eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
215 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
🌸از‌زبان‌همسر‌شهید🌸 #پارت‌هشتم روز‌عروسی‌ام‌بود.‌از‌آرایشگاه‌که‌بیرون‌آمدم، نشستم‌توی‌ماشین‌محس
😍♥️ 🌼از زبان‌دایی‌همسرشهید🌼 تازه‌خواهرزاده‌ام‌را‌عقد‌کرده‌بود. حقیقتش‌آن‌اوایل‌ازش‌خوشم‌نمی‌آمد.حتی‌یک درصد‌هم.☹️ تیپ‌و‌قیافه‌ها‌مان‌با‌هم‌خیلی‌فرق‌داشت.😮 من‌از این‌آدم‌های‌لارج‌و‌سوپر‌دولوکس‌بودم‌و‌از‌این های‌حرص‌درآر. هر‌وقت‌می رفتم‌خانه‌خواهرم،می‌دیدمش‌می‌آمد جلو،‌خیلی‌شسته‌رفته‌و‌پاستوریزه‌سلام‌و‌علیک می‌کرد.😌دستش‌روی‌سینه‌ا‌ش‌بود‌و‌گردنش‌کج‌و انگار‌شکسته.😑 ریش‌پرپشتی‌داشت‌و‌یک‌لبخند به قول‌مذهبی‌ها‌عرفانی‌هم‌روی‌لبش‌بود😃کلا‌ازاین فرمان‌آدم‌هایی‌که دیدنشان‌لج‌ما‌جوان‌های‌امروزی رادرمی‌آورد😬 بعضی‌موقع‌ها‌هم‌با‌زنم‌می‌رفتم‌خانه‌خواهرم.‌تا‌زن مرا‌میدید‌سرش‌را‌می‌انداخت پایین‌وهمان‌طور‌با من‌وخانمم‌سلام‌می‌کرد.😑سرش‌رایک‌لحظه‌هم‌بالا نمی‌آوردلجم‌میگرفت😏با‌خودم‌می‌گفتم‌مگر‌زنم لولوخورخوره‌است‌که دارداین‌طور‌میکند؟😒 دفعه‌بعد‌به‌زنم‌گفتم:"یک‌چادری،چیزی‌بنداز‌سرت‌تا این‌آقا‌داماد‌مذهبی‌به‌تریج‌قباش‌برنخوره‌و‌سر مبارکش‌رو‌یکم‌بیاره‌بالا." زنم گفت:"باشه."دفعه‌بعدچادر پوشید.😇 این‌بار خیلی‌گرم‌تر‌از‌قبل‌با‌من‌و‌خانمم‌سلام.و‌احوالپرسی کرد.اما‌بازهم‌سرش‌پایین‌بود‌فهمیدم‌کلاً‌حساس است‌به‌زن‌نامحرم.😯😥 چند‌ماهی‌از‌دامادی‌اش‌و‌آشنایی‌مان‌گذشته‌بود‌توی مهمانی‌ها‌میدیدمش.دیدم‌نه‌آنچنان‌هم‌بچه‌خشکه مقدسی‌نیست‌که‌فکر‌میکردم.😍 میگوید..می خندد..گرم‌می‌گیرد. کم کم‌خوشم‌آمد‌ازش‌ولی‌باز‌با‌حزب.اللهی بودنش‌نمی‌توانستم‌کنار‌بیایم.😖 •••