eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.3هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
98 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ڪہ آسمانیت مےڪند. و اگر بال خونیـن داشتہ باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، 🌷زیارت "شــ‌هــــــداء"🌷 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... سلام وقتتان ذاکری🥀🙏🏻 التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ هرگاہ خستہ شدے از این نیش و ڪنایہ🙁 فقط سرت را رو بہ آسمان ڪن و بگو خدایا همہ اش بہ خاطر رضاے توست...☺️ ❣براے چادر..... باید بہ آسمان نگاہ ڪرد....🙄 ❣براے چادر و حجابت بہ ڪنایہ اطرافیانت نگاہ نڪن.... آسمانے شدن بهاء دارد ... 😉 یادت باشد بهشت را بہ بها میدهند نہ بہ بهانہ...👌 نیش و ڪنایہ ها راتحمل ڪن ارزش آسمانے شدن را دارد...✅ ⇜ حجابت یادگار زهراست ... 💞 همان ڪسے ڪہ در ڪوچہ هاے بنے هاشم حتے با سیلے اے ڪہ بر صورتش خورد😱😔و چشمانش سیاهے شد😭بازهم نگذاشت چادر از سرش بر زمین بیفتد.. 😭 ⇜ پس قدر حجابت را بدان و بہ چادرت و حجابت احترام بگذار...🙂 ⇜ یادت باشد ڪنایہ ے این مردمان هیچ گاہ پایانے ندارد😳پس بہ خاطر حرف مردم بے احترامے نڪن بہ یادگار حضرت زهرا(س)...🙏 ⇜ آنجاست ڪہ دلت آرام میشود بہ حضورش💓 و ڪنایہ هاے مردم رنگ میبازد...☺️ ❣با حجابت هیچگاہ راہ آسمان را گم نمیڪنے.. 💞 روز هایت آسمانے... 💞 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ [خداوند را از جنس محبت آفرید.] 🌸 شهید مطهری: آنان ڪه زیبایی اندیشه دارند زیبایی تن را به نمایش نمیگذارند. ___ ✨ یعنی: دختر سیبی ست ڪه باید از درخت سربلندی چیده شود، نه در پای علفهای هرز. ✨ یعنی: هنر پوشاندن، نه پوشیدنی ڪه از نپوشیدن بدتر است. ✨ یعنی: دارای حریمی هستم ڪه هر ڪسی به آن راه ندارد. ✨ یعنی: زاده ی عصر جاهلیت نیستم. (وَلَا تَبَرَّجُنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّة...۳۳/احزاب). ✨ یعنی: لایڪ ارزشمند خدا، نه لایڪ بی ارزش بَعضیا. ✨ یعنی: حاضر نیستم برای پرنگ شدن هزار رنگ شوم. ✨ : هر ڪسی لایق دیدن زیبایی های من نیست. ✨ یعنی: آزاد بودن از زندانی به نام: "نظر دیگران" ✨ یعنی : پوشاندن و نمایان نکردن تمام بدن! نه فقط سر. ✨ یعنی: بی نیازم از هر نگاهی جز نگاه خدا. ✨ یعنی: من انتخاب میڪنم ڪه تو چه ببینی. ✨ یعنی: زرهی در برابر چشمهای مریض. ✨ یعنی: یک پیله تا پروانه شدن. ✨ یعنی: احترام به حرمت های الهی. ✨ یعنی: طعمه هوسرانی کسی نیستم. ✨ یعنی: به جای شخص، شخصیت را دیدن. ✨ یعنی: من یک انسانم نه یک وسیله. ✨ یعنی:خون بهای شهیدان. ✨ یعنی: حفاظت از زیبایی. ✨ یعنی: حفاظت از امانت خدا. ✨ یعنی: نماد هویت انسانی. ✨ یعنی: صدفی بر گوهر وجود. ✨ یعنی: محتاج جلب توجه نیستم. ✨ یعنی: زن والاست نه کالا. ✨ یعنی: اثبات تقدس زن. ✨ یعنی: مراقبت از تقوا. ✨ یعنی: اعتماد به نفس. ✨ یعنی: مبارزه التماس دعای فرج 🦋🦋🦋
۴ مدتی از اتمام جلسات شیمی درمانی گذشته بود و دکتر گفته بود تغییری در بهبود بیماری ایجاد نشده و باید دوباره جلسات رو از سر بگیریم. وقتی مریم متوجه موضوع شد فقط اشک میریخت و التماس میکرد دست از سرش برداریم .همزمان با اون منم اشک میریختم چون همیشه شاهد رنج و درد کشیدنش بودم و بهش حق میدادم اما سکوت کرده بودم. اونقدر دیدن شرایطش حالم رو بد کرده بود که اتاق دخترمو ترک کردم رفتم نمازخونه ی بیمارستان و تا میتونستم گریه و به خدا التماس کردم ... وقتی حسابی خودمو خالی کردم برگشتم پیش دخترم. بالاخره جلسات شیمی درمانی به پایان رسید اما نتیجه مطلوب حاصل نشد... بیست روز بعد مریم برای همیشه از همه ی دردها راحت شد و تونست یه خواب راحت داشته باشه. دخترم فوت شد دیگه حالم دست خودم نبود نمیدونستم از مردنش خوشحال باشم که دیگه درد نمیکشه و از اونهمه درد و رنج و عذاب راحت شد ؟ یا اینکه برای از دست دادنش و دلتنگیهای خودم غمگین باشمو خون گریه کنم؟
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🎇همراه بقیه‌ی بچه‌های گردان تخریب، مشغول پاک‌سازی معبرهای میدان مین🧨 در منطقه بودیم.😵‍💫 🎆 چندروزی بود که عملیات در غرب کشور شروع شده بود.😵 🎇من بودم، حاج محسن و یکی دوتا دیگر از بچه‌های تخریب.😊 🎆من از سمت چپ شروع کردم و حاج محسن خودش آستین‌ها را بالا زد و از سمت راست وارد میدان مین شد.😌 🎇 می‌خواست خودش کنار بچه‌ها و دوش‌به‌دوش آنها توی میدان باشد و عمل کند.😎 🎆ظاهرا پای راست حاج محسن به‌خاطر جراحت‌های قبلی خم نمی‌شد؛ به همین دلیل بود که نمی‌توانست راحت هر دو پایش را خم کند و بنشیند زمین.😖 🎇عادتش این بود، از کمر که دولا می‌شد، انگشتانش را باز می‌کرد و می‌برد لای شاخک‌های “مین والمری”.😜 🎆همه می‌دانستیم که الان حاجی چه می‌گوید: – گوگوری مگوری …😆 بیا بغل عمو…😉 🎇شاخک را می‌پیچاند، چاشنی مین🧨 را درآورده و آن را خنثی می‌کرد.😉😍 🎆همه‌مان می‌خندیدیم.😅 🎇 نگاهم 👀به مین‌های جلوی دستم بود، ولی گه‌گاه نگاهی هم به حاج محسن می‌انداختم.🙃 🎆صدای “گوگوری مگوری”اش همه را می‌خنداند.😅😂 🎇 یک مین را از خاک درآوردم و گذاشتم کنار.🥲 🎆 برگشتم نگاهی به حاج محسن انداختم که دیدم انگشتانش را برد لای شاخک‌های یک والمری.🤭 🎇خواستم پیش خودم با حاج محسن تکرار کنم: گوگوری مگوری …😝😅 🎆حاجی شروع کرد به‌گفتن: – گوگوری مگو …😅😂 📚راوی: مجتبی رضایی 🌹شهید حاج محسن دین شعاری 🌹 😂 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🌸 ببرید برای رزمنده ها 🌸 🌻 عروس و داماد هنوز یک ماه از ازدواجشان نگذشته بود که آمده بودند جبهه. داماد سنگری شده بود و عروس در پشتیبانی و امداد فعالیت می‌کرد. محل اسکانشان هتل هلال بود. ساختمانی در جاده‌ ی آبادان ـ خرمشهر که مدام در تیررس خمپاره و توپ قرار داشت. شنیدیم فقط یک پتو دارند که وسط اتاق پهن می‌کنند و می‌نشینند اما برای خواب چیزی ندارند. یک پتو برداشتیم و رفتیم در اتاقشان. آمدند دم در ولی پتو را قبول نکردند. گفتند : « ببرید برای رزمنده‌ها ». اصرار کردیم ، گفتند : « نه ، ما به آنچه داریم قانع هستیم ». 🌻 🍀 ستاره های بی نشان ، ج ٣ ، ص ٢۴ و ٢۵ 🍀 🌷 امام علی علیه السلام : 🌷 🌼 وقتى خداوند خوبى بنده‏ اى را بخواهد به او قناعت عطا می كند. 🌼 💮 غررالحكم ، ص ٣٩١ 💮 🌠 رفتند تا بمانند ، نماندند تا بمیرند ! 🌹🕊🍀🇮🇷 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 🌸🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 🌸🤲 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🤲🌸 🌸🤲 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً 🤲🌸 🌸🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 💠عنایت ویژه حضرت زهرا سلام‌الله علیها به رزمندگان💠 🥀شهید «غلام رزلان‌فری» پایش از ناحیه مچ🦶 در شب اول عملیات «عاشورا» به دلیل رفتن روی مین💣، قطع شده بود؛😖 🌿در ۵ روز اول محاصره، پای او را از مچ🦵 بسته بودیم و برای جلوگیری از فاسد شدن گوشت پایش و جاری شدن خون🩸، بند را باز می‌کردیم و خون از پایش فواره می‌زد...😣 🥀پس از طرح‌ریزی عملیات قرار شد که تعدادی از نیروهای گردان «خیبر» تیپ نبی اکرم(ص) قبل از اجرای عملیات پشت نیروهای عراق 🇮🇶مستقر شوند که بنده هم جزو این گردان بودم؛🙂 🌿پس از باز کردن معبر، پشت نیروهای عراقی مستقر شدیم تا با وارد عمل شدن رزمندگان اسلام، بتوانیم نیروهای عراق را محاصره کنیم...😊 🥀شب عملیات بعد از اینکه نیروهای عمل کننده به ما ملحق شدند، به منظور تصرف یکی از یگان‌های عراق 🇮🇶به سمت جلو حرکت کردیم.🚶‍♂🚶‍♂ 🌿در تپه‌ای نزدیکی‌های عراق، دشمن با ریختن آتش، اجازه بالا رفتن نیروها را نداد و تپه سقوط نکرد.🙁 🥀این شهید به ما گفت: «یکی از شما پایین نیزارها 🎋بروید و با توسل به حضرت زهرا (س) زمین را بکنید»💔 🌿 زمین خشک بود و ما گفتیم: «این کار بی‌فایده است»☹️ 🥀شهید اصرار داشت که این کار انجام شود؛ یکی از بچه‌ها به پایین نیزارها 🎋رفت با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول کندن زمین شد؛😥 🌿 بعد از لحظاتی دیدیم در شرایطی که لبخند زدن معنایی نداشت، تبسمی روی لب‌هایش نشست؛🙂 🥀با حسرت از لای نیزارها 🎋او را نگاه می‌کردیم، برای ما جالب بود که بدانیم چه خبر است؛ 🧐 🌿او با دستش به حالت لیوان🫗 اشاره کرد یعنی آب 💧از زمین جوشیده است.😢 🥀او بعد از یک ساعت با قمقمه‌ای پر از آب💧 به ما ملحق شد.🤩 🌿تا مدتی که در آن نیزارها 🎋بودیم، آب در آن نقطه، فقط در حد رفع عطش، نه کمتر و نه بیشتر جمع می‌شد.🥲 🥀 و بچه‌ها هر دوساعت یک بار، به آنجا می‌رفتند و آب می‌آوردند و به این ترتیب با عنایت مادرمان حضرت زهرا (س) 💔از عطش رهایی یافتیم.🥹 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ به افتخار مادران شهدا ▪️احمدرضابيضائی اواخر آذر ١٣٦٠ بود. يادم هست كه زن صاحبخانه ميگفت: «بچه را آورده اند خانه.» اما درست يادم نيست چه كسى مرا برد طبقه بالا تا بچه را ببينم. وارد اتاق كه شدم بود و «بچه» توى بغلش و زنهاى همسايه و فاميل كه يك حلقه دور آن اتاق كوچك زده بودند. اين تنها تصويرى است كه از تولد به ياد دارم و هيچوقت يادم نرفته. ٣٠ ديماه ٩٢، وقتى پرواز ١١ شب تهران - تبريز توى فرودگاه تبريز به زمين نشست و با پدر از پله هاى هواپيما پايين آمديم و وارد سالن فرودگاه شديم، از همسرم كه پدر و مادرش و پسرمان را در مشهد رها كرده بود و خودش را رسانده بود فرودگاه تبريز، خواستم كه قبل از رسيدن ما به خانه، خبر شهادت محمودرضا را به برساند. نمى دانم كى رسيديم توى كوچه و جلوى خانه پدر. صداى گريه زنها توى كوچه شنيده مى شد. پله ها را رفتم بالا و وارد اتاق شدم. بود و زنهاى همسايه كه يك حلقه دور آن اتاق كوچك زده بودند. شبيه روز تولد محمودرضا در ٣٢ سال پيش اما اينبار «بى محمودرضا» بود. مادر از خبر طورى استقبال كرده بود كه انگار خبر داشته و خبر غافلگير كننده اى نگرفته. بى قرار بود و نبود. نشسته بود اما غرق در اشك. مدام مى گفت: «رفتى به آرزويت رسيدى؟»، «راه امام حسين را رفته پسرم...» مى گفت و اشك مى ريخت. گاهى هم ميگفت: «يوسفم رفت...» نشستم پيش و بهترين جاى دنيا در آن لحظات همانجا بود. چهار سال است كه غالبا عصرهاى جمعه مادر را مى برم سر مزار محمودرضا. شير زن است مادر. مثل همه مادران شهدا كه از هر چه مرد كه روزگار به خود ديده، مردتر اند. پيرش كرده ايم. شهادت محمودرضا اما پيرترش كرد. مادرى كه روزى با يك دست ما را بلند مى كرد و تر و خشكمان مى كرد، حالا براى بالا آمدن از ده پله بلوك ١١ گلزار شهدا، عصايش مى شوم. با اينهمه شير است مادر. چهار سال است كه با من مى آيد سر مزار مى نشيند، قرآن كوچكى را از كيف در مى آورد و مى خواند و سنگ مزار را مى بوسد و بعد روى نيمكتى كه آنجاست مى نشيند و تماشا مى كند. آنقدر تماشا مى كند تا سير شود و بعد بلند مى شويم و بر مى گرديم. در اين چهار سال حتى يكبار شكستنش را سر مزار نديده ام. 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ مادر آقا آرمان می گفتن: روز مادر بود و می دونستم که آرمان یادش نمیره‌‌... اومد خونه گفت مامان چشماتو ببند و بعد آروم خم شد و شروع کرد به بوسیدن دستم! گفتم مادر نکن! یه انگشتر عقیق سرخ رو گذاشت روی دستم و گفت مبارکه! بعد خواست که پاهامو ببوسه، اجازه نمی دادم... گفت: مگه نمیگن بهشت زیر پای مادرانه، دوست نداری برم بهشت؟!🙂 برخی میگویند،مدافعان حرم برای پول رفته اند... تو بگو این لحظه چند؟ 🦋🦋🦋
۵ بعد از گذشت سه ماه از فوت مریم هنوز دلتنگ و عزادارش بودم مواقعی که بیاد اونهمه درد و عذابش میفتادم داغ دلم تازه میشد. تا اینکه با پیشنهاد همسرم به مشهد و زیارت امام رضا رفتیم. داخل حرم برای دخترم فاتحه ای خوندمو کمی اشک ریختم. شب توی هتل موقع خواب باز هم یاد دخترم بودم که چقدر در زمان بستری بودنش دوست داشت بیاریمش زیارت امام رضا اما بخاطر شرایطی که داشت سفر کنسل شده بود. اون شب هم با اشک خوابیدم ولی اینبار با همیشه فرق داشت. مریم به خوابم اومده بود کامل جریان خواب یادم نیست ولی وقتی بیدار شدم یه قسمتش کاملا به خاطرم مونده بود. مریم گفت مامان من الان وضعیتم خیلی خوبه تروخدا دیگه برام اینهمه بی تابی و گریه نکن. اگه بدونی بیماری و اونهمه دردی که کشیدم خدا از همه ی گناهان و خطاهایی که انجام داده بودم گذشته و پاداش بزرگی به من داده دیگه برام گریه نمیکردی. من حالم خوبه. خواهش میکنم بی تابی نکن تا منم ارامش داشته باشم عجیب دلم اروم گرفته بود...خداروشکر میکردم دخترم به ارامش رسیده ... تازه حکمت اون همه درد و سختی کشیدن دخترم رو فهمیدم....
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🌱 بار آخري كه از جبهه آمد، موي سر و صورتش بلند شده بود. به او گفتم: _«حاجي! موي سر و ريشت خيلي بلند شده، اصلاح كن». در جوابم گفت: _«مي خواهم آن را خضاب ببندم». خنديدم و گفتم: «از رنگ قرمز حنا خوشم نمي آيد». در جوابم گفت: «اين موها و ريش ها مي خواهند با سرخ خضاب بسته شوند». وقتي پيكر مطهر شهيد را برايمان آورده بودند، ريشش با خون خضاب شده بود.💔 ✍🏻به روایت همسر 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🔰 جوان دهه‌هفتادی که با حاج قاسم آسمانی شد؛ 🔹پدر شهید وحید زمانی‌نیا: در کنار سردار سلیمانی خدمت می‌کرد اما کسی خبر نداشت. جانباز شیمیایی بود اما خبر نداشتیم. دو ماه پس از خاکسپاری وحید در حرم سید‌الکریم دیدیم وصیت کرده من را در حرم دفن کنید. وصیت کرده بود لباس عزای سید‌الشهدا (ع) را با من دفن کنید. وحید گفته بود حاج قاسم به عروسی‌ام می‌آید. 🔹مادر شهید: شب چله برای عروسمان کادو بردیم، فردای آن روز رفت و بازنگشت. خبر شهادت حاج قاسم را که در تلویزیون دیدم گفتم وحید هم رفت. دلم برای این تازه عروس می‌سوزد که تنها دو ماه عقد کرده بودند و خیلی همدیگر را دوست داشتند 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🦋
سید رضا نریمانی | شور%0Aتو جهاد ابن عماد - @NavayEnqelabiha.mp3
9.11M
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🔊 |مداحی 🔹تو شهید ابن شهید تو جهاد ابن عماد 🎤 به یاد 🦋🦋🦋
🇮🇷 « ما همه سپاهی هستیم » ⭕️ در پی اقدام خصمانه و غیر متعارف اتحادیه نجس و لعین اروپا در قرار دادن نام سپاه همیشه قهرمان پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمان های تروریستی ✅ حمایت قاطع خود را از سربازان دلیر و جان بر کف این مرز و بوم بویژه سپاه پاسداران، با تغییر عکس های پروفایل خود به عنوان "من هم یک سپاهی ام" اعلام می کنیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ جواب‌های تامل برانگیز جانباز مدافع حرم که پس از نقد رفتار علی دایی در برنامه جهان‌آرا، مورد حمله براندازان قرار گرفته بود! حتما ببینید☑️ 🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🦋
✧شهید... به‌قَلبت‌نگـاه‌میکُنداگرجایی برايَش‌گذاشته‌باشے مےآيد مےمانَد و می ماند تاشهيدت‌ڪُند ...🌹🌹 🤲 🦋🦋🦋
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
تو دانشگاه با شوهرم اشنا شدم با وجود مخالفت بابام انقدر اصرار کردم که راضی به ازدواج ما شد شب عروسی گفت میفهمی چه اشتباهی کردی و راست هم گفت چند روز بعد از عروسی تازه فهمیدم شوهرم عملا ی ادم بی اخیتار هست و همه کاره ش پدر و مادر و خواهرش هستن خدا بهمون ی بچه داد ی روز مادرشوهرم گفت ما اگر زن گرفتیم برای پسرم به این خاطر بود که خواستیم بچه بیاره فکر نکنی شق القمر کردیا خواهرشوهرمم گفت دقیقا همینه باید زیر دست خودمم بزرگ بشه که با ادب و تربیت باشه جواب خواهرشوهرم و دادم اما هر دو بلند شدن و تا میتونستن منو کتک زدن تاشب که شوهرم بیاد از درد به خودم پیچیدم وقتی اومد پرسید چی شده همه چبزو گفتم واکنش همسرم جوری بود که باورم نمیشد کاری که کرد که تا ابد هیچ کس یادش نره... https://eitaa.com/joinchat/1960640682C4ba40e21a9
🍂خوابی که مادربزرگ شهید مغنیه پس از شهادتش دید.🍂 اهمیت نماز در قیامت مادربزرگ شهید جهاد مغنیه چند روز پس از شهادت جهاد خوابی می بیند که جهاد او را را به نماز و به ویژه نماز صبح وصیت می کند. 🌷 دو هفته بعد از شهادت جهاد، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر میزد و می‌آمد پیشم. گفتم: جهاد، عزیز دلم، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جهاد گفت: بازرسی‌ها طول کشید، برای همین دیر آمدم. در عالم خواب یادم نبود شهید شده، فکر کردم بازرسی های سوریه را میگوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد میشوی؟ گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم. با تعجب:: گفتم بازرسی چی؟ گفت: بازرسی نماز. و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از نماز صبح سؤال میشود. نماز صبح. تازه یادم آمد جهادم شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ گفت: شهدا حساب قبر ندارند. حسابی در کار نیست. ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم... راوی: مادر بزرگ شهید جهاد مغنیه سالروز شهادت🕊🌷 🌷شهید جهاد مغنیه🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🦋🦋🦋
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
روایت زندگی زنی که با حسادت زیاد به عروسش باعث بیچارگی همه شد👇 به پسرم گیر دادم باید ازدواج کنی هر چی گفت زن نمیخوام گوش نکردن تا راضی شد رفتم‌ خواستگاری دختر مورد علاقه ش و عقد گردن رابطه شون هر روز بهتر میشد و حسادت من بدتر از قبل تازه فهمیده بودم که دو دستی پسرم رو تقدیم یکی دیگه کردم اما‌ دیگه فایده نداشت عروسی کردن و رفتن سرزندگیشون از حسادت میخواستم بترکم تا اینکه ی روز دیدم پسر خاله عروسم از خونه پسرم بیرون اومد زنگ زدم به پسرم و ماجرا رو گفتم اونم اومد خونه و افتاد به جون زنش ... https://eitaa.com/joinchat/970522708C83ac1b3f1e
🕊🌿 خدایا‌همیشه‌خواستم‌به‌چیزهایی‌که‌از ✨ آنها‌آگاه‌هستم‌عمل‌کنم،ولی‌در‌این‌دنیای‌ فانی‌‌به‌قدری‌غرق‌گناه‌و‌آلودگی‌بودم‌ که‌نمیدانم‌لیاقت‌قرب‌تو‌رادارم‌یا‌نه؟ 🍃🌺🍃🌻🍃
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
از بی کسی زن شوهرم شدم زندگیمون خوب بود و خدا بهم دوتا دختر دوقلو داد ی روز شوهرم اومد خونه و تا میتونست منو کتک زد نمیگفت دلیلش چیه فقط میزد تا اینکه گفت مادرم خودش دیده از این خونخ مرد بیرون رفته لحظه اخر بهش گفتم واگذارتون میکنم به خدا خودش جوابتون رو بده و این تهمت رو از روی من برداره شوهرم از خونه رفت و چند روز بعدش خبر اومد... https://eitaa.com/joinchat/925958166C647d227a1a خدا تو دهنی به خانواده شوهرم زد که یادشون نره
سلام داستان زندگی مرا بخونید و پیش آنکه ملامتم کنید برایم دعا کنید که بتونم گذشتم رو فراموش کنم چون یاد آوری خاطرات تلخ گذشته فقط خودم رو آزار میده، خیلی خیلی به دعا هایتان نیازمندم مراسمات ازدواج ما سنتی بود و نیت همسرم از انتخاب من برای یه زندگی مشترک، به گفته خودش براین بوده که با خانمی با تقوا ازدواج کنم که همسرم بر من تاثیر گذار باشه، بعد از گذشت ۳۰ سال زندگی مشترک همسرم بهم میگه خدا رو شکر که تو مومنه بودی و من هرگز بابت حجاب و نماز و... اذیت نشدم که هی حرص و جوش بخورم که موهات رو بکن تو یا این لباس رو بپوش و اون لباس رو نپوش، ولی من برعکس خیلی از دست کارها و چشم چرانی های همسرم رنج کشیدم و متاسفانه فراموش هم نمیکنم... ادامه دارد کپی حرام
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🗓امروز ۲۹دی ‌۱۴۰۰۱ مصادف 🔵 حاجت ها رو از طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن 🔺بـا "شهــادت" زیبا شود.. ✨عاشقی💘 با معنــا شود.. 🔺حال، آنها و ما مانده ایم.. ✨از "شهادت" ، ما همه جا ایم.. 🔺تـا داریم تا که زنده ایم.. ✨"ای از شما ایـم" 🔺تا ابد ایم پای ولی .. ........🕊🕊🌸🌸 دلگیرم!😔 هرچه می دوم به گردپایتان هم نمی رسم.. هوای دلم ازحد هشدارگذشته شهدا دعایم کنید🌷 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
@sabke_madahi - متن و سبک های مداحی.mp3
2.25M
🎴 🎴 🎙مداح: 🖤═✾♡🥀♡✾═🖤 دنیای من، آقای من اللهم الجعل محیای محیای من… من برای تو گریه میکنم… تو برای من! آقای من… حسین.. حسین… سامون بده… لیلای من، یک خبری به مجنون بده من که مُردم! کرب و بلاتو نشون بده… میگم عاشقم… اما خودم بهتر میدونم، که نالایقم! کدوم عاشقی؟ من که همیشه برای تو آینه ی دقم! کجا عاشقم…؟ دوا بده؛ درد بده! هرچی دارم ازم بگیر؛ به من یه کربلا بده سامون بده… آقای من… اللهم الجعل محیای محیای من… حسین.. حسین… نیمه شبه و خلوته تموم شهر کربلا بعد یه روز باشکوه خوابن همه مسافرا اما دل خراب من بازم شده مست یکی تو گوش من میگه 🦋🦋🦋