💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔶 #آیه_نوشت
💢توصیه قرآن برای خانوم ها⬇️
⇦اول:👈🏻رعایت حجاب
(نور)
⇦دوم:👈🏻عدم اختلاط با مردان نامحرم
(احزاب)
⇦سوم:👈🏻رعایت وقار ومتانت در گفتگو بانامحرم
(احزاب)
✳️منتظران ظهور
#حجاب یعنی:
🕋همرنگ خداشدن
#حجاب یعنی:
🕋احترام به حرمتهای الهی
#حجاب یعنی:
🎊بوی خوش عفاف وپاکدامنی
#حجاب یعنی:
🖼آینه ی بی غبار خوبیها
#حجاب یعنی:
🌐نماد آزادگی وروشنفکری
#حجاب یعنی:
🦋بالی برای پرواز بسوی خداوند
#حجاب یعنی:
🗝کلید نزدیکی به حضرت زهرا س
#حجاب یعنی:
🌟دری بسوی بهشت
#حجاب یعنی:
🚫امنیت
#حجاب یعنی:
🌷حیای جوان باعفت
#حجاب یعنی:
👑تاج بندگی
#حجاب یعنی:
🌹روییدن گل عفاف در بوستان حجاب
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#زندگی_به_سبک_شهدا❣
🍃آقاافشین، کارکردن در منزل را عار نمیدانست و حتی اگر خسته بود و یا تازه از محلّ کار برمیگشت، در کارهای خانه کمکم میکرد. همیشه طوری برنامهریزی داشتم که با آمدنش، کاری در منزل نباشد؛ اینجور مواقع وقتی میدید کاری نیست، جاروبرقی را میآورد و منزل را جارو میکرد.
🍃برای مثال اگر از مأموریتِ یکماهه برمیگشت، اولین استکان چای یا لیوان آب را خودش میشست؛ وقتی میگفتم شما خسته هستی، میگفت من فقط به مأموریت رفتم درحالیکه شما در این مدت کارهای زیادی انجام دادهای؛ از طرفی برای بچهها هم پدر بودی و هم مادر!
✍راوی:همسر شهید
#شهید_افشین_ذورقی_بحری
#سالروز_ولادت....🌸🌸🎉🎉🌸🌸
🦋🦋🦋
#تحقیر 4
باورم نمیشد که داره این حرفا رو میزنه! اشک تو چشام جمع شده بود .
صدای رضوان تو گوشم پیچید_ داداش داریم شوخی میکنیم دیگه چرا عصبی میشی؟
احسان با عصبانیت گفت_ من که به شما کاری ندارم! طرف حسابم این زنه که جز بدبختی هیچی ازش نصیبم نشده.
این حرفارو که شنیدم با بغضی که تو گلوم بود ایستادم و به آشپزخانه رفتم .
یه مدت بعد خواهر شوهرم رضوان اومد خداحافظی گرفت و رفتن .
هنوز ذهنم درگیر بود دلیل این رفتارهای احسان را نمیفهمیدم
احسان با هیچکی بدرفتاری نمیکرد جز من! حتی دخترمون رو هم خیلی دوست داشت اما رفتاراش با من کاملا فرق داشت.
احسان عصبی به داخل آشپزخونه اومد سریع از جام پاشدم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
عکسی رو که مشاهده میکنید مربوط به چند روز قبل از #شهادت علیرضا محمودی پارسا هست که در کنار تانک خوابیده است عکسی که از#شهید برای همنسل ها و نوجوانان میهن عزیزمان به یادگار مانده است.
و توبهنامهای دارد که آن را با صدای خودش در نوار کاستی ضبط کرد.
🍃⚘🍃
مزار#شهید گلزار #شهدای شهر کرج
🍃⚘🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠شهید علیرضا محمودی پارسا💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
با حضور در #جبهه نامهای خطاب👆
به همکلاسیهایش نوشت و سپس از معلمش خواست تا آن را برای همکلاسیهایش بخوانند. متن و تصویر این نامه با دست خط خود #شهید به این شرح است:
🍃⚘🍃
وصیت#شهید به خانواده اش :
پدر و مادر عزیزم می دانم که برای من سختی های زیادی دیده اید و بی خوابی ها کشیده اید. من شما را خیلی دوست داشته و دارم ولی بدانید که من #خدا و #اسلامم را از شما بیشتر دوست دارم.
خواهش میکنم که در مصیبت من گریه نکنید و اجر خودتان را ضایع نکنید و فقط طول عمر امام عزیز را از خدا بخواهید و در عزای من جشن وصال خدا را برپا کنید. و جشن شادی برپا کنید.
🍃⚘🍃
به روایت ازمادر#شهید:
« زمانی که به بیمارستان رسیدیم. دیدیم یکی صدا میزند مامان، مامان. برگشتم به طرف صدا . از شدت جراحت ابتدا صورتش را نشناختم ولی از صدایش فهمیدم #فرزندم است. با اینکه اوضاع و احوالش مناسب نبود و پزشک هم وسیلهای شبیه سوتک به گلویش وصل کرده بود تا بتواند راحت نفس بکشد، گفت: تو را به خدا بگذارید من برگردم به #جبهه. من باید برگردم. بابا را راضی کنید اجازه بدهد من به #جبهه برگردم.»
🍃⚘🍃
درروز ۲۶ دی ماه سال. ۱۳۶۱ عازم جبهه اندیمشک شد وازآنجا به منطقه عملیاتی فکه رفت،حضورش درجبهه فقط #۳۳ روزدوام داشت چراکه درروز ۲۷ بهمن ماه همون سال براثر اصابت ترکش گلوله خمپاره ازناحیه شکم وسینه به شدت مجروح شد.
🍃⚘🍃
با اصابت تركش و تیر به دست و پا بخصوص بر روده و شكم به شدت زخمی شده و در اصفهان بستری شد و طی 2 روز جراحت درد سختی را بر جان پذیرفت....
🍃⚘🍃
و در ساعت 2:30 نیمهشب جمعه 29 بهمن ماه با جمله #السلام علیك یا اباعبدالله⚘به سوی لقاء یار شتافت و خود را به هدفش که همان #شهادت بود رسان و دیداری تازه را با دوستانش بخصوص دوست عزیزش #رضا جهازی انجام داد.
🍃⚘🍃
پس از پیروزی انقلاب، واردبسیج شد،درهمان موقع با#شهیدرضاجهازی آشناشد،دوست و همسایه بودند،وبا هم، هم پیمان شدند که تاآخرباهم باشند،شروع #جنگ تحمیلی شوروهیجانی عجیب دردل هر دوی آنها به وجودآورد.
🍃⚘🍃
اماچون سن شان #کم بود اجازه نمی دادند به #جبهه بروند درنوروزسال ۱۳۶۱ بود که برای بازدید به همراه دوستان ومسجدیها به #جبهه مهابادرفتند،بعدازبازگشت دیگه طاقت ماندن نداشت.
🍃⚘🍃
در فروردین همون سال همراه دوستش #رضاجهازی به #جبهه کامیاران رفت،بعدازسه ماه برگشت و مشغول امتحانات شد،وباموفقیت امتحاناتش را به پایان رساند وبه کلاس سوم راهنمایی رفت.
🍃⚘🍃
در اول تیرماه بار دیگه عازم جبهه سومارشد،ودرحمله مسلم بن عقیل بارمز#یاابوالفضل⚘از ناحیه سروگردن و صورت مجروح شد، خبر #شهادت دوست عزیزش،#رضاجهازی، همسنگروهم پیمانش ایشان را به شدت متاثر کرد دیگر روحش تو این دنیا نبود
🍃⚘🍃
یک بار هم در# عملیات «مسلمابن عقیل» مجروح شد و در بیمارستان به علت جراحت شدید از ناحیه صورت و گلو بستری بود و به محض بهبودی مجددا به #جبهه رفت.
🍃⚘🍃
#شهید #۱۳ساله ، علیرضا محمودی پارسا ،
#شهید دفاع مقدس🍃⚘🍃
در کودکی نماز خواندن را یادگرفت،ودر ۶ سالگی وارد مدرسه شد،کلاس اول ابتدایی بود که به رجایی شهر کرج عزیمت کردند،کلاس چهارمش هم زمان بودباشروع انقلاب اسلامی وبا توجه به سنش درصحنه حضور داشت.
🍃⚘🍃
نور#شهادت درچهره اش ازهمان اول زندگی نمایان بود.درکودکی با #ذکاوت ،#هوش و#علاقه اش به مسائل دین ومکتب ،همه رومتوجه خودش می کرد.
🍃⚘🍃
درروز ۲۳ تیرماه سال ۱۳۴۸ درشهرکرج متولدشد،بااین که فقط #۱۳سال بیشترنداشت باآغازحمله نظامی عراق به کشورش #داوطلبانه #پنج باردر#جبهه کردستان حضورپیداکرد.
🍃⚘🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#زندگی_به_سبک_شهدا❣
🍃آقاافشین، کارکردن در منزل را عار نمیدانست و حتی اگر خسته بود و یا تازه از محلّ کار برمیگشت، در کارهای خانه کمکم میکرد. همیشه طوری برنامهریزی داشتم که با آمدنش، کاری در منزل نباشد؛ اینجور مواقع وقتی میدید کاری نیست، جاروبرقی را میآورد و منزل را جارو میکرد.
🍃برای مثال اگر از مأموریتِ یکماهه برمیگشت، اولین استکان چای یا لیوان آب را خودش میشست؛ وقتی میگفتم شما خسته هستی، میگفت من فقط به مأموریت رفتم درحالیکه شما در این مدت کارهای زیادی انجام دادهای؛ از طرفی برای بچهها هم پدر بودی و هم مادر!
✍راوی:همسر شهید
#شهید_افشین_ذورقی_بحری
#سالروز_ولادت....🌸🌸🎉🎉🌸🌸
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#حجاب
دلتنگ که میشوم
چادرم میشود برایم مصداق حرم !
آخر بوی کربلا میدهد !
عطر مادرم زهرا (س) را میدهد ..
گاهی که از درد روزگار، نفس کشیدن برایم سخت میشود ؛ میروم در هوای چادرم نفس تازه میکنم ..
حجاب و چادر وحی است..
از جانب خدا
به دخترانی که لایق این رسالت اند !
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🙄یادت بیاورم؛
حجاب را من نخواستهام؛🙂
معبود و معشوقات❣خواستهاست.👌
عاشق هم که جز رضای معشوق، چیزی نمیخواهد ..😍
👼حجاب ظاهری ، ریشه در عفاف درونی دارد.
کسی که بخواهد پاک باشد ، ظاهر و باطنش را باید یکی کند .😉
آنان که بی قید و لاابالی اند ، ولی می گویند: « دلت پاک باشد ! »
نمی دانند که پاکی دل ،
در پاکی رفتار و متانت و وقار ، نمایان
می شود ❤️
و از دل پاک ، جز نگاه پاک برنمی آید . ☝️
«از کوزه همان برون تراود که در اوست» . 😇😇😇😇
نمی توان پذیرفت که از کسی عفونت گناه به مشام برسد ، ولی مدّعی باشد که دلش پاک است .👌
🦋🦋🦋
#تحقیر 5
احسان با عصبانیت سری تکون داد و گفت > پس که جواب من رو میدیها صداشو بالاتر برد_ به چه حقی منو جلوی خواهرم و حسین سکه یه پول میکنی؟ این بار بدون ترس جوابشو دادم _ تو چرا دست از این رفتارات برنمیداری؟
به چه حقی تو جمع منو دست پا چلفتی خطاب میکنی؟ اینکه بار اول نیست! جلوی مادرتم همین حرفا رو میزنی.
احسان با پوزخند گفت_ مگه دروغ گفتم؟ تو یه دست و پا چلفتی هستی که اگه من نمیگرفتمت کسی حاضر نبود باهات ازدواج کنه.
متاسف سری تکون دادم و با گریه گفتم _ من دیگه نمیتونم این زندگی رو ادامه بدم ! این بار اولی نیست که پیش بقیه منو خورد میکنی! همین فردا اول وقت میرم دادگاه درخواست میدم.
با تمسخر سری گفت وای خدا ترسیدم! این کارو با من نکن مرضیه من طاقت ندارم.
با عصبانیت از کنارش رد شدم_ فردا که رفتم دادگاه متوجه میشی که چقدر جدی هستم!
ادامه دارد.
کپی حرام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره :النمل🦋
#آیه:15الی22
#القاری:الاستاد:شعبان عبدالعزیزصیاد
#صیادی که باتلاوت قرآن خوددلهاراصیدمیکند
سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
شهید سید مجتبی علمدار
شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله ❤️
🍃 گل نرگس گل زيبا و رعنا
🍃 گل نرگس گل تنهاي تنها
🌾 بيا در کوهها آواره گرديم
🌾 به دنبال گل نرگس بگرديم
🍃 قسم بر چهارده نور طلايي
🍃 گل نرگس نميدونم کجايي
🌾 خطاکارم ببخشا توبه کردم
🌾 گل نرگس بيا دورت بگردم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌤سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عج صلوات 🌤
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
دل ڪه هوایے شود...
پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند.
بیایید دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها ڪنیم ...
🏳 زیارت "شهــــــداء"
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
🕊🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🕊🕊 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🕊🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🕊🕊 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🕊🕊 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🕊🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🕊🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🕊🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
🕊🕊سلام بر شهدا ✋🕊🕊
🦋🦋🦋
#تحقیر 6
دلم بدجوری خون بود... روز بعد احسان که از خونه بیرون رفت با اینکه فکر میکرد دعوای دیشب تموم شده اما من رفتم دادگاه و درخواست طلاق دادم.
وقتی که در جریانش گذاشتم تازه به خودش اومد و گفت _ مرضیه به خاطر یه دعوا رفتی دادگاه ؟
با عصبانیت جوابشو دادم_ به خاطر یه دعوا؟ همیشه تو جمع منو تحقیر میکنی اینکه نشد زندگی! من زنتم.
برای چی خجالت زدهم میکنی؟
خیلی پشیمون بود و هر چقدر که احساس ندامت کرد اهمیتی ندادم.
باید روی حرفم میموندم خواستم با دخترم نازنین برم خونه بابام اما مانع شد و قسم خورد که دیگه تکرار نمیکنم.
منم ناچار به خاطر دخترم یه فرصت بهش دادم اما به شرط اینکه بیاد دادگاه تعهد بده که دیگه حق نداره تحقیرم کنه.
احسانم ناچاراً به دادگاه اومد و تعهد داد منم بعد از گرفتن تعهد به خاطر دخترم نازنین برگشتم و سعی کردم که تحقیر و اهانتهایی که در گذشته بهم کرد رو فراموش کنم.
سخت بود اما هر طور شد موندم و به زندگیم ادامه دادم.
بچه دومم رو که حامله شدم خدا را شکر رفتارهای احسان به کل عوض شده بود دیگه خبری از تحقیر و توهین کردناش نبود.
پایان.
کپی حرام.
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
✨ به تو از دور سلام
به سلیمان جهان،
• از طرف مور سلام
✨ به تو از دور سلام
به حسین از طرف
• وصله ی ناجور سلام
✨ به تو از دور سلام
به سلیمان جهان،
•• از طرف مور سلام
✨ به تو از دور سلام
می زنه واسه زیارت
•• دل من شور سلام
#دل_شکسته_ما_را
#حرم_هوایی_کرد😢
صبحتون حسینیــــــــــ【♥️】
🦋🦋🦋🌤
رفیقش میگفت:
گاهی میرفت یه گوشه خلوت
چفیهاش رو میکشید روی سرش تو حالت
سجده میموند...
به قول معروف یه گوشهای
خدا رو گیر میآورد... ♥️
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🕊
🌱وقت نماز است
حی علی الصلاه _حی علی الصلاه
التماس دعا🙏
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید سجاد شمس الدینی
فرزند جعفر
متولد 1370/01/09
محل تولد : اسفندقه جیرفت
تاریخ شهادت : 1398/10/17
محل شهادت : کرمان
مذهب : شیعه
دین : اسلام
وضعیت تاهل : متاهل
تحصیلات : لیسانس حقوق
درجه : سرگرد
استان سکونت : کرمان
شهر سکونت : کرمان
نوع استخدام : کادر آگاهی
تاریخ حادثه : 1398/10/17
استان حادثه : کرمان
محل دفن : گلزار شهدای کرمانعلت شهادت : فشار غیرمترقبه ازدحام جمعیت در مراسم تدفین سردار سلیمانی
عامل شهادت : ازدحام جمعیت
شرح علت شهادت
: شهید مدافع وطن سجاد شمس الدینی مطلق نیروی کادر آگاهی مور 1398/10/17 هنگام تأمین امنیت شهروندان در مراسم تشییع و تدفین سردار دلها حاج قاسم سلیمانی براثر فشار ازدحام جمعیت به شهادت رسید
.اللّهم صلی علی محـمد وآل محـمد و عجـل فی فرج موڶانا صـاحب الزمان عج الله و اید امامناالخامنه ای♥️
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
اسماعیل نعمتی زاده ابرقویی
فرزند محمد
متولد 1361/02/01
محل تولد : ابرکوه یزد
تاریخ شهادت : 1386/10/17
محل شهادت : منطقه پنج انگشتی کویر لوت
مذهب : شعیه
دین : اسلام
وضعیت تاهل : متاهل
درجه : ستوانسوم
استان سکونت : یزد
شهر سکونت : ابرکوه
نوع استخدام : کادر
تاریخ حادثه : 1386/10/17
🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔘✨چمدان دست شماست
🕊✨واشک به چشمان همه است
🔘✨این غم انگیز ترین حالت
🕊✨غمگین شدن است 🥀 ۱۷۶+۱ 🥀
🔘✨۹ خدمه
🕊✨۷۰ مرد
🔘✨۸۱ زن
🕊✨۱۵ بچه
🔘✨۱ نوزاد
🕊✨و هزاران آرزو، آرزو، آرزو..
🔘✨چهارمین سالگرد سقوط هواپیمایی اکراین
🕊✨و سانحه دلخراش را به خانواده های
🔘✨داغدارشون تسلیت عرض میکنیم
_꧂🌸🌱჻
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸_
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
از #رزمندگان #دانشگاه دیروز، کہ #جبهہ بود
بہ #رزمندگان #جبهہ امروز، کہ #دانشگاه است
مےخواهید #تیرتان در #آتش_بہ_اختیار خطا نرود؟
اول، باید ممتاز از #ولایت_پذیرے و #بصیرت باشـــــید.
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
نام: عبدالرضا
نام خانوادگی: جعفري
نام پدر: امراله
تاریخ تولد: 1354/01/01
تاریخ شهادت: 1373/11/05
محل شهادت: خراسان رضوی - تايباد
نام عملیات:
استان: مازندران
شهرستان: سارئ
بخش/شهر: كليجان رستاق
دهستان: تنگه سليمان
آبادی: وركي
نام گلزار: وركي
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
💌#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم سید مصطفی صادقی
🎙راوے: پدر شهید
🍄سید مصطفی در تهران متولد شد و مقطع دبستان و راهنمایی را با نمرات عالی سپری کرد. من کارمند وزارت دفاع بودم. برای همین سیدمصطفی وارد هنرستان جنگافزارسازی شد که وابسته به صنایع دفاع بود و ادامه تحصیل داد.
☘پسرم بعد از اخذ دیپلم برق الکتروتکنیک، در صنایع مهماتسازی مشغول شد و پس از آنکه مدرک کارشناسیاش را گرفت، در سازمان انرژی اتمی ایران مشغول به خدمت شد.
🍄اواخر سال۱۳۹۳ بود که مصطفی برای تعمیر و بازسازی یکی از مساجد شهرستانمان در طارم زنجان به کمک بچههای جهادی رفته بود. بینام و نشان؛ کسی او را نمیشناخت و از هویت او اطلاع نداشت.
☘حضورش باعث دلگرمی بچهها شده بود. میگفت میخواهم من هم در ساخت این مسجد سهیم باشم. بعد از شهادتش، وصیّت کرده بود که یک میلیون تومان از حقوقش را برای مسجد هزینه کنیم. کمی بعد وقتی شنید میخواهند برای روستایی دیگر راه بسازند، باز هم رفت و بهعنوان کارگری ساده کار کرد.
🎂#بهمناسبت_سالروز_ولادت
#ولخرج1
دوران عقدم بهترین سالها بود.
رضا خیلی هوامو داشت و همه جوره تامینم میکرد .
داشتم آماده میشدم که با هم به بازار بریم چند لحظه بعد گوشیم زنگ خورد از اونجایی که میدونستم رضائه با عجله کیفم رو برداشتم و از خونه بیرون رفتم. مامان دنبالم افتاد و گفت_ مادر شام یادتون نره با رضا بیاین اینجا.
سری تکون داد_ چشم مامان بهش میگم.. اما ممکنه که بریم خونه مادر مامانش اینا ...حالا ببینم چی میشه مامان .
گفت _ پس من منتظر خبرم دخترم حتماً بهم خبر بده.
چشمی گفتم و از خونه بیرون رفتم.
رضا جلوی در وایساده بود بازم مثل همیشه لبخند به لب داشت .
با دیدنم ذوق زده به سمتم اومد و گفت _به به حنانهدخانم میبینم که امروز بدجوری به خودتون رسیدین.
ادامه دارد.
کپی حرام.