🌙✨
اميدوارم شبى بياد كه از خوشى بى خواب بشيد ،
نه از فكرو خيال!:)♡
#خوشیواقعی 💕
#دعایشبانه 🦋🌈
@shahidhojajjy 🙂🎈
بــه مــرگــ داخــل بستــر
نمیشــود دلــ بســت!!!
خــدا کنــد کــه #شهـــادتــ💔
بــه داد مــا بـرســد ...✌️
#شبــتونشهــدایــی 🕊🌙
#وضوفراموشنشه ☺️🌸
#یـــاعــلـــی ✋💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواسش بهمون هست
حتی موقعی ڪه
حواسمون بهش نیس♥️
4_807267849499312501.mp3
2.98M
🎙مداحی حاج مهدی رسولی...
🕯شهادت امام #حسن_عسکری
(علیه السّلام) تسلیت باد...🕯
🏴آجرک اللّه یا صاحب الزّمان🏴
🌤اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
@shahidhojajjy
#مهــدےجان
رختـــ سیاه داغ پدر ڪردهای تنت
قربان ریشہ های نخ شال گردنت
آماده می کنی کفن و تربت و لحد
مرد سیاه پوش ،خدا صبرتان دهد
#اللهمعجـللولیـڪالفـرج🏴
@shahidhojajjy
🏴 #اجرک_الله_یا_امام_زمان
شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن
در عزای عسگری آید زنای اهل دل
صد فغان همراه با شور و نوا یابن الحسن
آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم
خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن
در جوانی رفت از دنیا امام عسگری
شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن
این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه
تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن
گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع
گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن
دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من
با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن
🏴نثار روح پاک امام حسن عسکری (ع) #پنج_صلوات.
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_پنجاه_هفت
.
ریحان:
قیافه مامانم جوری بود که کارد میزدی خونش درنمی اومد .
هنوز دو دقیقه نبود که وارد اتاقم شده بودم که دو تا تقه ریز به در خورد.
ریحان:
بفرمایید
آرشام بود.
.
یه گوشه از تخت نشست و گفت یه سوال بکنم؟
ریحان:
بپرس
ارشام:
چرا از من بدت میاد؟
ریحان:
این طوریانیست
آرشام:
پس چطوری هاست؟
ریحان:
من که بهت گفتم موضوع تو نیستی . کلا با ازدواج مخالفم.
چه برسه تو این سن و سال . من هنوزم خیلی بچه ام.
آرشام:
قبول . اما قرار شد بهم فرصت بدی . وای همش تو ازم فرار میکنی.
ریحان:
حوصله مسخره بازی ندارم.
آرشام:
این مسخرس که من عاشقت شدم و قصد دارم کاری کنم که تو ...
ریحان:
پریدم وسط سخنرانیش و گفتم:
من نمیخوام .
آرشام:
خیلی خب . کیش نیا . اما میخوام بدونم واقعا میخوای بری با دوستات مشهد:
ریحان:
آره من و یلدا . احتمالا شقایق.
ریحان:
ارشام باشه ای گفت و رفت.
افکار ریحان:
ای خدا حالا مشهد و چیکار کنم؟
یعنی برم؟ باید برم
با مائده برم؟ قراره اون ببره مشهد دیگه
اگه تنها برم ؟ دوستام نیان؟ ولی یلدا گفت که میاد .
هوف . بیخیال شدم از فکر کردن.
......
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
.
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_پنجاه_هشت
.
......
حالت خوبه ریحان؟
ریحان:
اره . چطور مگه؟
اخه این حرفا چیه میزنی؟
ریحان:
شقایق شلوغش نکن. من و یلدا که قبول کردیم . اما اگه میخوای نیای نیا.
شقایق:
خدایا من آخرش از دست تو دیوونه میشم.
ریحان:
تو دیوونه بودی. میای یانه ؟ میخوام ثبت نام کنیم.
شقایق:
نمیام
ریحان:
پشیمان میشی.
ریحان:
زنگ زدم مائده و ثبت نام کردم.
مائده از امدنمون خیلی خوشحال شد و قرار مدارا و گفت.
.......
ریحان:
بالاخره این چند روز به سرعت برق و باد گذشت و تازه شقایقم بالاخره باهامون اومد.
یلدا از خوشحالی روی پا بند نبود.
شیقایق دمغ بود . خودمم تو فکر بودم.
مامانم حتی باهام خداحافظی نکرد.باباهم فقط گفت: حسابت و پر میکنم.
سوسنم (خدمتکارم) فقط گریه میکرد و بهم گفت براش دعا کنم.
....
✍ادامه دارد✍
نویسنده:الف ستاری
تایپ: گمنام
.
@shahidhojajjy
مداحی آنلاین - به انتظارت شهر چراغونی کردیم - میثم مطیعی.mp3
3.81M
🌸 #آغاز_ولایت_امام_زمان (عج)
💐به انتظارت شهر چراغونی کردیم
💐عاشقونه تو جمکران پی تو میگردیم
🎤میثم #مطیعی
👏 #سرود
🍃🌹 @dhahidhojajjy
±👑
آقا مبارڪ است رَداے امامتت
اے غایب از نظر بھ فداے امامتت...
•😍💞🎉•
|.😌.| #عیدڪممبروڪ
@shahidhojajj
رمان بچه مثبت
#پارت_شصت
.
ریحان:
بعد متین با قدم های بلند اومد سمتمون و به همه سلام کرد و بچه هام جوابش و دادن.
با شنیدن صدای دوست های مائده دیگه جلو نیومد و سر جاش ایستاد.
ریحان:
مادر متین ادم واقعا تو دل برویی بود . توی همین زمان کم به دل همه نشست. موقع خداحافظی هم قران بالای سرمون گرفت. سوار اتوبوس شدیم.
هنوز پام به پله ی دوم نرسیده بود که صدای ....
متین:
ببخشید . یه لحظه....
ریحان:
به یلدا که با ارنجش زد به پهلوم و ابرو هاشو بالا پایین میکرد اخم کردم و به متین گفتم:
بله با من کاری داشتین.؟؟
متین:
بله.....میخواستم که مراقب مائده باشین. اون آسم داره و باید اسپریش همیشه همراهش باشه. اما همیشه حواسش به همه چیز هست الا سلامتیش . کم پیش میاد اینارو با حودش ببره.
بعد از جیبش دوتا اسپری داد و گفت:
لطفا همیشه اینا همراهتون باشه.
ریحان:
چشم
....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
.
🌱@shahidhojajjy🌱
رمان بچه مثبت
#پارت_پنجاه_نه
.
ریحان:
توی ترمینال ایستاده بودیم که متین و مائده همراه یه خانوم میانسال با چهره خیلی مهربون به ما نزدیک شد.
مائده با دیدنم سرعتش و بیشتر کرد و پرید بغلم.
مائده:
وای ریحانه نمیدونی چقدر خوشحالم تو و دوستای گلت دارین میان.
ریحان:
ممنون
باشقایق و یلدا هم دست داد و گفت .
مائده:
راستی معرفی میکنم عمه مریم که چیزی از یک مادر برام کم نزاشته و بعد به زن میانسال اشاره کرد.
ریحان:
خوشبختم
لبخندی زد و گفت:
منم همینطور. بچه ها تو خونه خیلی ازت تعریف میکنن. منم مشتاق بودم ببینمت.
ریحان:
بچه ها خیلی لطف دارن.
افکار ریحان:
چی شد؟ بچه ها😳 منظورش از بچه ها متینه...
به سمت متین که عقبتر ایستاده بود رفتم و اروم گفتم : سلام . سری به عنوان سلام تکان داد و سریع نگاهش و دزدید..
.
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
.
🌹 @shahidhojajjy🌹
رمان بچه مثبت
#پارت_شصت_یک
.
متین:
بهش نگی من بهتون گفتم.
ریحان:
یعنی دروغ بگم؟
ریحان:
لبخند با نمکی زد و گفت:
اصلا . فقط بهش واقعیت و نگید.
ریحان:
خوبه اینم یه مدلشه. با اجازتون
متین:
آ راستی یادتون نره منو هم دعا کنید.
ریحان:
بی اختیار لب زدم : حتما
برای اولین بار این من بودم که نگاهم و ازش گرفتم و گفتم:
خدانگهدار
متین:
به سلامت .مراقب مائده باشید .
افکار ریحان:
میمرد بگه مراقب خودم هم باشم .اه
.........
ریحان:
یلدا انقدر بهم متلک پروند که از کوره در رفتم و دوتا فحش نثارش کردم.
شقایق سرش و بالا اورد و از بین دوتا صندلی گفت:
خب حالا . چرا قاطی میکنی ؟ خب راست میگه بچم از وقتی اومدی داخل اتوبوس لپات گل انداخته.
ریحان:
زهرمار.
بحث سر ازدواج من و متین رفت و این دوتا یلدا و شقایق از خنده بیهوش داشتن میشدن.
یلدا با خنده گفت:
اگه شما دوتا ازدواج کنید میشین مثل آب و آتیش.
ریحان:
کی از شما دوتا نظر خواست . من نمیخوام ازدواج کنم و اگر هم خواستم ازدواج کنم معیار هایی دارم که هیچ فردی تو زمین نمی تونه این ویژگی ها رو داشته باشه.
....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
😌@shahidhojajjy😌
نه طبقِ مُد دوستتدارم?
نه به حکمِ سنت !
همه چیز بنا بر فِطرت است .
خوبها ،دوستداشتنیاند?
...
رمان بچه مثبت :
درباره ی دختری به اسم ریحانه .
دختری که به خاطر شرط بندی تغییر میکنه ....
.
_ این همون بچه مثبته که میگفتی باید بره متخصص بینایی ؟؟
_تازه فهمیدم که ما باید برای اعتقاداتمون بریم پیش متخصص ....
ای کاش زودتر از ارامش نماز باخبر میشدم .
اگه میدونستم مداحی چقدر به ادم ارامش میده هیچ وقت رپ گوش نمی دادم ...
.
رمان بچه مثبت:
ژانر: اجتماعی . مذهبی . طنز
👇👇
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
@shahidhojajjy
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
@shahidhojajjy