من تو را در همه کرب و بلا میبینم هر کجا می‌نگرم جسـمِ تو را میبینم..‌‌. #یاعلی‌اکبر🖤🥀 @shahidkharazi_com

یقینا مرتبطی به تسبیح مادرت زهرا📿 یکی پس از دیگری دانه دانه چه با درد افتادی... عجیب بوی مادرت را می دهی برایم😭 #علی_اکبرِ_حسین 🥀 @shahidkharazi_com

با یک تیر دو نشان زدند علی اکبر رفتند علی‌ اصغر برگشتند! 📸بانک عکس دفاع مقدس @shahidkharazi_com

حرفِ رفتن بر زبانـت بود و شوقــش در دلــت؛ با پرستوها همیشه همزبانی داشتی... #شهید_عباس_‌بابایی🥀🕊 #سالروز_شهـادت @shahidkharazi_com

▪️بِسم ربِّ العباس علیه السلام▪️

📽 کسی نمونده توی دنیا مرامشو ندیده باشه... #یا_عباس 🏴 @shahidkharazi_com

آن آستینِ خالی که با باد این سوی و آن سوی می شود نشانه مردانگی است و اینکه تو به عهدی که با ابوالفضل(ع) بسته ای، وفاداری. چیست آن عهد؟ مبادا امام را تنها بگذاری - شهید آوینی #علمدار_جبهه_ها ❤️ #شهید_حاج_حسین_خرازی @shahidkharazi_com

«چه خوش تقدیری... ان‌شاءالله تاسوعا پیش عباسم...» #شهید_تاسوعا🕊 #شهید_مصطفی_صدرزاده 🥀 @shahidkharazi_com

یک بار که می خواستیم برویم پیش رحیم صفوی، ماشین پیدا نمی کردیم. همه ی ماشین ها درگیر بودند، یک ماشین مهمات برده بود خط، یک ماشین مجروح برده بود عقب، از هر کسی هم سراغ گرفتیم، ماشین نداشت. فاصله ی مقر ما تا مقر آقا رحیم، حدود هفتصد، هشتصد متر بود. حسین وقتی دید ماشین گیر نمی آید، گفت: «بیا پیاده میریم، راهی نیست.» چون عجله داشتیم، تند تند راه می رفتیم. یک آن، پای حسین به یک سیم تلفن گیر کرد و نتوانست خودش را کنترل کند. تا آمد خودش را جمع و جور کند، چون یک دست داشت، با صورت به زمین خورد و روی خاک افتاد. به قدری این صحنه برای من تکان دهنده بود که هنوز هم وقتی یادش می افتم دلم میسوزد. با صورت به زمین خوردن حسین، روضه ی زنده بود و من در جا بدون درنگ یاد لحظه ای افتادم که حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام) بعد از این که دست از تنش جدا شد و با گرز آهنی بر سرش زدند، با صورت به زمین افتاد و لشکر ابی عبدالله (صلوات الله علیه) را بی علمدار کرد. #نعم_الرفیق_ما♥️ #علمدار_جبهه_ها @shahidkharazi_com

🥀 بِسمِ ربِّ الحسین علیه السّلام🥀

📽با یک نگاه تو بهترم آقا... #عزیزم_حسین #استوری @shahidkharazi_com