eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.3هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
98 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌸به مناسبت سالروز 🔹تاریخ تولد : ۲ مرداد ۱۳۳۸ 🔹تاریخ شهادت : ۱۹ دی ۱۳۸۴ 🌸مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان ..🌸🎊🌸🎊🌸🎊🌸 سالروززمینی‌شدنت‌مبارک 🎈🎁🎊🎉🎂 هدیه‌به‌روح‌پاکش 🌿🌼اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🌿🌻مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🌿🌼وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم . 🦋🦋🦋
از ترس خشکم زد. نمی دونم چرا من انقدر از ساسان حساب می‌برم. ساسانم نگاهش روی من قفل شد. آقای امیری نجاتم داد با دست زد پشت کمرم _راه بیفت برو سمت اتوبوس بچه‌ها پشت سر تو میان چشمی گفتم و پا تند کردم به سمت اتوبوس صدای آقای امیری به گوشم خورد _بچه‌ها سریع ساکهاتون رو بردارید بریم تو اتوبوس صبحانه رو تو ماشین می‌خوریم. با شنیدن اینکه گفت ساکها رو بردارید خواستم برگردم ساکم رو از ساسان بگیرم اما جرات نمی‌کنم از طرفی هم می‌دونم اینم یکی از بهانه‌هاش میشه که ساکتم انداختی گردن من. به راهم ادامه دادم و اومدم تو اتوبوس صندلی پشت راننده رو انتخاب کردم که ساسان تو نگاه فرمانده پایگاه و راننده‌ها باشه کمتر منو اذیت کنه از شیشه اتوبوس نگاه کردم بچه‌ها همه می‌دویدن به سمت اتوبوس اما ساسان آروم قدم برمی‌داشت و این کارش خیلی به نفع منه چون اگه زود بیاد تو اتوبوس برای اینکه قدرت مانور داشته باشه که منو اذیت کنه میگه بریم ته اتوبوس اما اینطوری بچه ها صندلی‌ها رو پر می‌کنن اونم مجبوره که کنار من بنشینه. آخرین نفری که از پله اتوبوس اومد بالا ساسان بود هنوز همون نگاه تند و غلیظش رو به من داره. نشست کنارم کامل چرخید سمت من. چشمهاش رو ریز کرد _مقصد این اتوبوس کجاست؟ کمی جا به جا شدم _داداش گفتم که خرمشهر کش‌دار پرسید _کجای خرمشهر؟ هر دو دستم رو باز کردم _همّه جاهای دیدنیش ریز سرشو تکون داد _مثلاً من و منی کردم خب اسمش روشِ دیگه یه شهر خرم و سرسبز میتونیم هرکجاش که دلمون خواست بریم تهدید وار آهسته لب خونی کرد ماهان میکشمت من و فریب میدی؟ دستپاچه گفتم _داداش چه فریبی؟ ادامه دارد... کپی حرام⛔️
4_5825874724705538693.mp3
40.62M
سلام خدمت دوستان سخنرانی استاد شجاعی رو گوش کنید سخنرانی داشتن در گلزار شهدا در مجلس استغاثه به امام زمان عج دوستان استاد تصریح کردن که منتظر فتنه های بزرگ در مخصوصا امسال باشید، فرمودن سال سال فتنه هست ، مشخصا فرمودن سال سال فتنه هست گفتن تلخی های زیادی قراره ببینیم ابروریزی ها ترورها کشته شدنها داریم خودمون اماده کنیم فرمودن خوشحال باشید چون هر چی فتنه ها زودتر اتفاق بیفته حضرت زودتر ظهور خواهند کرد فرمودن خوب شد ک شهید رئیسی رفت و اینها اومدن روی کار ، چون اگه شهید رئیسی میبود حالا حالاها منافقین رسوا نمیشدن ، خیلی جالبه استاد گفتن خوشحال باشید!!!! دقیقا برعکس تفکر بعضی از ماها ک فکر کردیم با روی کار امدن اینها ظهور عقب میفته فرمودن خدا خواسته که فتنه ها جلو بیفته!!!! فرمودن خدا دعاهای شمارو مستجاب کرده و خواسته فتنه ها زودتر اتفاق بیفته فرمودن شرط اتفاق افتادن ظهور همین فتنه هاست 🌺ظهور بسیار نزدیک است🌺 @Zohorbesyarnazdikast 🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴
‌| . جوونایی که قدر جوونی‌‌شونو دونستن :)🇮🇷 💔 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ کمینگاه الهی رزمندگان اسلام دربرابر و گروهک تروریستی بود که صحنه دفاع همه جانبه ملت بزرگ ایران و مردم دلاور را متجلی ساخت. 🔹حوالی ساعت ۱۵ سومین روز مرداد ماه 1367 بود که ارتش عراق و گروهک منافقین، پا در منطقه سرپل ذهاب گذاشته و حرکت خود را از جنوب گردنه پاتاق به سمت شهر کرند آغاز کردند؛ به خیال اینکه مردم از وضعیت کشور ناراضی اند، پا در مسیر گذاشته و منتظر بودند مردم به استقبالشان بیایند و تا تهران همراهشان باشند. 🔹بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر کاری خواستید بکنید و هر کسی را که خواستید، بکشید تا اینکه من فرمان عفو عمومی بدهم.» این سخنان از اولین جمله‌های مسعود رجوی در شب عملیات فروغ جاویدان بود.👇 https://www.yjc.ir/00TQdz 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ جمله ،جااااااانم... جااااااانم... محمود . او،در اوج درگیری و اضطراب به همه ی مان آرامش میداد . تک و پاتک ( حمله و ضد حمله) و حتی خط نگهداری حجم تماسمان با ادوات و توپخانه زیاد بود، به طوری که در تمامی ساعات روز و شب صدای محمود محمود پشت بی سیم به گوش میرسید . به نظرم یک چیزی که همه را بی ملاحظه کرده،به طوری که سطح توقع و انتظار همه را از ادوات بالا برده بود پاسخ شهید محمود رادمهر به تماس ها بود . کلمه ی جااااااانم... جااااااانم... محمود . در اوج درگیری و اضطراب به همه ی مان آرامش میداد و از طرفی ما را نیز متوقع کرده بود . و چه کسی میداند شاید در خواست خمپاره از ادوات و محمود محمود بچه ها بهانه ای بود تا ،جاااااانم جاااانم محمود شهید رادمهر از التهاب شان بکاهد . راوی: همرزم شهید 🌷شهید محمود رادمهر🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 📎یادش_باصلوات 📎اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم 🦋🦋🦋
چرا باید اینو یادم میداد 😳 بهش میگم اسم کِرِمی که زدی بگـو لکای صورتتو با چی پوشوندی ؟؟ برگشته میگه نپوشوندم با لکامو نابود کردم و هیچی دیگه نمیزنم ب پوستم😳🤯 ❄لینک اینجارو داد گفت ترکیباتش اینجاس👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1784283524Cade13cf0a9 تستش کردم هنگ کردم😨 ببینید شماهم🤌
تو پایگاه میگفتن این ارودی راه نوره از اینکه متوجه نشده بود راهییان نور رو گفت راه نور خندم گرفت ولی جرات خندیدن ندارم خودم رو کنترل کردم گفتم _داداش راه نور نه راهییان نور حالا همون چه فرقی می‌کنه اینها نمیرم دنبال جاهای تاریخی خرمشهر و یا به قول تو جاهای سرسبز رو ببینن دارن میرن اونجایی که یه مدت توش جنگ بوده _خیلی خوبه که بریم اونجاها رو ببینیم یه چشم غره بهم رفت و آهسته غرید _کله پوکِ بی شعور حال روحی من خوب نبود گفتم بیام اردو دلم باز شه نه اینکه برم جایی که نه امکاناتی هست و نه تفریحی هرچی کردم یه جوابی بهش بدم هیچی به ذهنم نرسید خیره شدم تو چشماش که صدای آقای امیری توجه من رو به خودش جلب کرد _ماهان جان سر چرخوندم سمتش _بله با دستش صندلی کنار ما رو نشون داد _بشین اینجا من یکم با داداشت گپ بزنم خوشحال از این پیشنهاد تو دلم گفتم _وااای تو فرشته نجات منی از پیش ساسان بلند شدم یه نفس عمیق و راحتی کشیدم نشستم روی صندلی آقای امیری امیر محمد صدام کرد _ماهان بیا پیش ما رو کردم به داداشم ساسان _من برم عقب پیش دوست هام بشینم با تکون ریزی که به سرش داد فهمیدم که میگه برو... ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
▪️🍃🌹🍃▪️ ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا علی ابن موسی: اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ ▪️🍃🌹🍃▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
══════﷽🌺 ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟🌺 🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم.. 🔶️همیشه متحد باشید.. 🔶️شهید محسن اسحاقی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
قرب به اهل بیت ۱۸.mp3
12.22M
✘ منتظران فرج، همان مقربان به امامند! اگر ادعای انتظار دارید، ولی رابطه خصوصی میان شما و امامتان شکل نگرفته این پادکست را گوش کنید! مجموعه (علیهم‌االسلام) ۱۸ |
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ‍ *زندگے در ڪانادا و شهادتــــ در سوریه*🕊️ *شهید حمزه علی یاسین🌹* تاریخ تولد: ۷ / ۱۱ / ۱۳۷۲ تاریخ شهادت: ۳ / ۵ / ۱۳۹۳ محل تولد: کانادا محل شهادت: سوریه *🌹راوی← مهم نیست اهل کجایی...🪐مهمّ این است که در راه حقّ باشی،🌙عشق و علاقه به سیدالشهدا و اهل بیت فقط مختص به کشور ایران و اطراف آن نیست🍃حمزه یکی از آنهاست که در شهر مونترال کانادا🌙در خانواده‌ای لبنانی الاصل به دنیا آمد💫شهر مونترال، دومین شهر بزرگ کشور کانادا🌙 پس از پایتخت این کشور است که در شرق کانادا و جنوب غرب استان کبک قرار گرفته است🍁این شهر به‎دلیل وجود تعداد قابل توجه مهاجر ایرانی و لبنانی دارای شیعیان زیادی است🌙خانواده حمزه اصالتا از اهالی روستای عباسیه، واقع در جنوب لبنان هستند💫و از اقوام همسر دبیرکل حزب‎الله یعنی سید حسن نصر الله به‎شمار می‎روند🌙حمزه چند سال قبل از شهادت به لبنان برگشت🕊️ و به عضویت حزب‎الله لبنان درآمد💫 با آغاز جنگ علیه تروریست‌‎های وهابی در سوریه🥀 حمزه جهت شرکت در جنگ💥 برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری (سلام‎الله‎علیها) عازم این کشور شد🕊️ و در تاریخ ۳ مرداد ۱۳۹۳ در سن ۲۱ سالگی💫ندای هل من ناصر ینصرنی سیدالشهدا را لبیک گفت🌙و در این جهاد مقدس به شهادت رسید🕊️ پیکر مطهر این شهید بزرگوار در وطن پدری‎اش💫 به خاک سپرده شد*🕊️🕋 *شهید حمزه علی یاسین* *شادی روحش صلوات*💙🌹 ♥️ ....🕊 .....🕊🕊🌹🌹
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌸به مناسبت سالروز 🔹تاریخ تولد : ۲ مرداد ۱۳۳۸ 🔹تاریخ شهادت : ۱۹ دی ۱۳۸۴ 🌸مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان ..🌸🎊🌸🎊🌸🎊🌸 سالروززمینی‌شدنت‌مبارک 🎈🎁🎊🎉🎂 هدیه‌به‌روح‌پاکش 🌿🌼اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🌿🌻مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🌿🌼وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم . 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ❇️ 🔵شهید مدافع‌حرم علی سعد ☔️همسر شهید نقل می‌کنند: علی بسیار روی حق‌الناس حساس بود. یک روز که پنچری ماشینش را گرفت، ۵۰تومان به صاحب مغازه بدهکار شد. زمانی که از سرکار آمد، گفت «من به یک نفر بدهکار هستم» به علی گفتم حالا چقدر بدهکاری هستی؟ گفت «۵۰ تومان» گفتم بزار آخرماه؛ گفت «شما می‌دونید من تا آخرِ ماه زنده هستم؟ اگر عمر من به دنیا نبود شما می‌توانید این دین را ادا کنید؟» ☔️ما آن موقع کرج مستأجر بودیم؛ از کرج برای ادای قرض علی‌آقا به تهران (صادقیه) رفتیم. علی به جای اینکه ۵۰تومان بدهد، ۲۰۰تومان به صاحب مغازه داد. صاحب مغازه به علی گفت نیاز نبود با زن و بچه، این همه مسافت را به‌خاطر ۵۰ تا تک‌تومانی طی کنید، کاشکی در صندوق صداقات می‌انداختید. ☔️حضور معنوی علی را بیشتر از همیشه احساس می‌کنم؛ واقعا احساس می‌کنم که کنار ماست و به ما کمک می‌کند و همواره دلتنگم برای لبخندی که هیچ‌گاه حتی به هنگام رنج و سختی، از لبانش محو نشد. 🎁 ....🌿🌺🌸🌺🌿 🦋🦋🦋
اومدم عقب کنار صندلی امیر محمد ایستادم. فوری از جاش بلند شد _بشین رو صندلی من _نه وامیستم راحتم امیر محمد گفت _پس منم کنارت می ایستم یکی از بچه ها که تازه الان تو اتوبوس دیدمش از جاش بلند شد رو کرد به بغل دستیش _تو پاشو بشین جای امیر محمد منم میرم صندلی جلو من رو با دستش نشون داد _جای ایشون میشینم. بزار این دو تا راحت باشن و پیش هم بشینن پسره قبول کرد و بلند شد رفت نشست سر جای امیر محمد خودشم رفت جلوی اتوبوس نشست به جای من من و امیر محمد نشستیم کنار هم. _امیر محمد رو کرد به من چطور شد که برادرتم باهات اومد؟_ساسان فکر کرد ما میخواهیم بریم جاهای تاریخی و دیدنی خرمشهر رو بگردیم گفت منم میام. واقعیتش منم از ترس ایکنه بفهمه کجا دارم میام نزاره بیام منم تو یه وضعیت عمل انجام شده قرارش دادم خندید و گفت _آره بهترین کار رو کردی راستی ماهان اون دختره اکرم، که اسمش رو گذاشته بودن راشین کامل چرخیدم سمتش _خب خب بگو چی شده؟ باورت میشه بهت بگم از بهزیستی فرار کرده از تعجب چشم هام گرد شد _عه چرا؟ اون که تو تهران فامیل و آشنایی نداره الان فرار کرده کجا میخواد بخواب و زندگی کنه سری به تاسف تکون داد و لبش رو به دندان گرفت _نمی دونم مامانمم خیلی ناراحتِ میگه کلی باهاش صحبت کردم. راضیش کرده بودم که بگرده خونشون پس چرا این کار رو کرده؟ مانانم میگه فکر کنم یکی نشسته زیر پاش که بیا پیش من خوشبختت کنم اون دختره هم ساده دوباره فریب خورده... ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🔅 یه دور تسبيحی نشسته بوديم دور هم كنار آتش و درددل می‌كرديم. هر كی تسبيح داشت درآورده بود و ذكر می‌گفت. تسبيح‌های دانه درشت و سنگين وقتی روی هم می افتادند صدای چريق‌چريقشان دل آدم را آب می‌كرد. من هم دست كردم داخل جيبم كه ديدم تسبيحی نيست. از روی عادت دستم را بردم طرف تسبيح بغل دستيم تا تسبيح او را بگيرم كه دستش را كشيد به سمت ديگر. گفتم: «تو تسبيحت را بده يك دور بزنيم». كه برگشت گفت: « بنزين نداره،‌ اخوی!» گفتم شايد شوخی می‌كند به ديگری گفتم: «او هم گفت پنچره». به ديگری گفتم:«گفت موتور🏍 پياده كردم» و بالاخره آخرين نفر گفت: «نه داداش، يك‌وقت میبری چپ مي‌كنی، حال و حوصله دعوا و مرافه ندارم؛ تازه من حاجت دستم را به ديار البشری نمی‌دهم». همه خنديدند. 😄😄 چون عين عبارتی بود كه خودم يادشان داده بودم. هر وقت می‌گفتند: تسبيح يا انگشتر و مهر و جانمازت را بده، اين شعارم بود. فهميدم خانه‌خراب‌ها دارند تلافی می‌كنند 🦋🦋🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش رب خونگی بدون پختن 😳🤩😍 نه به پختن نیاز داره و نه هیچ دردسر دیگه😌😎 واسه درست کردن رب دیگه احتیاجی به پختنش نداری☺️ با این روش بدون هیچ دردسری ، خیلی راحت یه رب سفت و خوشرنگ تحویل بگیر😍😍 https://eitaa.com/joinchat/327090335C83965f5ca3 همین الان بیا خلاق شو آموزش رو ببین و یاد بگیر🤩🤩
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ بسم رب الشهدا🕊 🥀دل ڪه هوایی شود، پرواز است ڪه آسمانیت می ڪند و اگر بال خونیـن داشته باشی دیگر آسمــان، طعم ڪربلا می گیرد دلها را راهی ڪربلای جبهه ها می کنیم و دست بر سینه، به زیارت "شهــــــداء" می رویم...🥀 بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم 💐اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...💐 شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💌بسمـ رب الشـهدا......🕊🕊🌸🌸 |💔|شهیـد علی سعــد🍃🌼 تاریخ تولد : 1359 محل تولد : دزفول تاریخ شهادت : 1394/11/05 محل شهادت : خانطومان_سوریه وضعیت تأهل : متأهل_دارای سه فرزند محل مزار شهید : گلزارشهدای امامزاده اسحاق ابراهیم(ع)دزفول ازوصیت نامه شهید:🍃🌹🍃👇 ✍...برادران‌ عزيزم‌! شما را به‌ اهتمام‌ به‌ نماز صبح‌، دعای كميل‌، دعای توسل‌ و تلاوت‌ قرآن‌كريم‌ فرامیخوانم‌. ای برادران‌! از شما مي‌خواهم‌ كه‌ در كنار مقاومت‌ اسلامی بمانيد و حتی در گفتار نيز مؤيد و پشتيبان‌ آن‌ باشيد. از شما مي‌خواهم‌ كه‌ به‌ اصلاح‌ نفستان‌ و سپس‌ به ‌اصلاح‌ جامعه‌ بپردازيد و از شيطان‌ دوری كنيد كه‌ دشمن‌ِ قسم‌ خورده ‌شماست‌. کل قرآن کریم که تا قبل از شهادت ،هیچ کس اطلاع نداشت.....🕊🌸 ..🌸🎉🌸🎉🌸 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ﷽❣ ❣﷽ 💚عالم بہ عشق روے تو بیدار میشود ✨هر روز عا‌شقان تو بسیار میشود 💚وقتے سلام می دهمت در نگاہ من ✨تصویر مهربانی تو تڪرار میشود 🌹 🦋🦋🦋
🍃تابستان سال۹۵مصطفی آمد سراغ من و گفت:حال وحوصله بنایی رادارےیا نداری؟!گفتم مصطفی بازمیخواےکجای مغازه رابزنےبهم؟گفت پایه هستےهرروز بعدازکارباهم بریم باقرآباد،بنایی صلواتے کنیم براےساختن خانه؟! 💐گفتم خانه براےکی؟گفت:براے خانواده‌های شهداےفاطمیون که سر پناهےندارند؛گفت من سفیدکارے،لوله‌ کشی،برقکاری،کابینت وراه‌انداختن همه تاسیسات فنےراقبول کردم؛میدانستم توهم پایه‌کارهستی. 🌴خلاصه،آن‌تابستانِ من ومصطفی عجب تابستانےشد؛آن چندماه ماموریت نداشتیم وکارخداهردوتهران بودیم؛ خستگی براےمصطفی بی‌معنےبود؛گباهم شبانه‌روزوکارکردیم.مادرماهم که از خودمان پایه‌تربود،بیل وکلنگ دستش میگرفت وپابه‌پاےماکارمیکرد. 🌷هیچ وقت یادم نمیرودروزےکه کلید خانه‌هارادرباقرشهربه آن چندخانواده شهیدتحویل دادیم،ازخوشحالےگریه میکردندونمیدانستندچطورتشکرکنند تابستان آن‌سال،ما۶واحدرابراےسکونت خانواده‌هاآماده کردیم. ✍راوے:برادرشهید 🌷نقاش . . . ڪہ پرداخت بہ چشمان سیاهت دیوانہ شد از طرزِ نگاهت،قلم انداخت🌸 🌷 🕊 🎂🎉 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ سال اول دبیرستان بیماری عجیبی گرفت. دکترها بعداز یک ماه بستری شدن گفتند:رضا فلج شده.کم کم فلج شدنش از پاها به بالا قلب رسیده و جانش را میگیرد.بعداز قطع امید پزشکان گفتم هیچکس مصیبت زده تر از حضرت زینب س نیست.نذرعمه سادات کردم.تارضاخوب شود برای خودشان. یک روز درکمال ناباوری دیدم رضا دست به دیوار گرفت و راه رفت.ان روز زینب کبری س پسرم را شفا داد وامروز رضا فدائی زینب س شد. 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
کشدار گفتم عجب دختر کله پوکیه‌ها آخه بگو نفهم این خانم اومده می‌خواسته تو رو از لجنزاری که برای خودت درست کردی نجاتت بده برای چی فرار کردی اصلاً معلوم نیست گیر چه آدمی افتاده _نه اینجوری نگو ما که خبر نداریم شاید گیر آدم اهلی افتاده باشه. نباید قضاوتش کنیم _نگاهم رو دادم بهش چرا قضاوت نکنیم دخترِ اگه گیر آدم اهلی افتاده بود که احتیاج به فرار نداشت توضیح می‌داد بهزیستی هم بهش کمک می‌کرد _نه اینکه میگی معلوم نیست گیر چه آدمی افتاده صبر کنیم مشخص میشه، مشخصم نشه ما هر کاری از دستمون بر میومده براش انجام دادیم حرف‌های امیر محمد آرومم نکرد بدجوری فکرم رو درگیر کرد. یه لحظه به ذهنم رسید نکنه کار ساسان باشه. اگر کار ساسان باشه که خیلی نامردی کرده. من باید سر از کارش در بیارم اگر کار داداشم باشه پس حتماً یه مکالمه پیامکی چیزی بهم دادن... ادامه دارد... کپی حرام⛔️