بی وفایی
نصرالله رفت، فاطمه رنگ و روی پریده اومد تو حیاط گفت، مامان واقعا بابا رفته یه زن دیگه گرفته، گفتم آره مادر دائیتم دیدش، گفت حالا چیکار کنیم؟ گفتم هیچی همون کارهایی رو که تا الان میکردیم، ناراحت گفت، مامان ابرومون پیش مردم میره، الان میگن باباشون هوس بازه، گفتم: چیکار کنم والا اگر توفقط ناراحتی من دارم میسوزم، ولی کاری از دستمون بر نمیاد، گفت: یعنی شما هیچ کاری نمیکنی؟ گفتم عزیزم کاری از دستم بر نمیاد که انجام بدم، بابات عشق پیریش گل کرده، گفت، دایی نگفت دختره چند ساله است، گفتم چرا گفت انگار دو یا سه سال از تو بزرگتره، فاطمه گفت مامان این دختره برای بابا نقشه داره، میخواد مالش رو از چنگش در بیاره ولش کنه، زدم توی سینهم و سرم رو گرفتم بالا، گفتم: ای که انشاالله همینطوری بشه، بعد منم محلش نمیدم. مثل سگ بره تو کوچه ها بخواب، فاطمه بعدن با، باباش صحبت میکنه، ولی نصرالله بهش گفته بود، زنمِ محرمَمِ به کسی هم هیچ ربطی نداره، فاطمه گفته بود، پس مامان چی؟...
ادامه دارد...
کپی حرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره:النبا🦋
#آیه:33الی36
#القاری:الاستاد:عبدالباسط محمدعبدالصمد
#سلطان القرا
#حنجره طلایی
#صدای ملکوتی
سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
شهید سید مجتبی علمدار
شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَےا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم
#سلام_بر_شهدا
🍃🍃🍃
در آغوش هم
در این دایرهی بیپایان
من امتداد توام
یا تو امتداد منی!
#رفاقت
#برادری
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_ارتش
صبحتون شهدایی
🕊 یاد شهدا با ذکر صلوات 🕊
#کتاب شاهرخ
حر انقلاب اسلامی🥀
روایت زندگینامه شهید از تحولی روحی و معنوی شهیدضرغام در جریان حوادث قبل از انقلاب تا انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی حکایت میکند.
تحولی که ریشه در مفاهیم و معارف عمیق اسلام دارد و بازگشت به خویشتن و توبه نصوح را برای هر انسان طالب حقیقت بازگو میکند.
در این رابطه در مقدمه کتاب با اشاره به آیات آخر سوره فرقان امده است :شاهرخ را به راستی می توان مصداقی کامل برای این آیه قران (کسی که توبه و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد،اینها کسانی هستند که خدا بدیهایشان را به خوبی تبدیل می کند) معرفی کرد. چرا که او مدتی در جهالت سپری کرد. اما خدا خواست که او برگردد. داستان زندگی او،ماجرای حر در کربلا را تداعی می کند.
#روایت از دوست شهید🥀
مجروح شــده بودم اسيررا تحويــل يكي ازفرمانــده هادادم. به هيچیکی ازبچه ها از شاهرخ🥀 حرفي نزدم😔 بغض گلويم را گرفته بود شب بود که به هتل رسيديم. آقاسيد راديدم. درد شديدي داشت. اما تا منو ديد با لبخند گفت: خســته نباشي دلاور بعد مکثي کردوبا تعجب گفت:
شاهرخ🥀 کو!؟
بچه هاهم در كنارما جمع شــده بودند. نفس عميقي کشيدمو چيزي نگفتم
قطرات اشک از چشمانم سرازير شد😭سيدمنتظر جواب بود. اين را از چهره
نگرانش مي فهميدم.
كسي باورنمي كرد كه شاهرخ🥀 ديگردربين ما نباشد😔خيلي ازبچه ها بلندبلند
گريه ميکردند.
#شهیدشاهرخ ضرغام معروف به حر انقلابی🥀
درسال ۱۳۲۸ تهران متولدشد.
دوران کودکي جثه درشت و قوي داشت بیشتر از سنش نشان میدادهيچ وقت زيربار حرف زوروناحق نميرفت دشمن ظالم ويارمظلوم
بود.
در سن دوازده سالگي طعم تلخ يتيمي را کشیداز آن پس با سختي روزگار را
سپري کرد.
سال دوم دبيرستان بود. قد و هيکلش از همه بچه ها درشت تر بود.
خيلي ها در مدرسه ازش حساب ميبردند، اما ایشان کسي را اذيت نمي کرديک
روز وارد خانه شد و بي مقدمه گفت: ديگه مدرسه نميرم!
مادرش با تعجب پرسيد: چرا؟!
گفت: با آقا معلم دعوا کردم. اونها هم من رو اخراج کردند.
مادرش کمی نگاهش کرد و گفت: پسرم، ُخب چرا دعوا کردي؟! جواب درستي
نداد.
#روایت از مادر شهید🥀
اما وقتي از دوستانش پرسيدم گفتند:
معلم ما از بچه ها امتحان سختي گرفت. همه کلاس تجديد شدند. اما فقط به
يکي ازبچه ها که به #اصطلاح آقازاده بودوپدرش آدم مهمي بودنمره قبولي داد
شاهرخ🥀 به اين عمل معلم اعتراض کرد. معلم هم جلوي همه،زدتوگوش پسرشما
شاهرخ🥀هم درسی به آن معلم داد که ديگه از اين کارها نکنه!
شهیدشاهرخ🥀از آن به بعد پیگیری ورزش رفت.
و در مسابقات کشتی فرهنگی قهرمان جوانان تهران دسته صدکلیو شدو در سال ۱۳۵۰ درسته فوق سنگین جوانان کشور قهرمان شد.
# روزنامه قهرمان شدن ایشان در دسته فوق سنگین جوانان کشور☝️
شهید شاهرخ ضرغام🥀 به خاطر قدرت جسماني كه داشت اهل واجبات نبود از مستحبات معرف لوتی مرامی داشت و فشار مالي باعث شد محافظ يكي از كابارها شود.
با خاندان شاه زور گویی و...خیلی مشکل داشت ولی ارادت زیادی به امام خمینی داشت قبل از انقلاب رو سینه اش خالکوبی کرد روی ان نوشت خمینی فدایت شوم.
از طرف شاه یه فردی به اسم تیمسار بختیار به شهید🥀 گفت آقا امام خمینی یه شیخ معمولیه گفتن فلان به سارت میکنیم گفت یک سید اولاد پیغمبره♡و مجتهده منه.
وقتی میگفت امام ،خودش را بزرگ میدید.
نفس قدسی امام نفس ایشان تغییر میدهدانقدر که تهدیدو خیلی چیز هایی دیگه هیچ کدوم نتوانست
شهید شاهرخ ضرغام🥀 از سید جدا کند.
و هم همین باعث شد هم محلی هایش به ایشان بگویند حر انقلاب🥀.
🔰وصیتنامه عارفانه؛
خدایا!
تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت..
اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و درعین حال مزه اش را به تو می چشانم...!
پس خدا!
برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست...
🌷شهید محمودرضا استادنظری🌷
ولادت: ۱۱ اردیبهشت ۱۳۴۸ ، تهران
شهادت: ۲۴ بهمن ۱۳۶۴
عملیات والفجر۸ ،فاو
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#مادر
چند روزي از شهادت شاهرخ🥀گذشت. جلوي درمقرايستاده بودم. يك
يك پيرزن پياده شد. راننده كه ازبچه هاي خودرونظامي جلو اومد ايســتادو
قبلا هم ســاکن آبادان بوده. ميگه ً
سپاه بود گفت: اين مــادرازتهران اومده ببين ميتوني کمکش کني.
جلورفتم سلام کردم گفتم: من همه بچه هاراميشناسم اسم پسرت چيه؟پیرزن خوشحال شدگفت: ميتوني شاهرخ ضرغام🥀روصداکني؟
َسرم يکدفعه داغ شدنميدانســتم چه بگويم😔آوردمش داخل و
بنشينيد اينجا
رفته جلو، هنوز برنگشته.😔
که دربياباني نشسته مو
گفت: مادر چرا نشستي پاشو بريم. گفتم: پسرم🥀 کجائي،
دستم را گرفت و گفتم
نميگي اين مادرپيردلش برا پسرش تنگ ميشه؟😔مرا بردکناريک رودخانه زيبا
گفت: همين جا بنشين و خاکريزرفت ازپشت خاکريزدو سيد نوراني به استقبالش امدندشاهرخ🥀 باخوشحالي به سمت آنهارفت میخندید
بعدهم درحالي كه دستش دردستان آن انهابودگفت: مادرمن رفتم. منتظرمن نباش!
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای هسته ای🥀
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 شهید شاهرخ ضرغام💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
بی وفایی
گفته بود مامان که سر خونه زندگیش هست خرجیشم که دارم بهش میدم بشینه زندگیش رو بکنه، فاطمه بهم گفت دیدم با بابا صحبت کردن فایده نداره دیگه حرفی نزدم، یکی از دوست های قدیمیم اومد بهم سر بزنه وقتی داستان زندگی من رو شنید ناراحت شد گفت: نشین اینجا قنبرک بزن بچه هات رو غصه بده پاشو برو مهریهت رو بگذار اجرا دخترت راست میگه این دختره با دو تا ادا و اطفار دل مش نصرالله رو به دست آورده که مالش رو از چنگش در بیاره، گفتم به جهنم بزار در بیاره آواره بشه، گفت اخه دودش تو چشم تو و بچه هات هم میره، فکری کردم وگفتم، بیاد چیکار کنم من هیچی بلد نیستم، گفت تو نمیخواد کاری کنی دختر من وکالت خونده وکیل هست میخوای بهش زنگ بزنم بگم وکالتت رو قبول کنه، گفتم باشه بگو، زنگ زد به دخترش براش توضیح داد اونم گفت گوشی رو بده حاج خانم...
ادامه دارد...
کپی حرام