eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#پارت‌هفتم 🌸از‌زبان‌همسر‌شهید🌸 مجرد‌که‌بودم‌همیشه‌سر‌سجاده‌نماز‌از‌خدا‌می خواستم‌کسی‌را‌شریک‌زندگی‌
🌸از‌زبان‌همسر‌شهید🌸 روز‌عروسی‌ام‌بود.‌از‌آرایشگاه‌که‌بیرون‌آمدم، نشستم‌توی‌ماشین‌محسن.‌اقوام‌وآشناها‌هم‌با ماشینهایشان‌آمده‌بودند‌عروس‌کشان.😍 ماراه‌افتادیم‌و‌آنها‌هم‌پشت‌سرمان‌آمده‌اند. عصر‌بود.وسط‌راه‌محسن‌لبخندی‌زد‌و‌به‌من‌گفت: "زهرا،‌میای‌همه‌شون‌رو‌قال‌بزاریم؟" گفتم:‌"گناه‌دارن‌محسن.‌"😅 گفت:‌"بابا‌بیخیال. " یکدفعه‌پیچید‌توی‌یک‌فرعی. چندتا‌از‌ماشین‌ها‌دستمان‌را‌خواندند.😁آمدن دنبالمان😃 توی‌شلوغی‌خیابان‌ها‌و‌ترافیک،‌محسن‌راه‌باریکی پیدا‌کردواز‌آنجارفت. همانها‌راهم‌قال‌گذاشت. 😁👌🏻 خوشحال‌بود‌قاه‌قاه‌داشت‌میخندید.🤩 دیگرنزدیکی‌های‌غروب‌بود‌داشتن‌اذان‌مغرب‌می گفتند.😇 محسن‌و‌رو‌ترمز‌و‌ماشین‌را‌گوشه‌خیابان‌نگه‌داشت. 😊 حس‌و‌حال‌خاصی‌پیدا‌کرده‌بود.دیگر‌مثل‌چند دقیقه‌قبل‌خوشحال‌نبودونمی‌خندید.😢 رو‌کرد‌به‌من‌گفت:"زهراالان‌بهترین‌موقع‌برای‌دعا کردن‌بیا‌برای‌هم‌دعا‌کنیم. "😇 .بعد‌گفت:‌"من‌دعا‌می‌کنم‌تو‌آمین‌بگو‌خدایاشهادت نصیب‌من‌بکن. " دلم‌هری‌ریخت‌پایین.😨 اشکام‌سرازیر‌شد.مثل‌شب‌عقد،دوباره‌حرف شهادت‌راپیش‌کشیده‌بود.😢 من‌تازه‌عروس‌بایدشب‌عروسی‌هم‌برای‌شهادت شوهرم‌دعامیکردم‼️ اشک‌هایم‌بیشتر‌بارید. نگاهم‌کردوخندیدوگفت:"گریه‌نکن‌این‌همه‌پول آرایشگاه‌دادم،‌داری‌همش‌راخراب‌میکنی."😅 خودم‌راجمع‌وجورکردم. دلم‌نیومد‌دعایش‌رابدون‌آمین‌بگذارم، گفتم:"ان‌شاالله‌به‌آرزویی‌که‌داری‌برسی. فقط‌یک‌شرط‌داره.😌 اگه‌شهید‌شدی،‌باید‌همیشه‌پیشم‌باشی.‌تو‌سختی ها و‌تنهایی‌ها.‌باید‌ولم‌نکنی.‌باید‌مدام‌حست‌کنم. قبول؟"😊😌 سرش‌را‌تکان‌دادوگفت:"قبول." گفتم:"یه‌شرط‌دیگه‌هم دارم.اگر شهیدشدی،باید سالم‌برگردی.بایدبتونم‌صورت‌و‌چهره‌را‌ببینم. " گفت:"باز‌هم‌قبول."😊 نمی‌دانستم…نمی‌دانستم‌این‌یکی‌راروی‌حرفش نمی‌ایستدوزیرقولش‌می‌زند! 😔 •••