﷽
#رمان_دختر_شینا
#زندگے_نامه
همسر شهید ابراهیمی هژبر
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت ۴۳
💨🌬⛄️☃🌧❄️🌨
صمد قول داده بود که اینبار برای بدنیا اومدن بچه حتما کنارم باشه! ولی هنوز ازش خبری نبود، برف اومده بود با همین اوضاع بارداری رفتم پشت بام با پوششی که از دور معلوم نباشه زن داره برفا رو پارو میکنه، با هر سختی بود چند ردیف رو پارو زدم که حالم بد شد با عجله از پشت بام اومدم پایین، خزیدم زیر پتو، از ترس نمی دونستم چه کنم.
صمد اومده بود بالای سرم ترسیده بود با این حالم و یا حضرت زهرا گویان دور اتاق می چرخید، رفتیم برای زایمان بچه چهارم هم به دنیا اومد دختری به نام سمیه❤️🙇♀👧
🍀 صمد خیلی خوشحال بود می گفت این یکی دیگه شبیه منه!
👧همون روز بچه ستار هم بدنیا اومد، اسمش سمیه بود!
صمد برگشت منطقه، وقتی بهش اصرار می کردم اینبار نره و بمونه در حالی که داشتم به سمیه شیر می دادم گریه کرد و گفت، اویل جنگ مادری رو دیدن که بچه در حال شیر دادن شهید شده😞😓
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
این بار صمد که برگشت، گفت به فرمانده ها اجازه دادن خانوادشون رو مدتی بیارن پیشون، جمع کنید بریم. تو راه ماشین های نظامی زیاد بودن، صمد که بچه داری من رو دید گفت الان می فهمم چه قدر کارت سخته و...
توی راه کلی حرف زدیم و صمد کلی با بچه ها بازی کرد😇🌹
سر پل ذهاب فکر می کردم، بیشتر به روستایی مخروبه می ماند.
💟کم کم فرمانده های دیگه هم خانواده هاشون رو اوردن، اتاق کناری ما یه فرمانده با خانمش بود، صمد ناهار رو با ما بود ولی چن روز بعد صمد هم گفت دیگر برای ناهار نمی آید و ماهم برویم پیش اون خانم تا اوهم تنها نباشد!🌷
❇️زندگی در پادگان ابوذر با تموم سختی هاش لذت بخش بود. برامون عادی شده بود بمباران و انفجار و...
🌙یه شب هواپیمایی رو دیدم و خیلی ترسیدم وقتی صمد رو صدا زدم او منکر شد فردا صبح اومد و گفت هواپیما رو زدن و خلبانشم اسیر کردن👌
می گفت چون من ترسیده بودم اونجور گفته که بچه ها نترسند، کم کم همسایه هامون زیاد شدند، اینجا زندگی جدیدی رو شروع کرده بودیم.
دو هفته ای می شد که در پادگان بودیم یه روز صمد اومد و گفت بریم گردش، گفت میریم خط، خطر داره ولی میخوام بچه ها و مهدی بدونن باباشون کجا می جنگه، باید بدونه باباش کجا و چطوری شهید شده.👌
صمد تانک ها و سنگر های عراقی ها رو هم با دوربین بما نشون داد، پیاده می شد و با رزمنده ها حرف میزد، جوری برای بچه ها در مورد منطقه و سنگر ها و... حرف می زد که انگار آدم بزرگ یا مسؤلی هستند که برای بازدید اومدن.
🌴🌿🎄🌲🌳🌳
نزدیک غروب حالم یجوری بود گفتم بریم گفت میترسی؟! گفتم نه دلم تنگ شده، دلم برای این جوانها میسوزد، خانواده هایشان، چه میکنند اینجا؟ محکم گفت می جنگند!!!
✍ ادامه دارد ...
@shahidhojatrahimi
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
﷽
#رمان_دختر_شینا
#زندگے_نامه
همسر شهید ابراهیمی هژبر
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت ۴۴
✳️ توی پادگان بودیم می خواستم لباس ها رو بشورم که یهو صدای وحشتناک انفجار اومد، همه ترسیده بودن، بچه ها جیغ می زدن، رفتم کنار پنجره قسمتی از پادگان پوشیده از گرد و خاک بود😥😰
😧 اولین باری بود که پادگان بمباران می شد، بوی تند باروت و خاک سالن رو پر کرده بود...
🔴یکی از خانوما گفت تا خط زیاد فاصله نداریم اگه پادگان سقوط کنه اسیر میشیم، یکم که اوضاع آروم شد رفتیم بالا رد گرد و خاک رو گرفتیم یه دفعه یکی داد زد یا امام هشتم اونجا رو نگاه کنید😨😱
🚫چند تا هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودن، حتی رها شدن بمب ها رو هم می دیدیم، تنها کاری که از دستمون بر میومد این بود که روی زمین دراز بکشیم و دست ها رو روی سر بذاریم و دهانمان رو باز کنیم😓🤕
با خودم فکر می کردم دیگر همه چیز تمام شده، ربع ساعتی به همین حالت بودیم.
❌یکی از خانوما گفت بیاید بریم بیرون اینجا امن نیست!
یکی هم گفت: چند روز پیش که نزدیک پادگان رو بمباران کردن، آقامون گفت اگر یه موقع اوضاع خراب شد اینجا نمونید برید توی دره های اطراف.
🔷کم کم از پادگان دور شدیم، عبور از سیم خاردار ها و... با بچه ها واقعا سخت بود، نزدیک رودخانه های خشک رسیده بودیم روی پل ایستادیم و به خانه های سازمانی و پادگان نگاه کردیم که یهو هواپیماها را دیدیم از ترس نمیدونیم چجوری خودمون رو به زیر پل رسوندیم، یکی از خانم ها خیلی ترسیده بود، بیشتر نگران خانمی که باردار بود بودیم.
💢 هیچی نداشتیم، بچه ها گرسنه، نگرانی برای مرد هاو... و...
آخر هم یکی از خانم ها بلند شد و گفت اینجوری نمیشه باید بریم و چیزی بیاریم، برخلاف اصرار ما چند نفری رفتند.
هر چه به عصر نزدیک تر می شدیم نگرانی بیشتر می شد، یکی از خانم ها که دعاهایی بلد بود دعای توسل و... رو بلند میخواند و ماهم زمزمه می کردیم.
غروب شده بود، نمیدونستیم چکار کنیم، اخر هم تصمیم گرفتیم برگردیم، نزدیک خانه ها که شدیم دیدیم چند مرد دارند با نگرانی دنبالمان می گردند، یکی از اونا صمد بود، گفت سوار بشید بریم، گفتم کجا گفت همدان.
گفت اوضاع اضطراریه، الانم باید عجله کنیم هر لحظه ممکنه دوباره پادگان بمباران بشه، گفت من بچه ها رو نجات دادم الان توی دره ای هستند ولی غذا و خوراکی ندارند باید تا فردا صبر کنند، ولی گردان های دیگه زخمی و شهید دادند.😓😭😢
توی مسیر یه لحظه از فکر اونا بیرون نمیومدم. فردا صبح صمد رفت و تا عید هم نیامد.
🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂
خرداد ماه بود که حالم مدتی خوب نبود رفتم درمانگاه طبق آزمایش باز هم باردار بودم، حالم خیلی بد شد خانم دکتر و خانم دارابی همسایه امان کلی دلداری ام دادند طول کشید تا با خودم کتار بیایم دیگر توان بچه داری نداشتم، کلی گریه کردم، یه ماه بعد صمد هم آمد اینبار خودش فهمید باردارم، گفت این چیزا که ناراحتی نداره☺️ بلند بشید میخوایم جشن بگیریم😉😍
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
صبح روز بعد از سپاه که برگشت روحیه منم تغیر کرده بود خونه رو حسابی آب و جارو کردم و...
وقتی برگشت اسمم رو برای مشهد نوشته بود، ولی باید تنهایی می رفتم هر کار کردم نرم گفت باید بری، سفارش کرد دعا کنم براش، گفت بگو آقا شوهرم رو آدم کن🌹🎋
بهش گفتم: می بینی؟! این بارم که تو همدانی من باید برم😶😐 یه دفعه از خنده ریسه رفت و گفت راست میگیا، کلا یا من باید خونه باشم یا تو😂😅
قرار شد بچه ها رو نگهداره تا من برم مشهد پابوس آقا!🌸💐
✍ ادامه دارد ...
@Shahidhojatrahimi
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
🌷آخرین دست نوشته یکی از
شهدای حادثه تروریستی اهواز
روایت فابریک :
این دست خط مهر تایید دیگری بر صحبت حقیر که:
تیر و ترکشهای جبهه ماموریت داشتند، به هر کسی نمیخورد
🌷 آنها که انتخاب کردند
انتخاب شدند
#ایران_قربانی_تروریسم
🌷🌷🌷 @Shahidhojatrahimi📿
4_5899870787808002507.mp3
16.47M
دعای کمیل باصدای سیدمهدی میرداماد
هدیه به همه ی شهداوشهیدحجت الله رحیمی
@Shahidhojatrahimi
فضیلت زیارت امام حسین در شب جمعه_استاد عالی.mp3
3.49M
#صوت
🔉 فضیلت #زیارت امام حسین علیہ السلام در شب جمعہ
🎙 #استاد_عالے
👌پیشنهاد ویژہ
💥 #شب_جمعہ_زیارتے
@shahidhojatrahimi
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
🍃🌹🍃🍁🍃🌹🍃🍂🍃🌹🍃
🌸مبلغ این فرهنگ باشید و برکاتش را در زندگیتان ببینید...🌸
کانال #شهیدحجت الله رحیمی
دعای امام زمان.mp3
6.74M
📢 دعاى امام زمان (عج)
🔸الهى عظم البلاء..🔸
با نوای #شهید_مدافـع_حـرم
#حسین_معز_غلامی
🔹آقا به خاطر شهيدان فقط بيا
@Shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
سلام دوستان🌸 تاالان: صلوات های اعلام شده برای ختم صلوات به نیت #شهید_حجت_الله_رحیمی
سلام دوستان🌸
تاالان:
صلوات های اعلام شده برای ختم صلوات به نیت
#شهید_حجت_الله_رحیمی
🌺 28300 شاخه گل صلوات 🌺
در ثواب ختم صلوات خود راشریک کنید.
@shahidhojat
به مادرش میگفت:
یک فرزندت را به حضرت زینب(س) ببخش...🍃
میگفت:
اهل بیت(ع) فدایی لازم دارند🕊
بهش میگفتیم: نرو، شاید کشته شوی تو هنوز جوانی ازدواج نکردی زندگی نکردی...😔
میگفت:
چه سعادتی بالاتر از اینکه به مقام شهادت برسم، شهادت لیاقت میخواهد، ما کجا و شهادت کجا...
مادر میگفت:
بمان و عصای دست من باش در پیری...
از طرفی مادرم از بین همه فرزندانش علاقه و عاطفه و توجه خاصی به حسین داشت❤️
حسین میگفت:
من در آن دنیا بدرت میخورم...🍃
شهید مدافع حرم سید حسین حسینی🌹
🆔 @shahidhojatrahimi
4_5990131947894998245.mp3
10.73M
حاج میثم مطیعی و حاج امیر عباسی
زمینه:دوباره دلتنگی دوباره...
شب زیارتی #ارباب_بیکفن
@Shahidhojatrahimi
نماز شب یادتون نره☝️
قرآن، در توصيف كسانى كه نيايشگران شب و اهل نماز شب اند، چنين ميفرمايد:
«و المستغفرين بالاسحار».
استغفار كنندگان در سحرها.
«و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما».
آنانكه در حال سجود و قيام، براى خدا شب زنده دارى ميكنند.
«كانوا قليلا من الليل ما يهجعون».
مردان خدا، مقدار كمى از شب را ميخوابيدند.
🆔 @Shahidhojatrahimi