eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.5هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
7.4هزار ویدیو
125 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ♦️یادی کنیم ازشهید مدافع حرم که با زبان به شهادت🌷 رسید. 🔺شهید سید نبودن ولی از طرف به حضرت زهرا(سلام الله علیها)🌸 میرسن و مادر شریفشون از علویه هستند 🔻و شهید هم به امضای📝 حضرت زهرا(سلام الله علیها) رسیده و در لحظات آخر هم هنگام شهادت🕊 ذکر شریف بر زبان شهید که هم بودن جاری بوده...💔 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 🌸🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ♦️یادی کنیم ازشهید مدافع حرم که با زبان به شهادت🌷 رسید. 🔺شهید سید نبودن ولی از طرف به حضرت زهرا(سلام الله علیها)🌸 میرسن و مادر شریفشون از علویه هستند 🔻و شهید هم به امضای📝 حضرت زهرا(سلام الله علیها) رسیده و در لحظات آخر هم هنگام شهادت🕊 ذکر شریف بر زبان شهید که هم بودن جاری بوده...💔 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 🌸🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 🦋🦋🦋
‌💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ به مناسبت سالروز تولد شهید محمدرضا تورجی زاده💐 🍃ای شهید... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،‌ ناله سردادی و شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد😔 🍃با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. 🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه بخوان. برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در به رویمان باز شد😭 🍃از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. 🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت😞 🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. 🍃این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو می شوند. شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن❤️ ♡تولدت مبارک فرمانده♡ 🌺به مناسب سالروز ✍️نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ 🎂🎂🎂🎂💐🌷💐🌸🌺🪷🌼🌻🌻🎂🎂🎂🎂🍬🍬🍬 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه 🥀مزار : اصفهان 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ... مجنون حرم بودیم واین جملہ نوشتیم درخواب ببیند ڪہ عدو فاتح اینجاسٺ مامسٺ حریم حرم وعشق شهادٺ هررنج وبلایے ڪہ رسد معرڪہ زیباسٺ دیگر چہ زینبـے؟ چہ عزیـزے؟ چہ خواهـرے؟! وقتـے نمانده اسٺ برایـش بـرادرے تا نیـزه اٺ زدند زمیـטּ خورد خواهـرٺ با تو چہ ڪرده اند در ایـטּ روز آخـرے؟ دعای او بیمه می کند ما را؛ نگاه فاطمه فردا به است... 🦋🦋🦋
مولای ما کریم ولیکن غریب بود او دستگیر خلق ولی بی حبیب بود با او مدینه شد وطن بی نیازها بعدازخداسخاوت او بی رقیب بود غیرازنمک به زخم دل خوددوانداشت با انکه بر تمامی عالم طبیب بود ازدشمنان که کینه ی بسیاردیده است دربین دوستان خودش هم غریب بود درکوچه زخم خورده ی لبخند قنفذ و.. در خانه هم اسیر زنی نانجیب بود شرحش هزارروضه ی مکشوفه می شود در محضر امام مغیره خطیب بود کابوس کوچه موی سرش را سفید کرد از کودکی ز حادثه ای بی شکیب بود دستی سیاه زندگی اش را سیاه کرد دستی که از مروت دل بی نصیب بود دل خونِ روزگار که در آخرین نفس پیش حسین راویِ شیب الخضیب بود : مشت میکوبیدی از غمهای بر زمین آتشی روی دلت چون نیست ...🌿🌺🌸🌺🌿 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
.💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا . .بدون عطر بدون برق با عشق به یاد بانوی دمشق در امن و امان سر میکنم چادر" مادرم" را و قدرش را میدانم. 👑چادرم ... ↫چہ خوب است ڪہ نہ رنگت از مُد مے افتد نہ مُدلت 📌چادرم از ثبات توست ڪہ من شخصیت پیدا میڪنم... ↫رنگ سال هر رنگے ڪہ مے خواهد باشد ↫ 👌 #حیا #مادر 🦋🦋🦋
سلام عزیزان الهی هیچ وقت محتاج نشید. به این دختر یتیم که زندگیش در حال از هم پاشیدگی هست کمک کنیم. این دختر خانم نامزد عقد کرده این روزها رو داره در اظطراب شدید به سر میبره، بر اثر نزاع خانوادگی کشته شده و در زندان هست. اگر جهیزیش جور بشه میره سر زندگیش. آقای مشعلی مسئول ندامتگاه زندان زنان شهرری منطقه قرچک گفتن: :همدیگر_رو_دوست دارن ولی خونواده پسر به خاطر نداشتن جهیزیه میخوان این دختر در مونده یتیم رو طلاق بدن.🙏 ‼️لازم به ذکر است از شما این اجازه را به گروه جهادی بدهید تا در صورتی که احیانا مبلغی اضافه بماند صرف کارهای خیر بشود بزنید رو کارت ذخیره میشه ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴ لواسانی بانک پارسیان فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇 @Mahdis1234 لینک‌قرار گاه جهادی شهید گمنام جبرائیل قربانی https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a
سلام عزیزان الهی هیچ وقت محتاج نشید. به این دختر یتیم که زندگیش در حال از هم پاشیدگی هست کمک کنیم. این دختر خانم نامزد عقد کرده این روزها رو داره در اظطراب شدید به سر میبره، بر اثر نزاع خانوادگی کشته شده و در زندان هست. اگر جهیزیش جور بشه میره سر زندگیش. آقای مشعلی مسئول ندامتگاه زندان زنان شهرری منطقه قرچک گفتن: :همدیگر_رو_دوست دارن ولی خونواده پسر به خاطر نداشتن جهیزیه میخوان این دختر در مونده یتیم رو طلاق بدن.🙏 ‼️لازم به ذکر است از شما این اجازه را به گروه جهادی بدهید تا در صورتی که احیانا مبلغی اضافه بماند صرف کارهای خیر بشود بزنید رو کارت ذخیره میشه ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴ لواسانی بانک پارسیان فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇 @Mahdis1234 لینک‌قرار گاه جهادی شهید گمنام جبرائیل قربانی https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💢چشم دلگرم به لبخند و چشم مادر خیره به شوق پدر شد و بار دیگر جوانمردی پا به عرصه هستی گذاشت. ⚜پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی👌 که راه ورسم رابه اوآموخت. شیفته ی مردانگی سیدالشهدا و غیرت شد. رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از جوانان را شیفته مرام و خوشرویی خود کند، ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش می کند. 💢در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که شوم آخر» سر را فدای عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش♥️ را کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد❌ ⚜چه عاشقانه پر کشید🕊 و جام را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که به وصال‌ِ معشوق دارند💞 و آرزوی نوشیدن جام در دل.... 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی... Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
‍ 🍃می گویند خدا را آفرید که گوشه ای از وجود خودش بر روی زمین باشد تا وقتی بنده ای را به زمین و اهلش هدیه کرد، او را به رسم امانت به آغوش مادر بسپارد.اصلا واقعی همان محبت عزلت نشین دل مادرهاست. 🍃مسعود عسگری درآغوش پر مهر مادری بزرگ شد که آرزوهای بسیاری برای پسرش داشت.دوست داشت او را در لباس ببیند و هروقت برق چشمانش خبر از آرزویش داشت، مسعود می گفت: "هروقت زمانش رسید خودم می گویم." 🍃مادر در ندایی از دل پسر برای دیدن دامادی اش و پسرش در انتظار ندایی از اهل برای رسیدن به . 🍃مقدمات را فراهم کرد و راهی سوریه شد. بی قراری مادرش شروع و هر بار با برگشتنش قرار به دل بی قرار برمی گشت. در هر وداع او را امیدوار می کرد به دیدن دوباره اش اما آخرین بار گفت منتظرش نباشد. دل مادر کاسه آبی شد که از چشمانش ریخت و راه پسرش شد. 🍃 قلب مادر در تلاطم دریای نگرانی بی تاب و مسعود قدم به قدم به شهادت نزدیک تر شد. بدن مسعود با برخورد توپ تکه تکه شد. آنطرف حس مادری کار دست مادرش داد و اوهم تکه تکه ترک خورد و شکست.چشم پسر فدا شد و مادر به در خشک شد.دستش قطع شد و مادر دست شست از برگشتنش.پاهای مسعود قطع شد و زانوان مادر لرزید.. 🍃خدا امانتی اش را پس گرفت و صبر را به دل داغدار مادر عطا کرد.خبر شهادت را که شنید محکم ایستاد. در مراسم با دیدن بدن فرزندش به یاد جوان اشک ریخت و با دیدن دست جدا شده مسعود به یاد کربلا ناله زد. 🍃آرزوی دامادی اش بر دل ماند .اما داغ سنگین نشسته بر قلب مادر به بهای عاقبت بخیری فرزندش آرام شد....... 🍃به مناسبت سالروز شهادت 🔷تاریخ تولد: ۸ شهریور ۱۳۶۹ 🔷تاریخ شهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴ 🔷محل شهادت: حلب_سوریه 🔷مزار شهید: بهشت زهرا
‍ 🍃می گویند خدا را آفرید که گوشه ای از وجود خودش بر روی زمین باشد تا وقتی بنده ای را به زمین و اهلش هدیه کرد، او را به رسم امانت به آغوش مادر بسپارد.اصلا واقعی همان محبت عزلت نشین دل مادرهاست. 🍃مسعود عسگری درآغوش پر مهر مادری بزرگ شد که آرزوهای بسیاری برای پسرش داشت.دوست داشت او را در لباس ببیند و هروقت برق چشمانش خبر از آرزویش داشت، مسعود می گفت: "هروقت زمانش رسید خودم می گویم." 🍃مادر در ندایی از دل پسر برای دیدن دامادی اش و پسرش در انتظار ندایی از اهل برای رسیدن به . 🍃مقدمات را فراهم کرد و راهی سوریه شد. بی قراری مادرش شروع و هر بار با برگشتنش قرار به دل بی قرار برمی گشت. در هر وداع او را امیدوار می کرد به دیدن دوباره اش اما آخرین بار گفت منتظرش نباشد. دل مادر کاسه آبی شد که از چشمانش ریخت و راه پسرش شد. 🍃 قلب مادر در تلاطم دریای نگرانی بی تاب و مسعود قدم به قدم به شهادت نزدیک تر شد. بدن مسعود با برخورد توپ تکه تکه شد. آنطرف حس مادری کار دست مادرش داد و اوهم تکه تکه ترک خورد و شکست.چشم پسر فدا شد و مادر به در خشک شد.دستش قطع شد و مادر دست شست از برگشتنش.پاهای مسعود قطع شد و زانوان مادر لرزید.. 🍃خدا امانتی اش را پس گرفت و صبر را به دل داغدار مادر عطا کرد.خبر شهادت را که شنید محکم ایستاد. در مراسم با دیدن بدن فرزندش به یاد جوان اشک ریخت و با دیدن دست جدا شده مسعود به یاد کربلا ناله زد. 🍃آرزوی دامادی اش بر دل ماند .اما داغ سنگین نشسته بر قلب مادر به بهای عاقبت بخیری فرزندش آرام شد....... 🍃به مناسبت سالروز شهادت 🔷تاریخ تولد: ۸ شهریور ۱۳۶۹ 🔷تاریخ شهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴ 🔷محل شهادت: حلب_سوریه 🔷مزار شهید: بهشت زهرا