#صبح 20#فروردین خودم را درگیر کتاب آیین نامه کردم و سراغ تلویزیون نرفتم اما عصر #برادرش از منطقه ای پرسید که #مرتضی در #سوریه مشغول #نبرد بود چون زیر نویس شبکه خبر، از حمله به #سوریه و #شهادت گفته بود.
🍃🌷🍃
اسم محل را به یاد نداشتم. به چند نفر از #همکاران چابهار زنگ زدم تا اسم دقیق محل حضور #مرتضی را بپرسم اما دوستانش که از #شهادت #مرتضی خبر داشتند طفره رفتند و گفتند اسم شهر را می پرسند و خبر می دهند.
🍃🌷🍃
راهی آموزشگاه رانندگی شدم که در کلاس، از طرف پدر شوهرم تماسی داشتم اما رد دادم در این بین تماس ها از خطی ناشناس ادامه داشت و به ناچار پاسخ دادم.
مسئولی از من خواست خودم را به خانه پدر شوهرم برسانم. آشفتگی و نگرانی بر قلب و جسمم حاکم شده بود. با آژانس تماس گرفتم و تاکسی خواستم اما سرگردان آن را لغو کردم.😭
با برادر #شهید تماس گرفتم و با هزاران اندیشه خوب و بد خودم را به خانه رساندم.😭
🍃🌷🍃
در منزل #پدر #مرتضی #غوغایی بود و دیدن آن همه آدم، پرچم و لباس های سیاه مرا غافل گیر کرده بود. خیلی ها انگار از #شهادت #مرتضی با خبر بودند، رمقی برای راه رفتن نداشتم، جلوی در نشستم و ...😭😭😭😭
🍃🌷🍃
قسمت پنجم
روحیه بسیار بالایی که داشت #سریعاً خود را به #ستاد دهاقان رسانید و از آنجا به همراه تعداد دیگری از #همکاران با یک دستگاه مینی بوس عازم سمیرم شدند، همکاران شان می گفتند :در بین راه دیدیم که #شهید جدا از بقیه نشسته و #زیارت عاشورا زمزمه می کند😭
🍃⚘🍃
ساعت #2 عصر بود که دخترم «محدثه» گفت: مادر،بابا #تیر خورده، دعاش کن😭. که من از این صحبت او تعجب کردم و بعداً متوجه شدم که در همان زمان #پژمان به #شهادت رسیده😭😭😭
🍃⚘🍃
سرانجام #شهید پژمان بابادی عکاشه هم درتاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۰ در شهر سمیرم، در #درگیری با #اشرار وقاچاقچیان به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا♡بود رسید.
🍃⚘🍃
#مزار#شهید
گلزار#شهدای شهرضا، استان اصفهان.
🍃⚘🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 شهید پژمان بابادی عکاشه💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
پایان