تاریخ شهادت این شهدا و محل شهادتشون را وقتی بررسی کردم چیز عجیبی دیدم به نظر شما این ها همه اتفاقه ؟؟؟؟؟ گوش کنید و یقین کنید شهدا نظاره گر اعمال ما هستند .👆👆👆👆 التماس دعا
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
ا•﷽•ا🌱
چون بهار از خُلق خوش کردی معطر ، خاک را
«رحمة للعالمین» خواندت از آن ، پروردگار
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ...» 💚
#مبعثحضرتمحمّدﷺمبارڪ 🌸
•. @rafiq_shahidam96
🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉#عید_مبعث
🎉بفرمایید حس زیبای عیدانه
«أَكْثِروا الدُّعاءَ لِتَعجيلِ الفَرَجِ»
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
🇮🇷 @shahidmedadian
مداحی آنلاین - محمد رسول الله - حامد زمانی.mp3
10.71M
[😍🎊]
#حامد_زمانی | #عید_مبعث
اے حسن خـــــلقت بی بدل
اے از تو عالـــــم در عجب . .♥️
😍😍😍😍😍😍❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_رهبری
🔷رهبر معظم انقلاب:
🔶علت اصلی ایرانهراسی در
دنیا حمایت صریح ایران از
ملت فلسطین است.
🇮🇷 @shahidmedadian
28.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#هیأت_الشهدا
🔰گزارش واحد رسانه ی
گلزار شهدای کرمان از
جشن عید مبعث در
هیأت الشهدا
🇮🇷 @shahidmedadian
لا تنسو ذکر الصلوات علی النبیﷺ
🌺🌺🌺ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ🌺🌺🌺
ﷺ 🌺 🌺ﷺ ﷺ🌺 🌺 ﷺ
ﷺ🌺 🌺ﷺ🌺 🌺ﷺ ﷺ 🌺 🌺 ﷺ
ﷺ🌺 🌺🌺. 🌺 ﷺ
ﷺ 🌺 ﷺ 🌺 ﷺ
ﷺ 🌺 مُـﺣـَمَّـډ 🌺 ﷺ
ﷺ🌺 🌺 ﷺ
ﷺ🌺 🌺ﷺ
ﷺ 🌺 🌺 ﷺ
ﷺ 🌺 ﷺ
ﷺ
🎉عید مبعث بر همه ی دوستان مبارک🎉
شنبه تون خوب وعاااالی🥰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 #کبوتران_مهاجر
🌹 شهید مصطفی چمران
🇮🇷 @shahidmedadian
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹سخنان حاج قاسم سلیمانی و مقام معظم رهبری در مورد عارفِ شهید حسین یوسفاللهی
🌷انتشار بهمناسبت سالروز شهادت شهید محمدحسین یوسفالهی
🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🥀
عید مبعث مصادف با سالروز قمرے شهداے
مدافع حرم مازندرانی در خانطومان سوریه💔
#شهدای_خانطومان
14011129_42996_128k.mp3
19.97M
#کلام_رهبری
🔵بیانات رهبر معظم انقلاب
در دیدار مسئولان نظام و
سفرای کشورهای اسلامی
🔹۲۹بهمن۱۴٠۱🔹
@rafiq_shahidam96
🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_رهبری
🔵روايت رهبرمعظم انقلاب از
آيه تكان دهندهی سوره احزاب
خطاب به حضرت محمد (ص)
@rafiq_shahidam96
#عارفانه
هر کس بخواهد عالم نور را درک کند که
منبعش خداست باید خودش هم نور شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــ✨🌱 ـــــــــــــــــــــ
#استاد_فروغی
ان شاء الله که توی ماه قشنگ رجب
بتونیم روح و درونمون رو نورانی کنیم :)
┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @shahidmedadian
1_1639860021.mp3
14.33M
(🌹 غریب ترین فرد عالم 🌹)
🌷،« فاطمه شناس نشدیم »
ایجاد زمینه سازی و انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
(🌼 سید حسینی 🌼)
*❗مِنَ إلغَريبْ إلَي الْحَبيبْ❗*
دلهاي منتظر و عاشق به ما بپیوندید تا با
*غریب ترین شخصيت عالم*
امام عصر ،ضرورت وچگونگی یاری
ایشان بيشتر آشنا شويد.
@rafiq_shahidam96
🇮🇷 @shahidmedadian
روایتگری_01.mp3
27.83M
#هیأت_الشهدا
#عید_مبعث
🔷سخنان سردارحسنی سعدی
مدیر گلزار شهدای کرمان در
شب عید مبعث در جمع زائرین
شهدا.
🇮🇷 @shahidmedadian
هرزمان #جوانیدعای_سلامتی_مهدی(عج) رازمزمهکند
همزمان #امامزمان(عج) دستهایمبارکشانرابه
سویآسمانبلندمیکنندوبرایآنجوان #دعا میفرمایند؛
چهخوشسعادت کسانیکهحداقلروزی یکبار
#دعایفرج را زمزمه میکنند؛)♥️🌱!
"بخونیمباهم
🇮🇷 @shahidmedadian
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
🍂💚🍂💚﷽💚🍂 💚🍂💚🍂 🍂💚🍂 💚🍂 🍂 ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 🔸 از صدای پای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂💚🍂💚﷽💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂
🍂
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
🔸 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
🔸 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
🔸 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
🔸 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
🔸 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
🔸 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
🔸 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
🔸 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
🔸 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
🔸 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
🔸 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🇮🇷 @shahidmedadian
🍂
💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂💚🍂💚🍂