✍ #خاطره_شهدا
🌷حمید وسط #قبرستان ایستاد و گفت: فرزانه جان، می دانم متعجب هستی، اما امروز #خوش_ترین لحظات زندگی ما است، تو را به این مکان آورده ام تا یادمان نرود که منزل آخر همه ما اینجاست!
🌷بعد #خندید و گفت البته من را که به #گلزار_شهدا خواهند برد.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
@shahidhojatrahimi
هنگام رفتن از مادر بزرگش #خداحافظی کرد... مادر بزرگش گفت: آقا حجت! کجا؟
گفت: مناطق عملیاتی جنوب...
مادر بزرگش گفت: دم عیده بمون عزیزم
#خندید و گفت: باید برم شاید #شهید شم... این جاست که در باغ شهادت بازه...
چند روز بعد که مسئولین شهر باغملک آمدند منزلشان، #تعجب کردند.
سکوت عجیبی همراه با #بغض مجلس را فرا گرفته بود. ناگهان بغضی ترکید.
حاج آقا، عمامه از سر در آورد و رو به پدر حجت کرد و گفت:
انا لله و انا الیه راجعون
[ حــــــــجــــــــت شــــــهـــــــــیــــــــــد شـــــــد ]
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷 در خرمشهر روبروی پادگان دژ زماني كه مشغول #هدايت اتوبوسهاي كاروان نور بسيج دانشجويي دانشگاه لرستان به سمت #يادمان والفجر ۸ منطقه اروند كنار بود، دچار سانحه شد و چون مادرش حضرت زهرا (س) با پهلو شكسته و صورتي كبود دعوت حق را لبيك گفت و به #شهادت رسيد...
شادی روحش #صلوات
@shahidhojatrahimi
#خندید....
🌷چند وقتی بود مرخصی نیومده بود، خیلی دلمون براش تنگ شده بود. وقتی اومد یه گوسفند گرفتیم براش قربونی کردیم. دیدم خیلی ناراحت شده. به مادرش گفته بود: من اینقدر از خدا خواستم شهید بشم، نشد، حالا میبینم تقصیر شماست، شما نذر میکنید که من سالم برگردم.
🌷بهش گفتم: عزیزم ما بارها تو را تقدیم خدا کردهایم.
وقتی خداحافظی میکنی برای بدرقه هم دنبالت نمیآییم،
چون میدانیم تو امانت پیش ما هستی، تو برای خدا هستی.
الان این گوسفند را به شکرانه دیدنت قربونی کردهام و نذر نکردهام که سالم باشی. خوشحال شد، خندید....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید مهدی زین الدین
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@shahidhojatrahimi