp3
5.74M
💐دل و دلدارم 💐یار وفا دارم 🎤 👏 👌فوق زیبا 🍃🌹 @shahidhojajjy ♡برای ظهور کار کنیم
۹۸/۸/۸👉تاریخ نیابت امام هشتم
🌱💜 فرض ڪن ڪھ ، درِ گوشِ لحظھ‌هایَت میگوید: | فإنے قَریب | مَن پیشتم زندگے ڪن...♥️... @shahidhojajjy
امـانَت است دیگر❣ ↫چـــادرم😍 را میگویم! امانت را هم جایی جز روۍ سَـــر☺️ نمےگذارند• مگـر خـداوند نگفتہ است ڪہ⇩ " إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُكُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلىٰ أَهلِها "💋 بہ گـمانم بہ فڪر 🎷این روزها بوده ڪہ امانَت حضرت فاطــمہ سݪام الله عݪیهابر زمیــݩ🌍 نماند• @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تــا زمــانیڪــہ  سلــطانــ دلتــ خــداستـــ😉🙂 ڪسے نمے تـوانـد  ‍‍دلخــوشے هایتــ را ویــرانــ ڪــند 😍❤️
آقاجان(عج)! دلی که در دو جهان، جز تو هیچ یارش نیست گرش تو یار نباشی، جهان به کارش نیست... 🍃🌹 @shahidhojajjy
موهاے طلایے...[💇] و لاڪ هاے هفٺ رنگ...[💅🏻] من اما، در این معرڪه...[☝️🏻] هیچ چیز را با چادرم...[🌼] عوض نمے ڪنم...[❌] #چادرم_را_عاشقم🌹 {#بانو_محجبه💕} ❤️💙┄┄┄┅┅┅┅┅┅┄┄┄ •❥•❤️🌿 ↳
°•|🌿🌸 +آخر آیدے‌هامون یه ۳۱۳ گذاشتیم!... _اسم اڪانت‌مونو منتظر ڪردیم!... +داخل بیومون اَللهُمَ‌عَجِل‌لِوَلیِکَ‌اَلفَرَج نوشتیم!... _انواع پروفایل‌هاے مهدوے رو براے پروفایل‌مون انتخاب ڪردیم!.. +…و این شد همه، سهمِ ما از انتظار... ما فقط نشسٺیم... گناه ڪردیم... و براے فرجٺ دعا ڪردیم… !! !!؟؟؟ ‌‌‌‌ @shahidhojajjy
اگر دخترها می‌دونستن همشون امام زمان هستن شاید دیگه آتیش به وجود مهدی‌فاطمه نمی‌زدن!... شاید دیگه...؛ با ناز و عشوه با نامحرمشون حرف نمی‌زدن:) @shahidhojajjy
من یــــک طلبـــہ ام😍 شوخــــے هایم با رفقا سرجای خودش شیطنت هایمان هم به کنــــــــار😊 اگــــر گاهی درحیاط حوزه آب بازی میکنیم😅 امـــا بعد از آن با آب حوض وضو میگیرم و نماز جماعت میخوانیم☺️ اگــــر گاهــے عمامه های یکدیگر را از سر شوخی باز میکنیم😂اما بعد از کلی خندیدن،برای یکدیگر عمامه را از نو میبندیم و عذرخواهی میکنیم😊❤️ گاهـــے هم شب امتحان جزوه های یکدیگر را بر میداریم و لای رختخواب میگذاریم🙈 اما وقتی رفیقمان به گریہ می افتد آن را به او پس میدهیم😂❤️ همـــہ ی این شیطنتها به کنـــــــار ما بعد از این شیطنت ها و خندیدن ها ساعت ها درس میخوانیم تا به مردم خدمت کنیم😉 اگر همدیگر را اذیت میکنیم بعد از اذیتمان از رفیقمان عذر خواهی میکنیم تفریح سالم هم داریم😊 مثلا صبح ها به مسجد میرویم و بعد از نماز جماعت و صبحانه پیاده روی میکنیم😍❤️ پس چرا یک عده میگویند ما طلبه ها افسرده ایم؟😐 به نظر من ما طلاب در عین سادگی شادترین مردمان این زمانه ایم😊❤️ مخصوص پسران طلبه👆👆👆 😂 @shahidhojajjy
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ♥️ ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال 1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ  می کرد. ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می­داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می­برد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه     می­کنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر می­شوم».   نوجوانی از جنس ایمان و شهامت با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرارگرفت. روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم به خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید؛ «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود».  بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 زخم ستاره چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!. او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد. از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند. وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند. 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 راهی به سوی آسمانی شدن ناهید علاوه بر همکاری با بسیج وسپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند. اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند!  بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می­کشیم 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂