eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#من_قاسم_سلیمانی_هستم ♥️✌️ #پارت_۴۲ •پیشگویی ۱۴ سال پیش رهبر انقلاب از قدرت شفاعت حاج قاسم داماد ب
♥️✌️ ۴۳ حاج قاسم سلیمانی سر پایین می اندازد و با دو دست صورتش را می پوشاند. _بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند! همه می خندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالت زده سر به زیر انداخته... رهبر انقلاب ادامه می دهند: چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است...( یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشته اند؛ خیلی خوب است. "این هم یک هنری است که ایشان دارند..." بعضی ها خیال می کنند که در پیشرفت و سازندگی و توسعه نمی دانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول داشت رها کنند. نفهمیدند که هر دوره ای که عوض می شود، تکلیف ها و نوع مجاهدت عوض می شود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم می شود مثل آدم هایی که اول جنگ بود، درخانه هایشان پای تلویزیون نشسته بودند و فیلم خارجی تماشا می کردند... لحظاتی سکوت می شود و جمعیت حاضر به فکر می روند. جواد روح اللهی (داماد خانواده) می گوید: چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هر ساله حاج قاسم به بچه ها جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم. حاجی می خواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! ولله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمان ها می گویم آقا درمورد تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع دارد ناجور می شود، گفت: باشد، قول می دهم، فقط صدایش را در نیاور! روایتی از دیدار رهبر در منزل شهید محمد رضا عظیم پور در سال ۱۳۸۴ منبع: کتاب "کریمانه" روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای استان کرمان انتشارات صهبا نشر ۱۳۹۵ ... ⛔️کپی بدون لینڪ کانال حرام میباشد⛔️ 👇ʝoɨŋ🌿 https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
رفـیـق ! این‌شبا‌اگه‌حالٺ‌بدشدمیون‌روضہ فڪرنڪن‌خیلےڪار‌ڪردی... شرمنده‌باش‌میشنوی‌و زنده‌ای همین...💔 مارا‌به‌سخت‌جآنےخود‌این‌گمان‌نبود🥀
مجلس عزاداری روز عاشورا ویژه خواهران 🔹تهران، نرسیده به سرچشمه، یادمان شهدای هفتم تیر🔹 سخنران: حدادپور جهرمی مداح: حاج امیر عباسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#غذای‌نذری😇 شنبہ: ناهار🌈پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد) شـام🌙اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد) ❤️یادشہـداباصلوات🌿
🕊زیارتنامه شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائُه، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَصفِیاءَ اللهِ و َاَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ دِینِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسولِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرَالمؤمِنینَ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَآءِ العَالَمین، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدِ ابنِ الحَسَنِ ابنِ عَلیَّ الوَلیَّ الناصِح، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِالله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمیِّ طِبتُم، وَ طابَتُ الاَرضِ اَلَّتی فِیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزََا عَظیمََا، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفوزَ مَعَکُم🌹🌱🌹🌱 @shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
┄┅┅┅┅❀🦋🌼🦋❀┅┅┅┅┄ ✨از ویژگی‌های ، احترام به دیگران حتی به اسیران جنگی بود. همیشه این حرف را از ابراهیم می‌شنیدیم که اکثر این دشمنان ما انسان‌های جاهل و ناآگاه هستند. باید اسلام واقعی را از ما ببیند. آن‌ وقت خواهید دید که آن‌ها هم مخالف حزب بعث خواهند شد. ⛰در ارتفاعات کوره‌موش، در همان روزهای اول، چهار اسیر گرفتیم. ما در یکی از خانه‌های ابتدای شهر مستقر بودیم. همراه با ابراهیم، این چهار اسیر را به خانه آوردیم تا چند روز بعد به پادگان ابوذر منتقل شوند. 🏡آن سوی حیاط، یک اتاق با درب آهنی وجود داشت. رفقا پیشنهاد کردند که اسرا را به آنجا منتقل کنیم و دربش را قفل کنیم. ابراهیم قبول نکرد. گفت: «اینها مهمان ما هستند.» 💢 گفتم: آقا ابرام چی می‌گی؟ اینها اسیر جنگی هستند. یه وقت فرار می‌کنند. ابراهیم گفت: «نه، اگر برخورد ما صحیح باشد مطمئن باش هیچ کاری نمی‌کنند». دستان اسرا را باز کرد و آورد داخل اتاق. سفره ناهار پهن شد. نان و کنسرو را آوردم. تعداد کنسروها کم بود. با تقسیم‌بندی ابراهیم، خودمان هر دو نفر یک کنسرو خوردیم، اما به اسرای عراقی، هر نفر یک کنسرو دادیم! 🚿دو روز گذشت. ابراهیم به من گفت: «حمام را روشن کن.» من هم آبگرمکن را روشن کردم و حمام آماده شد. ابراهیم چهار دست لباس زیر تهیه کرد و یکی یکی اسرای عراقی را به حمام فرستاد تا تمیز شوند. عصر همان روز ابراهیم به پادگان ابوذر رفت. 🚐همان موقع یک خودرو برای انتقال اسرا به محل استقرار ما آمدند. اسرای عراقی گریه می‌کردند و نمی‌رفتند! مرتب هم اسم ابراهیم را صدا می‌کردند. با بی‌سیم تماس گرفتم و ابراهیم برگشت. اسرای عراقی یکی یکی با او دست و روبوسی و خداحافظی کردند. آنها التماس می‌کردند که پیش ابراهیم بمانند ولی قانون چنین اجازه‌ای به ما نمی‌داد. تا چند دقیقه نگاه آنها به ابراهیم بود. گویی نمی‌خواستند از او دور شوند. ابراهیم تمام این کارها را خالصانه انجام می‌داد، هرگز به دنبال خودنمایی و مطرح کردن خودش نبود. @shahidhojajjy