رمان بچه مثبت
#پارت_نود_یک
.
افکار ریحان:
آرشام گفت به دستم میاره. هه این آرزوشو به گور ببره.
رفت بیرون از خونه. امیدوارم دیگه نبینمش.
ریحان:
مامان با صورتی قرمز داخل اتاق شد😡
با پشت دست زد توی دهنم . آنقدر محکم زده بود که مزه شور خون و حس کردم.
با حرص و عصبانیت گفت:
حقا که بی چشم و رویی.
فکر کرده کیه ؟
دختر من نیستی . دستم درد نکنه که همچین دختری بزرگ مردم جلوی بزرگتر اینطوری .....
ادامه نداد و با سیلی که خوردم برق از سرم پرید.
و از اتاق رفت بیرون.
افکار ریحان:
اینجا دیگه جای من نیست حداقل فعلا نیست . یه پسره ی بی ادب و بی فرهنگ و مامان به من ترجیح داده.
حالا باید زوتر اینجا رو ترک کنم.
....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری.
تایپ: گمنام.
.
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_نود_دو
.
ریحان:
کولم را از شانه راستم به شانه چپم انتقال دادم.یک بار دیگه این طرف و آن طرف را نگاه کردم. از دست خودم عاصی شدم.
افکار ریحان:🌹
آخه من با مامانم لج کردم . قهر کردم و اومدم بیرون جرا ماشین نیاوردم.
البته نمیدونستم کجا باید برم؟ هوف.
خونه پسرا که عمرا . هرچی باشه اینو میدونم که نباید خونه پسرا برم. خونه دخترام که اصلا حال نداشتم کل کل و غیبت کنم.
فقط مائده می موند.
با گوشیم زنگ زدم بهش.
ریحان:
سلام.
مائده:
سلام عزیز خوبی؟
ریحان:
مرسی. سریع رفتم سر اصل مطلب.
الان کجایی؟
مائده:
خونه چطور مگه؟
ریحان:
ساکت شدم.
_الو ریحانه؟
ریحان:
مائده راستش.....
_اتفاقی افتاده؟
ریحان:
آره . باید ببینمت.
_الان؟
ریحان:
آره.
مائده:
اخه دارم شام درست میکنم . شب مهمون دارم.بیا خونمون...
ریحان:
عالیه . بگو آدرسو
مائده:
میدون.........
افکار ریحان:
پیشنهاد مائده خیلی عالی بود .پس قبول کردم.
.....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری.
تایپ: گمنام.
...
@shahidhojajjy
بعد ما انتظار داریم رهبر که ۵ قانون از اساسی را دارد کل اتفاق ها را درست بکنه به همه جواب بده.