قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️ #پارت_8 وقتي علي خونه نبود، بچه به دنيا اومد...👶 مادرم به پدرم زنگ زد تا با
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️
#پارت_9
تک تک کارها رو به تنهايي انجام مي
داد... مثل پرستار و گاهي کارگر دم دستم بود... تا تکان مي خوردم از خواب مي پريد...
اونقدر که از خودم خجالت مي کشيدم. اونقدر روش فشار بود که نشسته... پشت ميز کوچيک و ساده طلبگيش، خوابش مي برد🙇♂
بعد از اينکه حالم خوب شد با اون حجم
درس و کار بازم دست بردار نبود. اون روز، همون جا توي در ايستادم، فقط نگاهش مي کردم. با اون دست هاي زخم و پوست کن شده داشت کهنه هاي زينب رو مي شست...
ديگه دلم طاقت نياورد...😔
همين طور که سر تشت نشسته بود. با چشمهاي پر اشک رفتم نشستم کنارش...
چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد.
– چي شده؟ چرا گريه مي کني؟
تا اينو گفت خم شدم و دست هاي خيسش رو بوسيدم... خودش رو کشيد کنار...
– چي کار مي کني هانيه؟ دست هام نجسه...
نمي تونستم جلوي اشک هام رو بگيرم... مثل سيل از چشمم پايين مي اومد.
– تو عين طهارتي علي... عين طهارت... هر چي بهت بخوره پاک ميشه... آب هم اگه
نجس بشه توي دست تو پاک ميشه..💙.
من گريه مي کردم... علي متحير، سعي در آروم کردن من داشت؛ اما هيچ چيز حريف
اشکهاي من نمي شد. زينب، شش هفت ماهه بود. علي رفته بود بيرون، داشتم تند تند همه چيز رو تميز مي کردم که تا نيومدنش همه جا برق بزنه. نشستم روي زمين،پشت ميز کوچيک چوبيش. چشمم که به کتابهاش افتاد، ياد گذشته افتادم...📚
عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن هاي پاي تخته، توي افکار خودم غرق شده بودم که يهو ديدم خم شده بالاي سرم. حسابي از ديدنش جا خوردم و ترسيدم، چنان از جا پريدم که محکم سرم خورد توي صورتش..😓
حالش که بهتر شد با خنده گفت... عجب غرقي شده بودي. نيم ساعت بيشتر بالاي سرت ايستاده بودم... منم که دل شکسته... همه داستان رو براش تعريف کردم. چهرهاش رفت توي هم، همين طور که زينب توي بغلش بود و داشت باهاش بازي مي کرد... يه نيم نگاهي بهم انداخت.
– چرا زودتر نگفتي؟ من فکر مي کردم خودت درس رو ول کردي...
يهو حالتش جدي شد. سکوت عميقي کرد. مي خواي بازم درس بخوني؟
از خوشحالي گريه ام گرفته بود باورم! نمي شد يه لحظه به خودم اومدم.
– اما من بچه دارم، زينب رو چي کارش کنم؟
– نگران زينب نباش... بخواي کمکت مي کنم.😇
ايستاده توي در آشپزخونه، ماتم برد. چيزهايي رو که مي شنيدم باور نميکردم. گريه ام گرفته بود. برگشتم توي آشپزخونه که علي اشکم رو نبينه. علي همون طور با زينب بازي
مي کرد و صداي خندههاي زينب، کل خونه رو برداشته بود. خودش پيگیر کارهاي من
شد. بعد از سه سال، پروندهها رو هم که پدرم سوزونده بود. کلي دوندگي کرد تا
سوابقم رو از ته بايگاني آموزش و پرورش منطقه در آورد و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد؛ اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند. هانيه داره برميگرده مدرسه... ساعت نه و
ده شب وسط ساعت حکومت نظامي، يهو سروکله پدرم پيدا شد... صورت سرخ با چشمهاي پف کرده! از نگاهش خون ميباريد... اومد تو... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهي بهم کرد که گفتم همين امشب، سرم رو مي بره و ميذاره کف دست علي...
بدون اينکه جواب سلام علي رو بده، رو کرد بهش...
– تو چه حقي داشتي بهش اجازه دادي بره مدرسه؟ به چه حقي اسم هانيه رو مدرسه نوشتي؟
از نعره هاي پدرم، زينب به شدت ترسيد! زد زير گريه و محکم لباسم رو چنگ زد...
بلندترين صدايي که تا اون موقع شنيده بود، صداي افتادن ظرف، توي آشپزخونه از
دست من بود. علي هميشه بهم سفارش ميکرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم...
نازدونه علي بدجور ترسيده بود. علي عين هميشه آروم بود... با همون آرامش، به من
و زينب نگاه کرد. هانيه خانم، لطف مي کني با زينب بري توي اتاق؟
#ادامه_دارد...
⛔️کپیبدونذکـرلینڪحراماست⛔️
🌿ʝoɨŋ👇
https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#من_قاسم_سلیمانی_هستم ♥️✌️ #پارت_8 •تهران اگر برای بسیاری از همرزمان قاسم سلیمانی، جنگ در تابستان س
#من_قاسم_سلیمانی_هستم ♥️✌️
#پارت_9
در همین ارتباط مئیر داگان رئیس سابق موساد درباره سردار سلیمانی گفته بود:"او با هر گوشه از نظام رابطه دارد. او کسی است که من به آن باهوش از نظر سیاسی میگویم....
•تهدید ایران در مقابله با بوش چگونه کنار زده شد
نقش سردار سلیمانی در مدیریت منطقه از سال ۱۳۷۶ آغازشد، زمانی که وی به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید. نیرویی که هرف آن حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی بود و به تدریج تبدیل به یکی از موثرترین نهادهای نظامی در ایران تبدیل شد.... نقش سپاه قدس به عنوان یک نهاد نظامی در ابتدا چندان میان افکار عمومی مشخص نبود، امت به دلیل نقشی که در نقابله با تهاجم نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه ایران باز کرد به تدریج به عنوان یک قدرت اساسی در سطح منطقه مطرح شد... شاید نقطه اوج گیری این حرکت به زمانی باز میگشتکه در پی حادثه یازدهم سپتامبر نیروهای آنریکایی یک لشکر کشی تمام در منطقه خاورمیانه را آغاز کردند. در ابتدا افغانستان و سپس عراق اشغال شد و بسیاری بر این گمان بودند که ایران گزینه بعدی برای حمله نظامی خواهد بود.
#ادامهدارد...
⛔️کپی بدون لینڪ کانال حرام میباشد⛔️
👇ʝoɨŋ 🌿
https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7