🏴°•●⚫️●•°•●⚫️●•°•●⚫️●•°🏴
#مرثیه_رسول_اکرم_ص
💔 زبان حال #حضرت_زهرا(س)
🌾حرف از #وصیتهای آخر میزنی بابا
🍂از پیش #زهرایت کجا پر میزنی بابا
🌾این لحظهها یاد گذشته کردهای انگار
🍂حرف از وصیتهای مادر میزنی #بابا
🌾دلشوره داری،از نگاهت خوب میفهمم
🍂داری گریزی به #غمِ در میزنی بابا
🌾زهرای تو پشت و پناه #حیدرِتنهاست
🍂هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا
🌾یک روز میبینی مرا بین #در_ودیوار
🍂یک روز میآیی به من سر میزنی بابا😭
🌾گفتی که خیلی زود میآیم #کنار_تو
🍂پس لحظهها را میشمارد یادگار تو
◾️السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ،
◾️السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ،
@Shahidhojatrahimi
#هفت_روز_بعد!
🌷قبل از عید نوروز به مرخصی آمده بود و مرا دلداری می داد. گفتم: ان شاءالله کی بر می گردی؟ گفت: هفت روز بعد از عید. دقیقاً هفت روز بعد از عید تشیع جنازه اش بود. بالای تابوتش نشستم. گفتم: می خواهم صورت پسرم را ببوسم. گفتند: شهید شما سر ندارد! گفتم: می خواهم دستش را، بدنش را ببوسم. گفتند: شهید شما دست هم ندارد، فقط کمی از پایش باقی مانده!
🌷....نشستم بالای تابوت و گفتم: پسرم شیرم حلالت. این پسر را که در راه خدا دادم با سر و گردن و دست و پا قربانی در راه خدا دادم. امیدوارم خداوند این قربانی را از من قبول کند. این شعار را بلند سر دادم: این گل پرپر من، هدیه به رهبر من!
🌷از اینکه نتوانسته بودم پیکر پسرم را ببوسم خیلی ناراحت بودم. شب، خواب آقایی نورانی را دیدم. گفت: چرا غمگینی؟ گفتم: پسرم صورت نداشت که او را ببوسم! دستی به پیکر پاره پاره پسرم کشید. گوشت ها به هم آمد. نشستم صورت پسرم را بوسیدم دلم آرام گرفت....
🌹خاطره اى از شهید عبدالرسول محمد پور جانشین حفاظت اطلاعات لشکر ٣٣ المهدی(عج)، شهادت: ٢٨/١٢/١٣٦٦، حلبچه، والفجر ١٠
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهدا
بسم رب الشهدا
رتبه ای اول را به دست آورده بود. وقتی درسش تمام شد و به ایران آمد ، تصمیم گرفت برود جبهه.
گفتم: « شما تازه ازدواج کردی. یه مدت بمان و به جبهه نرو! » گفت: « نه مادر! من پول این مملکت را در کانادا خرج کردم تا درسم تمام شده. وظیفه ی شرعی ام اینه که بروم به جبهه و به اسلام و مردم خدمت کنم. »
خاطره ای از مهندس شهید حسن آقاسی زاده ، نشریه خدمت از ماست سال۸۲ ، صفحه ۷۰
@Shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
گمشده ای در #بقیع ایران
خاطره_همرزم_شهید
شهید سامانلو روزی به من گفتند:
در کتاب "پای که جا ماند" می خواندم که یکی از رزمندگان این گونه وصیت کرده بود: دوست دارم تیر و ترکش به پهلویم بخورد و می گفت دلم می خواهد قبر نداشته باشم... اما اگر هم قبر داشتم روی سنگ قبرم بنوسید نمی دانم کیست ؟! گمشده ای در بقیع ایران ، در حسرت
#زیارت_بقیع...😔😔💔💔
بیاد شهید مدافع حرم سعیدسامانلو🌺🍃
@Shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
تا نگاهـت
با نگاهـــم
حرفها دارد بمان ...
#فرازی_از_وصیتنامه :
جنگ در سـوریه
" جنـگِ مـا "
جنـگ علیه ڪفر است
و ملت ما باید خودش را
آمادهی هرگونه فداکاری کند .
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_محمد_اتابه
@Shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
پست اینستاگرامی دختر شهید زنده و جانباز صد در صد ایران؛ سیدنور خدا موسوی:
بابام
تا بهشت #پـرواز کرد....🕊🕊🕊
همزمان با بیست و هشت صفر سالروز شهادت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت امام علی بن موسی الرضا(ع)؛ #جانباز صد در صد ایران؛ #سید_نورخدا_موسوی به #شهـادت رسید....🕊🕊🕊
#فی_امان_الله_یا_شهید_الله
@shahidhojatrahimi
🔷زندگینامه شهید #سید_نورخدا_موسوی مفرد
🔻سردار سرتیپ دوم شهید زنده سید نور خدا موسوی، شهریورماه ۱۳۴۹ در استان لرستان متولد شد. پدرش کارگر و مادرش خانهدار بود. نور خدا پس از اخذ مدرک دیپلم و انجام خدمت مقدس سربازی به تحصیل در دانشگاه نیروی انتظامی مشغول شد و بعد از فارغالتحصیلی ازدواج کرد. وی پس از مدتی زندگی در تهران به شهر زاهدان منتقل و فرمانده یگان تکاوری زاهدان شد.
🔻سید نور خدا موسوی در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۷ برای مقابله با گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی ملعون معروف به جند الشیطان عازم منطقه لار شد. مدتی از شروع عملیات نگذشته بود که گلوله به پیشانی وی برخورد کرد.
🔻همرزمان نور خدا پیکر نیمهجانش را بهسختی فراوان به بیمارستان زاهدان رساندند بعد از عمل ایشان بهبود چندانی در وضعیتش حاصل نشد و ایشان با درجه جانبازی ۱۰۰ درصد حدود ۱۰ سال زندگی نباتی داشت.
🔻از این شهید بزرگوار دو فرزند بجا مانده است.
@Shahidhojatrahimi