📸تصویر دیده نشده از حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در اتاق کنترل پهپاد(عراق)
@sardaraneashgh
✳️ دانشجوی مدافع حرمی که در روز دانشجو به شهادت رسید
💐شهید دانشجو «احمد قاسمی کرانی» در آزمون کارشناسی ارشد رشته مکانیک پذیرفته شده بود که عشق به دفاع از اسلام او را به دانشگاه جهاد کشاند تا اینکه در ۱۶ آذر سال ۹۴ به شهادت رسید.
💠«احمد قاسمی کرانی» اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۹ همزمان با میلاد پیامبر اکرم(ص) در یکی از روستاهای توابع شهرستان فارسان متولد شد. پس از پایان دوران کارشناسی و در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه شیراز پذیرفته شد. قرار بود بهمن ماه سال ۹۴ در این دانشگاه مشغول به تحصیل شود که جهاد در سوریه علیه تروریستها او را به دانشگاه جهاد در برابر تکفیریها کشاند.
💐وی پس از معرفی از گردان فتح لشکر عملیاتی هفت ولیعصر (عج) خوزستان به تیپ پانزده تکاوری امام حسن مجتبی(ع) در بهبهان رفت و در سحرگاه ۲۵ آبان ماه سال ۱۳۹۴ به همراه گردان امام حسین ع تیپ تکاور جهت دفاع از حرم آل الله به سوریه اعزام شدند و در ۱۶ آذرماه، روز دانشجو به دست تروریستهای تکفیری در منطقه لاذقیه سوریه به شهادت رسید.
@sardaraneashgh
شهیدان
وزوایی، زین الدین، شهبازی، احدی، بلورچی، اوحدی، دستجردی، چمران و
همه ی اینا وسط جنگ و درگیری و مبارزه،
با همت و تلاش شدن نخبه های علمی و رتبه برترهای کنکور کشور و خب آخرشم شهید شدند.
#روز_دانشجو
@sardaraneashgh
❣همسفر تا بهشت❣
یادمه اولین باری که به مأموریت رفته بود بعد از چهار روز زنگ زده بود.
وقتی صداشو شنیدم از دلتنگی، شروع کردم به گریه کردن.
ولی عبدالرحیم فقط میخندید و با مهربونی میگفت:خانمم! آخه گریه چرا !؟
اون روز با صحبتاش آرومم کرد.
کارم شده بود که هر شب به دخترم فاطمه می گفتم: مامانی واسه بابایی❣ دعا کن که صحیح و سالم برگرده اونم با زبون کودکانه همش دعا میکرد.
یا یه وقتایی که دلم می گرفت تو حیاط زیر نور مهتاب، مینشستیم و دعا میکردیم.
تماس آخرش روز اربعین ابا عبدالله بود.
سعی می کرد با من و فاطمه طوری صحبت کنه که انگار هیچ اتفاقی نمی خواد بیفته و عملیاتی هم ندارن.
به فاطمه گفت:
بابایی! واست چی بخرم؟
فاطمه با خنده های ملوس دخترانه اش☺️ گفته بود بلوز میخوام و شروع کرده بود به قهقهه زدن.
بعد همان تماس، پنج روزی بود که صداشو نشنیدیم.و به جاش خبر پر کشیدنش رو بهم گفتن...
شهادت ❣گوارای وجودش باشه.
و خداروشکر که به آرزوی شیرینش رسید.
تنها آرزوم اینه که بچه هارو خوب تربیت کنم و تحویل جامعه بدم و مهم تر این که ان شاءالله شفاعت ما رو هم تو اون دنیا بکن.
#شهیدعبدالرحیم_فیروزآبادی❤️
#سالروز_شهادت
@sardaraneashgh
چند روز مانده به اعزام زنگ زدم به مادرم گفتم: سید می خواهد برود. 😢مادرم گفت: انشاالله نمی برند؛ من چون می دانستم دعاهای مادرم پیش خدا مقبول می شود، گفتم: مامان این دعا را نکنید؛ شاید قسمتش شهادت باشد.✅
اگر ما با دعاهایمان مانع رفتن و شهید شدنش بشویم، آن دنیا چطور جواب گوی سید اصغر باشیم؟😔
من به خاطر ارادتی که به مادرمان حضرت زهرا(س) داشتم، زبانم نمی چرخید که بگویم نرود. به خودم می گفتم: این همه همیشه دم از محبت به اهل بیت(ع) می زنیم؛ در روضه ها گریه می کنیم که امام حسین(ع) تنها بود و کسی کمک حالش نبود؛ کاش آن موقع ما بودیم؛ ... خب الان وقت عمل بود و باید به آن شعاری که همیشه می دادیم، عمل می کردیم.💔
از جدایی سید بسیار درد می کشیم؛ ولی توسل ما به حضرت زهراست و خود را آرام می کنیم؛ همه از وابستگی و علاقه میان یک زن و شوهر جوان خبر دارند؛ اما با توسل به حضرت آرام می گیریم..✅
زندگی مشترک ما بسیار کوتاه بود؛ اما بهترین لحظات عمرم را در این مدت کوتاه طی کردم؛ سید اصغر هم در وصیت نامه اش نوشته بود که بهترین لحاظات زندگی ام را در کنار همسرم بودم💔
به نقل از همسر شهید
شهادت چند ماه بعد از ازدواج😔
شهید مدافع حرم سید اصغر فاطمی🌹
#سالروز_شهادت 🕊
@sardaraneashgh
به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید ...
می خواهم همچون دهها شهید دیگر گمنام باقی بمانم .
اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید ...
پر کاهی تقدیم به آستانه کبریایی الله
شهید غلامرضا صفا🌷
شادی روح مطهر آنانکه از دنیا حتی یک نام هم نخواستند #صلوات 🌹
@sardaraneashgh
شهید جمهور
#معرفی_شهید #شاهرخ_ضرغام
سنگینوزن بود. از بلندقامت ترین ها هم یک سر و گردن بلندتر میزد. لاتها با دیدنش قالب تهی میکردند. در هر گذر و معبری که صدای کشیده شدن کفشهای پاشنهخوابیده شاهرخ میآمد آنهایی که زورشان به بقیه میچربید برای چندساعتی هم که شده دور سروصدا بلند کردن را قلم میگرفتند. خیلی زود جذب ورزش کشتی شد. به چشم بر هم زدنی فنون کشتی فرنگی را از برمیکرد. باهوش بود و کسی یارای تنبهتن شدن با قد و قامت پرزورش را نداشت. همین شد که در جوانی قهرمان استان تهران شد وتا سال ۵۵ در تشکهای کشتی خوش درخشید.
همه می گفتند شاهرخ کجا ؟امام زمان (عج ) کجا؟
چهار طرف تشک کشتی را که بوسید و ورزش را کنار گذاشت رفقای نااهل قدیمی دوباره دورهاش کردند. مدام آتش زیر خاکستر میشدند و توی گوشش میخواندند که اگر میخواهد حرفش برو داشته باشد باید صدایش را بلند کند و زورش را به رخ دروهمسایه بکشاند. شاهرخ آن روزها پای ثابت قشونکشیهای محلهای و زدوخوردهای شبانه پای میزهای کاباره بود. چیزی به صبح نمانده با عربدهکشی و دهانی که بوی زننده مشروب میداد به خانه میآمد. خوابش که سنگین میشد مادر پیرش با چادر پرگل نماز بالای سرش میرفت. کله عقب میکشید که بوی الکل به مشامش نرسد. همینطور که اشک میریخت، امام زمان (عج) را صدا میکرد. دکمههای یکی در میانبسته پیراهنی که خون به آن شتک زده بود را آرام باز میکرد. پسر سنگینوزنش را بهزور به طرفی یله میداد و لباس را از تنش درمیآورد. همینطور که در تشت پاییندست حیاط لباس شاهرخ را چنگ میزد اشک میریخت. انگار دست آشوبی هم به دل او چنگ میزد.همسایهها صدای گریه و نجواهایش را میشنیدند. زیر لب همینطور که طعم شور اشکها را میچشید با امامش حرف میزد و از او میخواست پسرش را سربهراه کند و او تبدیل به یکی از سربازانش شود. همسایهها که این دعاها میشنیدند نیششان به خندهای تمسخرآمیز باز میشد. از گیسسفید پیرزن خجالت میکشیدند که همانجا به رویش نمیآوردند پسرش گنده لات محله و پای ثابت کاباره و قائلههای قمهکشی است. اما همهشان بیبروبرگرد زیر لب میگفتند شاهرخ کجا؟ آقا امام زمان کجا؟
از پای پیک تا پای منبر
دعای مادر سرانجام کارگر افتاد.بحبوحه انقلاب بود. آن روزها حتی قاب تلویزیونهای ۱۴ اینچ کافهها و کابارهها هم مسّخر چهره و اخبار حضرت امام در نوفللوشاتو شده بودند. رفقای شاهرخ میگویند اولین بار که صورت باصلابت امام خمینی (ره) را که دید پیک تازه لبالب شدهاش را روی میز گذاشت. با آن قامت بلند و شانههای پهنش جلوی تلویزیون ایستاده به صحبتهای آقا گوش کرد و از آن روزبه بعد بهجای قمار کردن و قشونکشی از این محله به محلهای دیگر پای ثابت تظاهرات و منبر مساجد انقلابیها شد.
تظاهرات در حلقه نوچه ها
شاهرخی که کار یومیهاش شاخوشانه کشیدن برای کوچک و بزرگ محله بود حالا مرید آقا خمینی شده بود. خیلی ساده هر چه پای منبر یاد میگرفت را به دوستان و نوچههایش منتقل میکرد. تظاهرات که پا میگرفت جزو اولین کسانی بود که خودش را به خانه آیتالله طالقانی درگذر پیچ شمیران میرساند و با آن هیکل و قد و قامتش پیش پای آقای محله با تواضع و ادب راه میافتاد. آیت الله طالقانی برای همه جوانها دعای خیر میکردند و بعد آن صدای شعار مرگ بر شاه همان جوان ها لرزه به زمین و زمان میانداخت.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مستند کوتاه از زندگی شهید شاهرخ ضرغام ؛
کسی که محافظ کاباره میامی بود ولی #عشق_خمینی تغییرش داد.
#سالروز_شهادت
#کلیپ
#اسلام
#پیشنهاد_دانلود
@sardaraneashgh
🔰آخوند واقعی
🌾خبر رسید که #ضدانقلاب با حمله💥 به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به #اسارت برده است. صبح اول وقت راه افتادیم.
🌾مصطفی، #عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار💥 دور کمر #قوت_قلب همه بود. پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به #مصطفی نگاه می کردند👀
🌾باور نمی کردند او اهل #رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به #شهادت رسانده بود🌷 امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر #شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند.
🌾یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت :
- اینو می گن #آخوند، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن #سبیل. اینو می گن سبیل😄
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
هر روز در بانک زمان شما
86400 ثانیه واریز و تا شب
به پایان میرسد،
هیچ برگشتی در کار نیست
و هیچ مقدار از آن هم
به فردا اضافه نمی شود،
پس از آن بهره ببرید
@sardaraneashgh