eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
108 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌹●حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا... شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)... ●می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد.... ●بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب... دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد. گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه! گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ! گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟ گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده. روی آسـتین جاے یک پارگے بود. گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟ گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته. هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو مےگذارم رو این پارگےآروم میشم! پور(کاکاعلی) 🔥 تل آویو Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ پنج سال بیشتر نداشت. رفته بودیم منبر مرحوم کافی. بعد از سخنرانی برنامه مداحی بود. همه سینه می زدند. برگشتیم خانه. محمد رفت داخل انباری. تکه لوله ای را برداشت. آمد داخل اتاق نشست روی صندلی. لوله را جلوی دهانش گرفته بود و مداحی می کرد! خواهر و برادر کوچکش را هم در مقابلش نشانده بود! می گفت: شما سینه بزنید! 🔥 تل آویو تورجی زاده Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
3 جلوی خونه که رسیدم خواستم وارد شم اما نمی‌تونستم !پاهام یاری نمی‌کردن! خواستم قدمی به عقب بردارم اما با صدای مامان سرجام خشکم برد_ فاطمه جان. به سمت صدا برگشتم . مامان با کیسه های خرید به سمتم اومد. با دیدن چشمای گریونم نگران لب زد_ چی شده مادر؟ چرا گریه کردی؟ پس فرهاد کو؟ اشکی از گوشه پلکم افتاد که مامان نگران تر گفت_ حرف بزن ببینم جون به لبم کردی. به سختی دهن وا کردم_ بریم تو بهتون می‌گم . مامان باشه ای گفت و بعد اینکه با کلید درو باز کرد به داخل رفتیم. معصومه هم خونه بود. معصومه خواهر کوچیکترم بود که امسال دانشجو بود.یه خواهر دیگه هم داشتم الهام که متاهل بود. فرهاد با شوهر الهام مشکل داشت و نمی‌خواست که ما باهم رفت و آمد داشته باشیم. ادامه دارد. کپی حرام.
‍ 🍃می گویند خدا را آفرید که گوشه ای از وجود خودش بر روی زمین باشد تا وقتی بنده ای را به زمین و اهلش هدیه کرد، او را به رسم امانت به آغوش مادر بسپارد.اصلا واقعی همان محبت عزلت نشین دل مادرهاست. 🍃مسعود عسگری درآغوش پر مهر مادری بزرگ شد که آرزوهای بسیاری برای پسرش داشت.دوست داشت او را در لباس ببیند و هروقت برق چشمانش خبر از آرزویش داشت، مسعود می گفت: "هروقت زمانش رسید خودم می گویم." 🍃مادر در ندایی از دل پسر برای دیدن دامادی اش و پسرش در انتظار ندایی از اهل برای رسیدن به . 🍃مقدمات را فراهم کرد و راهی سوریه شد. بی قراری مادرش شروع و هر بار با برگشتنش قرار به دل بی قرار برمی گشت. در هر وداع او را امیدوار می کرد به دیدن دوباره اش اما آخرین بار گفت منتظرش نباشد. دل مادر کاسه آبی شد که از چشمانش ریخت و راه پسرش شد. 🍃 قلب مادر در تلاطم دریای نگرانی بی تاب و مسعود قدم به قدم به شهادت نزدیک تر شد. بدن مسعود با برخورد توپ تکه تکه شد. آنطرف حس مادری کار دست مادرش داد و اوهم تکه تکه ترک خورد و شکست.چشم پسر فدا شد و مادر به در خشک شد.دستش قطع شد و مادر دست شست از برگشتنش.پاهای مسعود قطع شد و زانوان مادر لرزید.. 🍃خدا امانتی اش را پس گرفت و صبر را به دل داغدار مادر عطا کرد.خبر شهادت را که شنید محکم ایستاد. در مراسم با دیدن بدن فرزندش به یاد جوان اشک ریخت و با دیدن دست جدا شده مسعود به یاد کربلا ناله زد. 🍃آرزوی دامادی اش بر دل ماند .اما داغ سنگین نشسته بر قلب مادر به بهای عاقبت بخیری فرزندش آرام شد....... 🍃به مناسبت سالروز شهادت 🔷تاریخ تولد: ۸ شهریور ۱۳۶۹ 🔷تاریخ شهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴ 🔷محل شهادت: حلب_سوریه 🔷مزار شهید: بهشت زهرا
27.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ " " {{{{ سَلامْ.... }}}}} سلام می دهم و دل خوشم که فرمودید: هر آنکه در دلِ خود یاد ماست زائر ماست 🔰‏السّلام عَلیَ الحُسَين(ع) 🔰وعَلی عَلِِِّیِ ابنِ الحُسَين(ع) 🔰وعَلی اولادِ الحُسَين(ع) 🔰وعَلی اَصحابِ الحُسَين(ع) 🦋🦋🦋
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ هی نگاهت بڪنم، گم بشوم در چشمت گم شدن در شبِ چشمان تو پیدا شدن است... : دوست دارم اگر شهید شدم ؛ پیڪری نداشتہ باشم از ادب دور است ڪہ در پیشگاه سیدالشهدا با تنے سالم و ڪفن پوش محشور شوم... 🌷 اگردوست شھیدداشته باشی😍 ڪم ڪم شبیه‌اش می‌شوی آنقدرشبیه ڪه حتی ظاهرت هم مثل اومی‌شود☺️ تاآنجا پیش خواهی رفت ڪه دوست شھیدت نمی‌گذارد بمیری؟ آخرشھیدت می‌ڪند😉 امید اون روز😍✌️ ......رفیق شهیدم ! نظری کن به دلم حاله دلم خوب شود، حاله احوال رفیقت بخدا جالب نیست💔🕊..... 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌷تو گــمشده‌ے خــودت رو پــیدا کــردی.. اما.. ما خودمون رو هم گُم کرده ایم! هادی، برامون دعا کن مشتی!!😔 _..🍃🌹🍃..____ Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌷 رفت تا دامنش از گرد زمین پاڪ بماند 🌷 آسمانے تر از آن بود ڪہ در خاڪ بماند ابراام التمااس دوعاا مشتی🥀❤️‍🩹 Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
میخواستیم از مرز عربستان بریم به عراق. به زیارت امام حسین علیه السلام راه رو گم کردیم دیگه نه آب داشتیم نه ماشین گازوئیل فهمیدیم که بله دیگه ما کارمون تمومه. در این بیابان‌های بی‌آب و علف حجاز، همگی مضطر همگی ناراحت یه جورایی به آخر دنیا رسیده بودیم. اومدیم پایین. خلاصه من مردم‌ رو جمع کردم گفتم ببینید این راننده ماشین این اشتباهو کرد. و ما الان در آستانه مرگیم و وسط این بیابون کسی به فریاد ما برسه بیاید توسل پیدا کنیم به... https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d
4 معصومه هم با دیدنم نگران شد و شروع کرد به سئوال و جواب کردن‌. مامان کلافه گفت_ والا این دختر نمی‌فهمم چه مرگش شده حرفم نمی‌زنه. نشستیم که مامان با عصبانیت گفت_ فرهاد کجاست؟ چرا تنها پاشدی اومدی. نفسی به بیرون فرستادم و با بغضی که توی صدام بود گفتم_ مامان ما باز دعوامون شد ! مامان هینی کشید و مضطرب لب زد _ دوباره چرا؟ اشکام سرازیر شدن_ می گه نباید بری خونه الهام! منم گفتم پس توهم حق نداری بری خونه فرزانه اینا! خلاصه که دعوا گرفتیم اونم زد گوشیمو شکوند! معصومه ناباورانه لب زد_ جدی می‌گی؟ اشکامو با پشت دست پاک کردم که مامان با عصبانیت گفت_ آخه دخترم خودتون به درک! به فکر اون بچه بدبخت تو شکمت باش عزیزم. ادامه دارد. کپی حرام.
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ⛅️ 🗓امروز ۲۵ آبان ‌۱۴۰۲مصادف‌با سالروز: 🌹شهادت شهید بهزاد سیفی 🌹شهادت شهید جلیل خادمی 🌹شهادت شهید صالح حسن زاده 🌹شهادت شهید محمدرضا ابراهیمی 🌟شادی ارواح مطهر شـهدا صلوات ❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁ ┈•🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🦋🦋🦋
🍃بیاد ساربانان کویر ، کویری که در ژرفای تاروپود آن، خنکای آسمان حس می‌شود، اگر بجوییمش♡ . 🍃همه کوی به کوی در جستجوی حیاتیم و قطره به قطره، عطش جانمان را می‌فرساید. جرعه به جرعه خراش بر می‌زنیم، در پی یافتن زلال آب. . 🍃قدم به قدم، قامت دلربایش بر نیزه های آفتاب چیره میشود و پیش میرود. او ست🙂 . 🍃نمیدانم در میان این مسیر، آفتاب شیفته او شده یا توانش، قاتل گرما. هرچه که هست، گام هایش نمی لغزند. در هر قدمش ، نهفته است😌 . 🍃شنیده بودم خانه ای در این بنا کرده، خالی از . میگفتند هرچه را که رنگ و بوی نمی‌دهد، از خانه اش زدوده است. خانه ای بنا کرده با عطر . . 🍃در این صحرای ، تنها غبطه به اوست که از گلویمان گذر میکند. اویی که آن روز با شکوه اش، به دیدار معشوق می‌شتافت🌹 🍃ذره ذره ی وجودش را، نذر خشنودی سالار شهیدش کرده بود و سنگ مزارش را ، هدیه به . اویی که شتابان می‌رفت و مایی که جا ماندیم😔 . 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🔷تاریخ تولد : ۹ اسفند ۱۳۶۶ 🔷تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۸/۲۳دیرالزور سوریه 🔷مزار شهید : بهشت زهرا 🦋🦋