eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.6هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
124 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷الایرانی🇮🇷 🍂شلمچه بودیم! آتش دشمن☄ سنگین بود و همه جا تاریک تاریک🌚 بچه ها همه کُپ کرده بودند😳 به سینه خاکریز. دور شیخ اکبر نشسته بودیم و میگفتیم و میخندیدیم😄 که یکدفعه دو نفر اسلحه بدست از خاکریز اومدند پایین و داد زدند:🗣 الایرانی! الایرانی!🇮🇷 و بعد هر چی تیر داشتند ریختند تو آسمون💥 نگاشون می کردیم که اومدند نزدیک تر داد زدند:😱 القم! القم، بپر بالا صالح گفت: ایرانیند!🧐 بازی درآوردند!🤔 عراقی با قنداق تفنگ زد به شانه اش و گفت: الخفه شو! الید بالا!😰 نفس تو گلوهامون گیر کرد🤢 شیخ اکبر گفت: نه مثل اینکه راستی راستی عراقی اند😱 خلیلیان گفت: صداشون ایرانیه یه نفرشون چندتا تیر شلیک کرد و گفت: رُوح! رُوح!👻 دیگری گفت: اقتلوا کلهم جمیعا🤭 خلیلیان گفت: بچه ها میخوان شهیدمون کنن🥀 و بعد شهادتین رو خوند🕊 دستامون بالا بود که شروع کردند با قنداق تفنگ ما رو زدن و هلمان دادن که ببرندمون طرف عراقیا🚶‍♂ همه گیج و منگ بودیم😇 و نمیدونستیم چیکار کنیم که یهو صدای حاجی اومد که داد زد: آقای شهسواری! حجتی! کدوم گوری رفتین؟!🤨 هنوز حرفش تموم نشده بود که یکی از عراقیا کلاشو🧢 برداشت رو به حاجی کرد و داد زد: بله حاجی! بله! ما اینجاییم😧 حاجی گفت: اونجا چیکار میکنین؟😑 گفت:چندتا عراقی مزدور دستگیر کردیم زدن زیر خنده و پا به فرار گزاشتند.🏃‍♂🏃 😂😂😂 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
1.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙شهید احمد کاظمی پشت بیسیم: الهے همه ارتش عراق فدات بشن 😂 +میگم سرما خوردی.... سرما خوردی...😁 -اره سرما خوردم.... سرماخوردم...😅 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃 به مناسبت میلاد با سعادت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها امروز و فردارو تلاش میکنیم ظنز جبهه بگذاریم تا کانال شهدایی ما هم رنگ و بوی شادی بگیره❤️🌹
✉️نامه📜 💎اسیر شده بودیم قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن.. اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج‌البلاغه هم لابه لاشون بود یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت: _من نمی‌تونم نامه بنویسم از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین(ع)رو نوشتم روی این کاغذ میخوام بفرستمش برا بابام.. نامه رو گرفتم و خوندم از خنده روده بُر شدم بنده خدا نامه ی امیرالمومنین(ع) به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود😁😁😂😂😂 😂 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
✉️نامه📜 💎اسیر شده بودیم قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن.. اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج‌البلاغه هم لابه لاشون بود یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت: _من نمی‌تونم نامه بنویسم از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین(ع)رو نوشتم روی این کاغذ میخوام بفرستمش برا بابام.. نامه رو گرفتم و خوندم از خنده روده بُر شدم بنده خدا نامه ی امیرالمومنین(ع) به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود😁😁😂😂😂 😂 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ شلمچه🌴 بودیم! آتش دشمن☄ سنگین بود و همه جا تاریک تاریک🌑 بچه ها همه کُپ کرده بودند پشت خاکریز. همگی در پناه خاکریز دور شیخ اکبر نشسته بودیم. و میگفتیم و میخندیدیم.😅😂 که یکدفعه دو نفر اسلحه🔫 بدست از خاکریز اومدند پایین و داد زدند:🗣 الایرانی! الایرانی!🇮🇷 و بعد هر چی تیر💥 داشتند ریختند تو آسمون.😨 نگاشون می کردیم🙄 که اومدند نزدیک تر داد زدند: القُم! القُم، بپر بالا.😠 صالح به آرامی گفت: ایرانیند!..🤨🙃 دارن بازی درمیارند.!😊😉 عراقی با قنداق تفنگ زد به شانه اش و گفت: الخفه شو! الیَد بالا!‌.😡 نفس تو گلوهامون گیر کرد..😰🫢 شیخ اکبر گفت: نه مثل اینکه راستی راستی عراقی اند..😖🥴 خلیلیان گفت: صداشون ایرانیه..😌 یه نفرشون چندتا تیر شلیک کرد و گفت: رُوح! رُوح!..😤 دیگری گفت: اُقتُلوا کُلُّهُم جَمیعا..😊 خلیلیان گفت: بچه ها میخوان شهیدمون🕊 کنن..🥹🥲 و بعد شهادتین رو خوند..😣 دستامون بالا🙌 بود که شروع کردند با قنداق تفنگ ما رو زدن.😥 بعد هم هلمان دادن که ببرندمون طرف عراقیا...😱☹️ همه گیج و منگ بودیم و نمیدونستیم چیکار کنیم.🤯 که یهو صدای حاجی اومد که داد زد: آقای شهسواری! حجتی! کدوم گوری رفتین؟!..😡🧐 هنوز حرفش تموم نشده بود که یکی از عراقیا کلاشو برداشت.😳 رو به حاجی کرد و داد زد: بله حاجی! بله! ما اینجاییم...😧😉 حاجی گفت: اونجا چیکار میکنین؟..😑 گفت: چندتا عراقی مزدور دستگیر کردیم.😎😆 زدن زیر خنده و پا به فرار🏃‍♂🏃‍♂ گذاشتند.🤣🤣😝😝 😂 🦋🦋🦋