#دستنوشته_شهید_محمد_مسرور
#خواب_شهید_محمد_مسرور
موضوع خواب #امام_رضا
يك شب #خواب ديدم در #صحن امام رضا هستم ومي خواستم وضو بگيرم البته چند تا از بچه هاي هيات فاطميون(كازرون ) هم در آنجا بودند همين طور كه وضو گرفتم يه وقت كه مي خواستم به نماز بايستم ونماز جماعت بخوانم ديدم يك جسد رامردم تشيع ميكنند كه آن جسد ، جسد امام رضا بود من هم همراه آن پي جسد رفتم جسد را در اتاقي گذاشتند من آن جسد را ديدم كه آن جسديعني بعد از هزاروسيصد سال كمتر يا بيشتر سالم مانده بود همين طور كه به جسد نگاه مي كردم ديدم جسد امام رضا تكان خورد وامام رضا زنده شد ويكي از فرشتگان كنار در ايستاد بودوهمه كس را به اتاق راه نمي داد .فقط من درآن اتاق بودم ومادرم وافراد كمي ديگر بعد از چند لحظه ديدم رفيقم .... خداپرست وپدرش وارد اتاق شدند بعد امام رضا چند جمله نصيحت به ما كرد من ديدم موهاي سرايشان ريخته است بر اثر زهري كه به او داده بودند واستخوان آن هم شكسته بود يك نفر به (امام رضا) او گفت آن زمان نمي گفتند استخوانت شكسته وچرا درمان آن را نكردي امام رضا فرمود آن زمان كسي نمي دانست استخوان شكستگي چه چيزي است وعلم اورا نداشتند.