بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌺دهم_ربیع_الاول🌺
🌸موسم وصل
🌸 دل ودلبرمبارک
🌸شـادی دلهای
🌸غمپرور مبارک
🌸به تمـام
🌸خلـق دوعـالـم
🌸جشن دامادی
🌸پیغمبرمبارک
🌸اللهم صل علی محمد و
🌸 آل محمدوعجل فرجهم
امروز ازدواج ملکه حجاز است🍃🌸
امانه باشاهزادگان یمنی و نه با تاجران مکی🍃
با کسی که پادشاه بی تاج وتخت زمین و آسمان است🍃🌸
«سالروز ازدواج حضرت محمد(ص) و
حضرت خدیجه (س) تهنیت باد»🍃🌸
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
✋السلام علیک ایهاالشهداء والصدیقون
🕊شهدا زنده اند ،می بینند و می شنوند از آنان طلب شفاعت کنید
✨سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند!
بلکه آنان⬅️ زندهاند
و نزد پروردگارشان⬅️ روزی داده میشوند.
🌱یکم اردیبهشت، سالروز تولد پهلوان و افتخار آفرین دوران
هادی دلها، شهید ابراهیم هادی
مبارک باد 🌹
🙏هدیه ب روح شهید ابراهیم هادی صلوات
🦋🦋🦋
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
🌹من به جا ماندن از این قافله عادت کردم
🌹و شما را فقط از دور زیارت کردم
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌹نوش جانش بشود هر که حرم رفت حسین
🌹خودمانیم، ولی، گاه، حسادت کردم
✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💚صبحتون حسینی
🌹اللهم ارزقنا کربلا...
💚اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يااَباعَبدِالله الْحُسَيْن عَلَيْهِ السَّلامُ
🦋🦋🦋
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔔#تلنگر | #منتظرانه
گفتم:یا صاحب الزمان بیا...
گفت: مگر منتظری
گفتم:بله آقا منتظرم
گفت: چه انتظارے نه ڪوششے نه تلاشے فقط میگویے آقا بیا
گفتم: مگر بد است آقا
گفت: به جدم حسین هم گفتن بیا اما وقتے آمدڪشتنش
گفتم : پس چه ڪنیم
گفت: مرا بشناسید
گفتم: مگر نمیشناسیم
گفت : اگر میشناختید ڪه این_طور_گناه نمیڪردید
گفتم : آقا تو ما را میبخشے ؟
گفت: من هر شب براے شما تا صبح گریه میڪنم
گفتم : آقا چه ڪنم به تو برسم؟
گفت: ترڪ محرمات...
انجام واجبات...
همین ڪافیست
🦋🦋🦋
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
سلام بر تو ای کسی که آگاهانه مسیر #حق را برگزید و دعوت پروردگارش را لبیک گفت .
سلامبر تو ای کسی که غبار فروتنی و تواضع وجودش را درنوردید.
سلام بر تو ای کسی که #شهادت را در اغوش کشید و ما زمینیان را به خود مجذوب ساخت و به هوش اورد قلبهای غفلت زده ما را .
سلام بر تو ای #مدافع حریم ولایت،
سلام بر تو ای پرستوی #حلب،
سلام بر تو ای پرواز کننده به سوی #معراج،
سلام بر تو ای #مخلص فی الارض
عمار جان ...
سلام و نگاه #خدا بر تو بود که عاشقانه تو را ببرد. بگونه ای که هستی کائنات از عطر #پراوز تو مست شده اند.
ونت بر زمین جاری شد در مقابلش گلی #شکوفا و راهی مشخص گردید.
نغمه ی #دعایت را به نزد پروردگار برای ما محبوس شدگان زمینی بنواز.شاید به رائحه ی دعای شما ،دلهای زنگی ما نیز طراوت خویش را بدست اورند و معطر وجودمان را فرا گیرد و راه خلاصی ازین #زندان مادی را هموار سازیم.
💐به مناسبت سالروز تولد #شهید #عمار_بهمنی
🔷تاریخ تولد:۲۵شهریور ۱۳۶۴
🔷تاریخ شهادت: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵.حلب
🔷محل دفن: فسا
فراموش نڪنیم ڪہ ،
از #شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🦋🦋
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید عباس امانی🌷
شهادت: ۲۵ شهریور ۱۳۶۵، جزیره مینو
فرزند آخر خانواده بود.
سر کوره کار میکرد.
هفده سالگی رفت جبهه.
نوزده سالگی هم بشهادت رسید.
در وصیتنامه ش نوشت :
خدایا مرا بسوزان، همراه سوختن گناهان من را هم بسوزان.
خدایا چه بگویم که از بار گناهانم باخبری و میدانی در خلوت چقدر معصیت کردم.
خدایا توبه کردم...قبول دارم عهد شکنم، قبول دارم بند عاصی و گنه کارم..
خدایا دستم به دامان توست ، اول پاکم کن و بعد خاکم کن.
خدایا در جوانی آمدم و در جوانی خودم را به تو سپردم...
خدایا مرا ببخش که محتاج عفو و بخشش تو هستم.
فراموش نڪنیم ڪہ ،
از #شهدا شرمندہ ایم
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#شهیدمدافعحرمـ
|💔| #پاسـدارشهیـدجهـانپورشـریفی🍃
تاریخ تولد: ۱۳۵۷/۰۶/۲۵
محل تولد: فارس
تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۰۶/۲۵
محل شهادت: سوریه
وضعیت تأهل: متأهل_دارای۳فرزند
محل مزارشهید: زادگاه شهید
#فرزندشهیـد👇🌹🍃
✍...وقتی در سوریه بود هفته ای یکبار با ما تماس می گرفت، هفته ها به سختی می گذشت و انتظار کشیدن، کلافه ام می کرد. در آن هفته، از روز تماس بابا دو سه روز گذشت.خیلی بی تابی می کردم. به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند. آری بابای عزیزم به آرزویش رسید
فراموش نڪنیم ڪہ ،
از #شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
💔
🦋🦋🦋
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
عرشیا جلوی پای ما ترمز کرد ساسان جلو نشست منم در ماشین رو را باز کردم نشستم صندلی عقب و گفتم
_سلام
_سلام ماهان جان سفر بهت خوش گذشت
کشدار جواب دادم
_خیلی
آنی بود که بگم چه خوشی از این بهتر که ساسان توبه کرد و از رفتار های گذشتش پشیمون شد که یه مرتبه انگار یکی از درون بهم نهیب زد. چیکار داری به ساسان، حرفم رو عوض کردم و گفتم
_وقتی آدم میره دلاور مردی مردان سر زمینش رو میبینه معلومه که بهش خوش میگدره
عرشیا به تایید حرف من سرش را تکون داد
_آره والا درست میگی منم همیشه به گذشت و ایثار این بچهها احترام میگذارم و سر خم میکنم به جون مامان بابام که همه زندگیمن اگه یه روز یکی به این مملکت ما چپ نگاه کنه من همه عزمم رو جذب میکنم که جفت چشماش رو از تو کاسه سرش در بیارم
یه آن به خودم گفتم عه عرشیا هم بچه خوبیهها، شاید دوستی با عرشیا روی رفتارهای ساسان تاثیر گذاشته احتمالاً ساسان قبل از اینکه با من بیاد راهیان نور تو خودش سمت خدا رفته بوده آخه معلم دینی ما همیشه میگفت بچهها شما یه قدم سمت خدا برید خدا ده قدم سمت شما میاد.
غرق تو این افکار خودم بودم که یه دفعه دیدم ماشین نگه داشته ساسان رفت پایین با سه تا بستنی برگشت و با لبخند یکی از بستنیها رو گرفت سمت من
_بیا داداش بخور اگر باهات بد اخلاقی کردم حلالم کن
از شدت خوشحالی که ساسان واقعاً حالت روحیش عوض شده دلم میخواد پرواز کنم...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت آیاتی از قرآن کریم
سوره مبارکه قدر
استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد
┄┅┅❅🌸❅┅┅┄ ┄┅┅❅🌸❅┅┅┄
┄┅┅❅🌸❅┅┅┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┄
🔹🍃🌹🍃🔹
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃🔹ـــــــــــــــــــــــ
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
🍃🌹🍃🔹ــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا علی ابن موسی:
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
🔹🍃🌹🍃🔹
#امام_زمان #صبح_بخیر #سلام
┄┅┅❅🌸❅┅┅┄ ┄┅┅❅🌸❅┅┅┄
┄┅┅❅🌸❅┅┅┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
══════﷽🌺 ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟🌺
🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم..
♦️تا آنجایی که امکان داشت تلاش میکردبه مردم کمک کند..
🔶️شهید رضا ملایی
..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
#رفیق_شهیدم
#شهید
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┅┅❅🌸❅┅┅┄ ┄┅┅❅🌸❅┅┅┄
┄┅┅❅🌸❅┅┅┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┄
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#خدای_مـن
میگویند ڪہ ابتداے صبح رزق بندگانت را تقسیم میڪنے
میـشود رزق من امـروز رفاقتے باشـد... از جنـس شھیدان...
با عطـر شھـادت...
با عشق یک شھیـد...
#شهید_علی_اصغر_شیردل
فراموش نڪنیم ڪہ ،
از #شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهدای دهه هفتادی مدافع حرم
🌹عباس دانشگر
🌹محمدرضادهقان
🌹مصطفی موسوی
🌹محمدحسین میردوستی
🌹حسین معزغلامی
🌹محمدامین کریمیان
🌹احمد مکیان
🌹محسن حججی
فراموش نڪنیم ڪہ ،
از #شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃
معاملہ ے پرسودے است شهادت
فانے مے دهے و باقے مے گیرے!
جسم مے دهے و جان مے گیرے!
جان مے دهے و جانان مے گیرے!
چہ لذتے دارد ؛ نظرڪردن بہ " وَجْهُ الله
شهادت لیاقت مے خواهد
ڪاش لایق بودیم
#به_یاد_شهید_علی_عابدینی
🌹شهدا شرمنده ایم🌹
🦋🦋🦋
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🎥نماهنگ زیبا به یاد شهید حاج #داریوش_درستی
#هر_که_شد_گمنام_تر_زهرا_خریدارش_شود
سردار گمنام نیروی قدس
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋.
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
📨#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافع حرم احمد قنبری
🔷خــــادم الحسیــــن
🎙راوے: مادر شهید
محله مان مسجدی نداشت. زمینی را وقف ساخت مسجد صاحبالزمان(عج) کرده بودند. مردم محل از این موضوع خیلی خوشحال بودند. شبهای جمعه تکهموکتی را در همان زمین پهن میکردند و زنان و مردان باایمان محل برای اقامهی نماز به آنجا میرفتند🕌
احمد هم که از ۶سالگی اهل نمازخواندن بود، در آن زمان ۱۲سال بیشتر نداشت. شبهای جمعه کِتری بزرگ آبجوش و لیوان و چایی را روی فُرقونی میگذاشت و به آنجا میرفت تا به نمازگزاران چایی بدهد. همیشه نگران دستان کوچک و جثهی کودکانهی احمد بودم که مبادا آبجوش روی او بریزد☕️🤭🫖
یک شب، نمازم را تمام کردم
که با صدای گریــــهی احمــــد،
هراســــان به حیــــاط رفتــــــــم😨
گفتم: احمد جان! مادر به فدایت!
چه شده؟؟ چقدر گفتم مراقب باش!
آخرش آبجــــوش رویات ریخــــت؟😭
بدنش را وارسی کردم
و خبری از سوختگی نبود
اما یکبند گریــــه میکــــرد🙄
گفتم: مادر، دلم هزار راه رفت!
چه شده؟ چــــرا گریــــه میکنی؟😭
احمد گفت: مادرجان!
وقتی به خانمها چایی میدادم،
یکی از خانمها
به من گفت: «خــــادم الحسیــــن»!💚
آری! اینگونه پس از شهادتش، شهید مدافع حرم احمد قنبری آخرین طواف حرمش را دید و لقب "خادم الحسین" برای همیشه بر او باقی ماند!🕊
🎂#بهمناسبت_سالروز_ولادت
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🎊اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🎊
•┈┈••✾❀🕊🦋🕊❀✾••┈┈•
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
راستیها وقتی به سمت خدا میری حتی اون غرور کاذبتم شکسته میشه ساسان کجا و عذرخواهی، اون همیشه ادعا میکرد که هر کاری میکنه کارهاش درسته حالا داره از من عذرخواهی میکنه برام خیلی تعجب آوره
بستنی رو از دستش گرفتم
_ممنون داداش تو منو حلال کن من خیلی اذیتت کردم
لبخند رضایتی زد
_اولش که توی کارهام دخالت میکنی خیلی عصبی و کلافم میکنی ولی وقتی که بهش فکر میکنم خیلی از دستت میخندم پشت کارت عالیه
خندیدم و جواب دادم
درس پس میدم داداش جان
ساسان ابرو داد بالا
ای ای ای ای از دست تو ماهان یعنی من
عرشیا پرید تو حرف ساسان
_خب دیگه انقدر برای هم نوشابه باز نکنید که داره حسودیم میشه
ساسان رو کرد به عرشیا و به شوخی جواب داد
الْحَسُودُ لَا یَسُود
به این حرف ساسان هرسهمون زدیم زیر خنده
خدا را شکر جو ماشین عوض شد و تا برسیم به خونه مادربزرگ عرشیا همینجوری گفتیم و خندیدیم ساسان ماشین رو پارک کرد سه تایی از ماشین پیاده شدیم عرشیا زنگ خونه مادربزرگش رو زد صدای خانم مسنی از پشت آیفون اومد
_کیه؟
عرشیا جواب داد
_منم و ساسان و داداشش ماهان در، رو باز کن
در باز شد عرشیا رو کرد به ساسان
_من اگه تنها بیام اینجا مادر بزرگم در، رو باز نمیکنه میگه یه دختر نامحرم امانت، اینجاست که من نمیتونم یه پسر مجرد راه بدم
ساسان خندهی رضایتمندی برلبش نشست و جواب داد
_منم میدونستم ناموسم رو کجا بیارم
با شنیدن این حرف از تعجب چشمهام گرد شد و تو دلم گفتم
عه گفت ناموسم بَه بَه ساسان واقعا قصدش با اکرم ازدواج نگاهم رو دادم به آسمان نجوا کردم...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
📚برشی از #کتاب_شهدا
📕«قرعهای از آسمان»
🔵شهید مدافعحرم عمار بهمنی
❤️عمار میگفت:«یکی از آرزوهام اینه که یه خونهی خوب و خیلی بزرگ بخرم و هر سال بدم به یه زوج جوون که رایگان استفاده کنن، شاید بتونن خونهای تهیه کنن». دست و دلباز بود و حبّ دنیا نداشت. تا جایی که میتوانست به یاری دیگران میشتافت. اگر سر چهارراه پشت چراغ قرمز ترمز میکردیم یا در خیابان فردی را میدید که به کمک نیاز دارد، بیمنّت و خالصانه پیشقدم میشد.
🦋به فراخورِ حال آن آدمهایی که محتاج کمک بودند، سریع دست به جیب میشد و با حفظ آبروی طرف، هر چه در جیبش بود، میبخشید. درصورتی که خودش به همان مقدار پول در تهِ جیبش بهشدّت نیاز داشت.
❤️این عملِ عمار برایم جالب بود و میگفتم: «تو که بیکاری شدی، پولت را لازم داری، حال چرا همهٔ دار و ندارت را میبخشی؟ مقداریش رو ببخش و مقداری رو نگهدار!» میگفت: «نه، اگه به همین آدما کمک کنیم، دعاشون در حق ما برآورده میشه و عاقبت بخیر میشیم.»
🦋در شهرک بودیم و داشتیم از جایی رد میشدیم. دیدم عمار رفت سمت رُفتگری که مشغول نظافت بود. رفت جلو و دست داد. شروع کرد به گپزدن. در همان حال، کمک مالی هم بهش کرد. این حرکات را چندین بار از او دیده بودم اما هیچوقت به روی خودش نمیآورد. به او میگفتم: «فهمیدم کمک کردی.» و او منکر میشد و میگفت: «نه! فقط احوالش را پرسیدم و "خستهنباشید" گفتم.»
❤️اما من اصرار میکردم که فهمیدم و او هم از من قول میگرفت حالا که میدانم، به کسی چیزی نگویم. همیشه این کارهایش برایم جالب بود. بیریا بود و دوست داشت کارهای خیرش پنهانی باشد. با اینکه آن آدمها را برای اولینبار میدید، طوری گرم میگرفت و دمخورشان میشد که انگار سالهاست آنها را میشناسد. شاید آن آدم اصلاً ایرانی هم نبود اما او دریغ نمیکرد.
🎂#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🌈اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🌈
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید علی زندی
نام پدر: منصورعلی
تاریخ تولد: 12-8-1339 شمسی
محل تولد: اردبیل
سرباز ارتش
تیپ23نوهد
سن:22سال
تاریخ شهادت : 24-6-1361 شمسی
محل شهادت : بانه _سردشت
گلزار شهدا: قاسمیه
اردبیل
برادر ایشان حسن هم به شهادت رسیده است
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید محمدحسین کلانتری (۱۳۴۰ ساری _ ۱۳۶۲ شلمچه) متولد شهرستان شهید پرور ساری در استان مازندران است. ایشان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد،
محمدحسین کلانتری سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و در لشکر ۷۷ ثامن الائمه در رسته مخابرات به اسلام خدمت می کرد که در مورخه ۱۳۶۲/۶/۲۴ هجری شمسی در منطقه شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید کلانتری در مورخه ۱۳۶۲/۶/۳۱ تشییع در گلزار شهدای ملامجدالدین به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋.🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام مــوسی آهنــگر دارابی از شهدای دانش آموز شهرستان ساری می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : خلیل
تاریخ تولد : 1344/03/01
تاریخ شهادت : 1362/06/24
محل تولد : میاندورود
گلزار امام زاده علی اکبر روستای اوسا ساری
نحوه شهادت : جراحات وارده
محل شهادت : مهران
موسی آهنگری دارابی در عضویت بسیجی به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۲/۰۶/۲۴ هجری شمسی در منطقه مهران شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. شهید آهنگری دارابی پس تشییع و در زادگاهش اوسا دفن شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
.🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔴شهيد مدافع حرم سيدعلى زنجانى به روايت مداح اهل بیت حاج مهدی سلحشور؛
﷽
سید علی عزیز ما دنیائی از صفا و صمیمیت بود. عشق به شهادت در دریای زلال چشماش موج میزد. پارسال گفت حاج مهدی بریم یه سر خطوط بچههای حزبالله. میخوام ببینی چه عشقی به حضرت آقا دارند. با هم رفتیم بچههای حزب الله تا فهمیدن من بعضی از اوقات خدمت حضرت آقا مشرف میشم، برگهای رو آماده کردند و اسامی شونو توش نوشتند تا اون نامهی حامل سلام رو، خدمت ایشون تقدیم کنم. راست میگفت عشقشون به آقا مثال زدنی بود هر کدوم اسمش رو مینوشت چشاش بارونی میشد و با یه حسرتی میگفت سلام خالصانهی ما رو خدمت حضرت آقا ابلاغ کنید. و بگید تا جان در بدن داریم با جان و مال و فرزند و خانواده در رکابتون هستیم. خوش به سعادتش مزدش رو گرفت رزقنالله
مهدی سلحشور
#سالروزولادتشهیدمدافعحرمعلیزنجانی
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید احمد جعفری نیا در24 آبان سال 61 در منطقه عین خوش و شهید علی جعفری نیا نیز در 24 شهریور سال 66 در شلمچه به شهادت رسیدند، این دو شهید بزرگوار از نیروهای بسیجی لشکر 17 امام علی بن ابی طالب(ع) بودند.شهید احمد جعفری نیا در وصیتنامهاش نوشت: مادرم شما در به ثمر رسیدن این فرزندان تان سهم به سزایی داشتید و من تا به حال نتوانستم این خدمت شما را جبران کنم انشاالله اگر پیروز شدم و به لقا الله پیوستم در آن دنیا زحمات شما را جبران خواهم کرد.
شهید احمد جعفری نیا اولین شهید از خانوادهی شهیدان احمد، علی و محمد جعفری نیا است که در چهارم بهمن ۱۳۴۳ شهر مذهبی قم دیده به جهانی گشود. دوران ابتدایی را در مدرسه رشدیه و دوران راهنمایی را در مدرسه ۱۷ شهریور گذراند بعد از آن وارد دبیرستان آیت الله کاشانی شد که این دوران از زندگی احمد مصادف با آغاز طلیعه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) شد و احمد نیز به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت و در راه استقرار حکومت اسلامی از هیچ تلاشی دریغ نکرد.
احمد جعفری نیا با شرکت در تظاهرات و پخش اعلامیههای امام کوشش فراوان میکرد و مدام خشم و انزجار خود را نسبت به حکومت پهلوی اعلام میداشت. در دوران مدرسه که هیچگونه آزادی در مدرسه وجود نداشت دانش آموزان را بسیج میکرد و با شعارهای کوبنده علیه رژیم منفور پهلوی مخالفت خود را ابراز میکرد.مادرشهیدان جعفرینیا:فرزندانم را برای حفظ اسلام و قرآن به جبهه فرستادم
مادر شهیدان محمد، علی و احمد جعفرینیا گفت: فرزندانم را در اطاعت از فرمان امام که همانا حفظ اسلام و قرآن بود به جبهه فرستادم و در شهادت سه فرزندم، راضی به رضای خداوند هستم.
سالروز شهادت شهید علی جعفرینیا
🕊شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
#اللهمصلعليمحمدﷺوآلمحمدﷺوعجلفرجهم
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج ✨
یاعلی🖐
🦋🦋🦋
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
🟣 شهیدی که بعد از شهادت شخصی را که منکر اهل بیت بود را برای نماز شب از خواب بیدار کرد و...👇👇
#شهید #محمدرضا_دهقان
مادرشهید :
یک مورد اتفاق افتاد که برای خودم نیز #عجیب بود و برای دیدنش نیز به شیراز رفتم.
آن جوان را در یک یادواره ای که برای محمدرضا در شیراز گرفته بودند,دیدم.
با اینکه دو ماه از اتفاقی که برایش افتاده بود, وقتی من را دید فقط گریه میکرد💔😞 او تعریف میکرد :
فردی 32 ساله هستم که تا پانزده سالگی بچهای پاک و طاهر بودم و قرآنخوان و نماز خوان و اهل مسجد بودم🙂 به سبب آشنایی با دوستان #ناباب از راه بهدر شدم و 17 سال خدا و ائمه را #منکر شدم و هیچ چیز را قبول نداشتم و هر گناهی که بگویید از من سر زده است😔
اسم من #مصطفی بود بعد از آنکه آن اتفاق برایم افتاد یک اسم عجیب و غریب برای خود گذاشتم و بعد از آن اتفاق حتی پدر و مادرم من را عاق کرده بودند و از خانه خود بیرون کرده بودند😞😞😞
یک شب نزدیک اذان صبح دیدم یک جوانی مرا صدا میزند 😳«حاج مصطفی پاشو وقت نماز است»
من بلند شدم و نشستم و خیلی متعجب شدم و دوباره خوابیدم,😐دوباره آن پسر به خوابم آمد و گفت «حاج مصطفی پاشو یک ربع به اذان مانده, پاشو نماز بخوان»😊✋
این را که گفت بلند شدم و چهرهاش به دلم نشست🙂❤️
10 روز در اینترنت دنبال این شخص بودم که بعد پیدایش کردم و با او آشنا شدم😍💔 آن جوان میگفت :
محمدرضا آنقدر بر روی من اثر گذاشته که با همه آن دوستانم قطع رابطه کردم و از همه گناهانم توبه کردم و به خاطر توبهام و مالهای حرامی که کسب کرده بودم, تمام زندگیام را فروختم تا مالهای حرام از زندگیام بیرون برود و حقوق ضایع شده را به صاحبانش بازگردانم و حتی برای جلب یک رضایت 4،5 بار به مازندران رفتم تا حق ضایع شده را بازگردانم.🙂✨
____
ان شاءالله از این نگاه ها شهدا به ماهم بندازند ...♥️
شهدا گاهی ،نگاهی ...💔
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
خدایا برادر من واقعاً قصدش ازدواجه خودت یه کاری کن اینها به هم برسن
عرشیا صدا زد
مادر یا الله میتونیم بیایم تو
صدای مهربون مادر بزرگش بلند شد
_بله بفرمایید قدمتون سرچشم
سه تایی وارد خونه شدیم نگاهم افتاد به اکرم یه روسری با چادر رنگی سرشِ و ایستاده. رو بهش گفتم
سلام
جواب داد
_سلام آقا ماهان حالت خوبه
منتظر نشد که حوابش رو بدم
رو کرد به ساسان و عرشیا
سلام خوش اومدین
ساسان و عرشیا هر دو جواب سلامش رو گرفتن و باهاش احوالپرسی کردن و رو کردن به مادر بزرگ و با اونم سلام و احوالپرسی کردن، مادر بزرگ نگاهش رو داد به من
_سلام پسرم خوبی؟
یه لحظه به خودم اومدم دیدم انقدر حواسم به اکرمِ که یادم رفته به مادربزرگ سلام کنم با خجالت و شرمندگی گفتم
سلام از منِ ببخشید حواسم نبود
لبخندی زد
_سلام سلامتی میاره زرنگ اونیه که به ۴سنت رسول الله اول سلام کنه خوبی پسرم خوش اومدی بیا بشین
هر سه مون نشستیم
اکرم یه سینی چایی آورد و به هممون تعارف کرد ما یکی یه چایی برداشتیم مادر بزرگ عرشیا رو کرد به ما چایی تون رو بخورید برید بیرون این دو تا میخوان با هم صحبت کنن
به خودم گفتم ساسان و اکرم با هم دیگه نامحرمن پس چطوری راحت با هم حرف میزنند دلم طاقت نیاورد سرم رو بردم نزدیک گوش ساسان
_داداش مگه تو به اکرم نا محرم نیستی
نگاهی تو صورتم انداخت
_نه ما به هم محرمیم
با تعجب پرسیدم چه جوری
لبخند کم رنگی زد
مادر بزرگ عرشیا ما رو محرم موقت کرده
عه مگه نمیگن موقع عقد باید بابای دختر باشه...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم